مامان با دخترش لز میکنه
کمکم کنید
سلام اسم من مهدیه (مستعار) من ی زنعمو دارم 26 سالشه من همیشه به یاد این جغ میزدم چون واقعا فیس و اندام خوش فرمی داشت…ی روز ک کل فامیلا خونمون جمع شده بودن دقت کردم دیدم این زنعموی من خیلی داره منو نگاه میکنه بعدش ازم شمارمو گرف همون لحظه ی ایموجی بوس فرستاد من فک کردم همینجوری فرستاده چون دقیقا رو ب روم نشسته بود…بعدش من رفنتم سر کار این همش استیکرای عاشقونه و متنای عاشقونه واسم میفرستاد من شک کردم بهش ک چرا داره این کارارو میکنه شاید خبریه…شب ک رسیدم رفتم اتاق خودم خوابیدم بقیه همه خواب بودن دیدم پیام داد ک خسته نباشی بعدش یهویی گف کاش الان پیشم بودی منم تعجب کردم چوم انتظار این حرفو نداشتم خلاصه خوابیدمو فرداش ک اینا میخواستن برن خونشون ی ساعت قبل اینکه برن تو اتاق من دراز کشیده بود پیام داد ک ی لحظه میای اتاق منم خجالتی ام خیلی خلاصه با ترس و لرز رفتم اتاق هیچی نشستیم یکم راجع ب مسائل مختلف حرف زدیم یهویی گف ک خب حالا ی بوس بده برو اینو ک نگف من مث لبو شدم خیلی خجالت میکشیدم نمیدونستم چی بگم بعدش گفتم من خجالت میکشم اون خودش اومد و منو بوس کردبعدش همون لحظه گفتم من برم بیرون دست و پام میلرزید بعدش رفتم بیرون خونه دیدم پیام داد ک خیلی نامردی بوس نکردی و فلان ولی بعدا برام جبران کن خلاصه رف خونشون الانم همش میگه بیا خونمون …….میدونم داستانو خیلی بد نوشتم چوم بار اولمه ولی منظور من اصن داستان نبود میخ.استم ک کمکم کنید ن میتونم جلو شهوتمو بگیرم ن میتونم با محرم سکس کنم فکرش از سرم بیرون نمیره تروخدا کمک کنید