مریم اون گوشی رو بردار یه زنگ بزن بگو حرکت کردیم . ولی خداییش خوب پیچوندیمشون خخخخ . والا به خدا می خواستن پاشن بیان ماه عسل مارو هم خراب کنن . خودشون از بس گشادن پا نمیشن برن مسافرت . خانومی زنگ بزن الان این ننه ما سر صبح میاد برامون سرشیر بیاره می بینه جواب نمیدیم نگران میشه . مریم گوشی رو برداشت و شماره موبایل مادر شوهرشو گرفت . مریم سلام مادر جون . چطوری خوبید . صبح بخیر . چه خبرا . دیدم امروز سر شیر نیاوردید گفتم زنگ بزنم ببینم چیشده دیگه یادی از ما نمی کنید و با حاجی کسکش حروم زاده تنها تنها صبحونه رو میزنید بر بدن . شوخی کردم زنگ زدم بگم من و طاها در اومدیم تو راهیم . راه کجا ؟ راه ماه عسل دیگه . همیشه تو صداش یه شیطنت خاصی داشت . همیشه انرژی مثبت و البته یکمم کرمو بود . طاها بده من گوشی رو ببینم وروجک خانوم . سلام ننه . چاکرتم که . مادر من تو رو خدا سفرمون رو زهرمارمون نکن دیگ . می خواستیم اولین سفر عمرمون رو دوتایی با هم بریم . ایشالله بذار بیام یه مرخصی بگیرم با آقاجون و هلیا و هلما میریم شمال . نوکر تک تکون هم هستم .مریم بعد این همه رو کجا می خوای جا بدی ؟ طاها شما کاریت نباشه . نهایتن میندازمت تو صندوق فسقل خان . مریم عه اینجوریه اصلنشم من نمیام . طاها مادر جان میبینی شانس هم نداری یه عروس فسقلی نق نقو البته مهربون و دوست داشتنی نصیبت شده . خب دیگه ننه کاری باری ؟ عاشقم که . آی لاو یو ننه فور اور . فعلا . به آقاجون سلام برسون . مریم که من فسقلی ام آره . بذار یه فسقلی نشونت بدم . شما فسقلیتون حوس یه کارایی رو میکنه دیگه . اون موقع معلوم میشه کی فسقلیه طاها با خنده گفت آااای فسقلی چیه دسته تبره ها . با همین باد نزنمت تلمبه نزنم که پنچر میشی . خخخخ مریم بسه بسه . لوووس . حواست به رانندگیت باشه . اولین سفرمون رو سفر آخرتمون نکنی . چای میل دارید حضرت دسته تبر ؟ کلا خوبه ۱۴ سانتی ۲۰ تا بودی کله رو میزدی میگفتی من دایی جانی ام . طاها جووون دایی جانی دوس داری مریم بیشوووووور . اصلا قهرم . طاها دستشو انداخت لپ مریمو کشید و با یه لحن آروم گفت فرشته من کیه ؟ خوشگل من کیه ؟ مریم تعارف نکن خر من کیه ؟ باش خر شدم بازم . طاها حالا بخند . مریم آروم یه لبخند زد . و یه لیوان چای برا طاها ریخت . بعد از اینکه طاها چاییش رو خورد مریم سی دی آهنگای بیکلامی که طاها با پیانو زده بود رو توی ضبط گذاشت . شالش رو برداشت و رو به طاها گفت آقایی اجازه هست ؟ طاها بله که هست این بغل مخصوص شماس . بفرمایید نازگل خانوم مریم سرش رو گذاشت رو پای طاها و طاها همینطور که حرکت میکرد با موهای مریم بازی میکرد . ساعتای ۱۱ بود که مریم با صدای آقا بزن کنار از خواب بیدار شد . سریع شالش رو درست کرد و سیخ نشست . مامور راهنمایی رانندگی نزدیک ماشین اومد . طاها جانم سرکار مشکلی پیش اومده ؟ مامور سلام عزیز . بله . شما نمی دونید تو جاده کل سرنشینا باید کمر بند ایمنیشون رو ببندن ؟ مریم با حالت اضطراب گفت آ آخه جناب سروان ما صبح حرکت کردیم خسته بودم خوابم برد . تو رو خدا جریمه نکنید . مامور نسبتتون با آقا چیه ؟ مریم مردم هستن جناب سروان . داریم میریم ماه عسل .می تونم زنگ بزنم با پدر مادرم صحبت کنید . مامور لازم نیست . چون سفر اولتونه می تونید برید ولی لطفا رعایت کنید سفر خوبی داشته باشید . طاها قربون شما جناب سروان . شما هم موفق و موید باشید . یا علی. روز خوش . حوالی ظهربود رسیدیم تهران . مریم که اولین بارش بود تهران می اومد کلی ذوق داشت . وقتی تهران شدیم کلی خورد تو پرش بیچاره . برگشت گفت اه تهران تهران که میکنن همینه . به خدا شلوغیه و ترافیک هیچی نداره . طاها داره خانوم جان منتها الان وقت نداریم بریم تهران گردی سریع بندازیم تو جاده شمال که بریم و برسیم . بیا بشین پشت فرمون خسته شدم توله . مریم اولا که توله عمته . دوما آقایی تولوخدا تو این تلافیک از دل کوشولوی مهلبونت میاد یه جوجو بشینه پشت فرمون ؟ طاها والا من اینجا جوجو نمی بینم یه مرغ بالغ میبینم . قود قودا تورو به خدا . مریم اصلنشم دیگه جوجه نمیشم برات .طاها خب رفتیم اونجا منم میگردم یه جوجه پیدا میکنم آخ جوووون . به اول جاده هراز رسیده بودیم و همچنان بحث های من و مریم تمومی نداشت . هعی اون سر به سر من میذاشت هعی من سر به سر اون . همینطور به مسیر ادامه دادیم تا رسیدیم به روستاهای نزدیک شمال . البته خب من تو راه خوابیدم و استراحت کردیم که طول کشید واقعا . چون دیگه نای رانندگی نداشتم و مریم گفتی آقایی خطرناکه بهتره یکم بخوابی . شب شده بود و به نسبتا مسیر و جاده ها تاریک بود . یه نسیم ملایم که سوز خاصی داشت از گوشه پنجره که موقع سیگار کشیدن باز کردم داخل ماشین می اومد . مریم سریع پتو رو برداشت از عقب ماشین و رفت زیر پتو می میری حالا اون سیگارتو توی ماشین روشن نکنی ؟ باز دوباره همون قر زدنای همیشگیش بود . نزدیک یه روستا که شدیم زدم کنار از یه آقای مسن آدرس پرسیدم . گفت آخه پسر جان این ساعت شب کیو دیدی بزنه به جاده تو این تاریکی . تنها هم که نیستی . امشبر بیا منزل ما مهمان باش یه نانی بخور یه آبی به سر و روت بزن . شب و بمان . فردا برو تا دریا . با کلی تعارف و اینا دیدم نه تعارفش شاه عبدالعظیمی نیست . بعد از یکم بگو مگو با مریم که مخالف بود رفتیم سمت خونه مرد روستایی . بعد از اینکه یه آبی دست و صورت زدم و یه نیمرو پنیر که البته تا حالا هم نخورده بودیم برامون درست کرد و خوردیم یه اتاق بهمون دادن که دقیقا طبقه بالا بود . مثل اینکه اتاق پسرشون بود که چند شبی رفته بوده تهران برای کار . رفتیم بالا به محض اینکه رسیدیم مریم پردهارو کشید و لباساش رو در آورد و فقط یه شورت و سوتین تنش موند . مریم آخیش خسته شدم از لباسام از صبحه تنمه . قبل تهران انقدر گرم بود فکر کنم زیر سینه هام پخته طاها کو بذار ببینم مریم شیطون نشیا . قول ؟ طاها پدر حالا یه جفت ممس دیگه بکن ببینم چیشدی دست انداخت و بند سوتین زرشکیش رو باز کرد و دوتا ممه گرد و سفت نوک بالا با نوک صورتی ااومد بیرون . اولین بارم نبود که سینه هاشو میدیدم ولی لعنتی همیشه برام تازگی داشت . سینه اش رو دادم بالا و گفتم باید از نزدیک ببینم . سرمو بردم نزدیک سینش یه کم خیلی جزئی قرمز شده بود آروم زبونمو کشیدم روش که یهو حس کردم شل شد داشت وا میرفت یه بوس از رو نوکش کردم . رو سینه اش خیلی حساس بود و رفتم بالا برا لباش .سرش پایین بود گفتم چته ؟ گفت خیلی نامردی قول دادی شیطون نشی . گفتم مگه بده ؟ تو که وا رفتی بلاچه . سرشو آورد بالا و لبامون تو هم قفل شد . دستمو آروم بردم سمت سینش همیشه میگفت خدا خفت کنه آخرش هم راستیه رو بزرگتر از چپیه میکنی پدر مگه چپیه با راستیه مزش فرق داره ؟ سرمو بردم پایین سینه سمت چپشو گرفتم تو دهنم . نوک سینه اش رو که بین اون سینه سفید گرد خودنمایی میکرد کشیدم بین لبام و شروع کردم مک زدن . صدای آه و اوهش در اومده بود . نوک سینشو از دهنم درآوردم و با زبونم گردشی حاله دور نوک سینش رو خوردم . کم کم با بوسه های ریزی که میزدم داشتم میرفتم پایین . به نافش که رسیدم با زبونم یکم بازیش دادم که یهو یه آااااههههه بلند ممتد کشید و گفت آقایی تو رو خدا میشه بری پایین تر قبل از اینکه زبونمو ببرم سمت کصش دستمو بردم به سمت پایین و قلمبگی کصشو گرفتم تو دستم . خیس خالی بود بچم . لبمو گذاشتم روی رون کشیده پاش و شروع کردم به بوسیدن . همینطور میومدم بالا به سمت شورت زرشکی که خیس شده بود و رنگش به تیرگی میزد لبه شورتشو کشیدم کنار و زبونم رو بردم سمت کصش که یهو چنان آه کشید که گفتم الانه که ارضا بشه . یهو با صدای ضربه در انگار کل آبروم تو یک ثانیه رفت . خودمون رو جمع و جور کردم و رفتم در رو باز کردم . صاحبخونه بود که اومده بود مثل اینکه با من کار داشته . ببخشید اگر طولانی شد ادامش رو سعی میکنم هرچه زودتر بذارم . محاله ممکنه حدس بزنید قراره تو بخش بعدی داستان چه اتفاقی بیفته . این داستان کاملا تخیلیه و هیچ پیشینه حقیقی نداره . ادامه…نوشته عبدی
0 views
Date: March 26, 2019