متلک احمقانه

0 views
0%

همه چیز با یه تیکه احمقانه شروع شد ، صبح دیر از خواب بیدار شدم برای همین مجبور بودم تا مدرسه سریع تر راه برم تو راه از جلوی دو تا دختر رد شدم که یکیشوم به خنده گفت سبقت ممنوع و شروع کردن به خندیدن برگشتم نگاش کردم اما چیزی نگفتم و رفتم مدرسه ، ظهر که مدرسه تموم شد تو راه برگشت باز دیدمش فهمیدم خونشون نزدیک خونه ماس رفتم نزدیکش و گفتم برو پیش یه جانور شناس میگن نثل دایناسور ها منقرض شده اما اگه تورو ببینن نظرشون عوض میشه اینو گفتم و رفتم. چند روز میگذشت به بار اون یچی بم میگفت یه بار من ، دختری با قیافه متوسط بود و به من میخورد برای همین خواستم باش دوست شم ، تا یه روز بعد مدرسه رفتم و شماره رو سمتش گرفتم و بش گفتم خوشحال میشم زنگ بزنی ولی اون شماره رو پاره کرد خواستم یچیزی بش بگم اما هیچی نگفتم خیلی سوختم تا بعد چند هفته دیدم صبح و ظهر با یه پسر میره و میاد مرده هم قدش بلند تر از من بود هم خوشگل تر و هم خوشتیپ تر ، حدود یکی دو ماهی همین قضیه بود تا اینکه دیگه با هم نمیرفتن فهمیدم با هم تموم کردن ولی دیگه برا من مهم نبود تا این که یه روز ظهر تو راه برگشت از مدرسه من کلاه سرم بود و وقتی از نزدیکش رد شدم گفت یکم کلاتو بکش بالا تر بش گفتم کلامو کشیدم پایین یکی مثل تورو نبینم گفت چه بد اخلاق گفتم توکه اینجور میکنی چرا شماره رو پاره کردی گفت اونموقع حقت بود ولی الان اگه بدی فکر نکنم پاره کنم منم بش گفتم حفظ کن شماره رو گفتم و رفتم ، فردای اون روز زنگ زد و حرف زدن اسمشو پرسیدم گفت نیلوفر سنشم یه سال از من کوچیک تر، سال اول دبیرستان بود حدود 1 ماه گذشت اواخر بهمن بود و نزدیک تولد من روز تولد بعد مدرسه گفت بیا کوچه هدیتو بدم رفتم اونجا دیدم وایساده رفتم نزدیک تر گفت چشاتو ببند منم بستم دیدم یهو منو از لب بوسید ، ( بوسش فقط بوسیدن لبام بود ولی چون بار اول بود یجوری شدم یه حس جالب ) یهو چشامو باز کزدم شکه شدم کیرم بلند شده بود با دستم جوری که نفهمه جابه جاش کردم تا ضایع نباشه ، گفتم هدیه خوبی دادی کاش هر روز تولدم باشه که گفت نه خنگه همش همین نیس یه کادو از کیفش در اورد و داد و رفت ، نمیشد بیش از چند دقیقه تو کوچه ها وایسی چون هم گشت می اومد و میرفت هم درفت و امد بود اما اون کوچه بن بست بود برای همین خیالم از گشت راحت بود اما رفت و امد باز مزاحم بود روز ها همینجور میگذشت و علاقه ما نسبت به هم بیشتر میشد تا سال تحصیلی جدید شروع شد آذر ماه بود که عموی پدرم فوت کرد برای همین خانوادم قرار شد چند روز برن اصفهان و قرار شد منم شبا برای خوابیدن برم خونه برادرم ، فردای اون روز اونا رفتن و منم شبش رفتم خونه برادرم ، اون شب نیلوفر رو برای فردا عصری دعوت کردم چون مدت زیادی با هم بودیم و بهم اعتماد داشتیم اومد منم بساط قلیون و رو به راه کردم و آهنگو گذاشتم و شروع کردیم حرف زدن ، یه ربی حرف زدیم و دیگه سکوت شد بش گفتم نیلو گفت چیه گفتم باز هدیه تولد میدی گفت فقط روزای تولد گفتم فک کن امروزم تولدمه گفت باشه رفتم نزدیکش و بوسیدمش اما این بار لباشو میخوردم خودم که داشتم دیوونه میشدم فک کنم اونم اینجور بود تا اینکه خودشو کنار زد گفت بسه و اومد تو بقلم نشت جوری که نشته بود رو کیرم ، مطمئنم حس میکرد که شق کردم چه حس زیبایی شبیه به حس آرامش سرش رو شونه هام بود در گوشش اروم گفتم بم اعتماد داری ؟ حس کردم ترسی به بدنش افتاد گفت اره بش گفتم پس هیچی نگو و هر کاری میگم بکن ، هیچی نگفت دستشو گرفتم و بردم سمت اطاق خوابم و نشت رو تخت منم خوابوندمشو لباشو خوردم خودمو عقب کشیدم و مانتوشو باز کردم یه تی شرت تنش بود اونم با هم در اوردیم به سوتین که رسید یکم گردنشو خوردم و سوتیون و باذ کردم سینه های بزرگی نداشت اما برای من که بار اولم بود از نزدیک سینه میدیدم جالب بود از گزدنش بوسه میزدم تا به سینش رسیدم زبونمو دور نوک سینشو میکشیدم و هر از چند گاهی بوسش میکردم و میمکیدم در همین حال یکی از دستام نزدیک سرش و اون یکی روی رونش رو نوازش میکرد چند دقیقه ای گدشت و اومدم سمت شلوارش که دستشو اورد جولو بش گفتم قرار شد اعتماد کنی ، شلوار و کشیدم پایین لنگاشو اورد بالا و شرتشو کشیدم بالا تا در بیاد وای بالاخره کس دیدم اما از شانس بد مو داشت یعنی زیاد بش نرسیده بود خواستم لیسش بزنم دلم نیومد برا همین توف کردم تو دستم و با دستم براش مالش دادم صورتمو بردم نزدیک صورتشو لباشو میخوردم و با دستم کسش رو میمالیدم تا این که لبمو گاز گرفت و یه تکونی خورد فهمیدم ارضا شده گفت مرسی هیچی نگفتم خواست شلوارمو در بیاره که نزاشتم چون تو همین حین من خودم به بار ارضا شده بودم و خواستم نفهمه کیرمو که دید رو به من کرد و لبخند زد گفتم چیه ؟ گفت هیجی ، از قیافش معلوم بود که دوس نداره ساک بزنه منم بش گفتم دوس نداری نخور گفت باشه ، بش گفتم رو به شیکم بخواب ، خوابید منم با یه دست چاک کونشو باز کردم و با یه دست کیرم رو رو سوراخ کونش تنظیم کردم گفت چی میکنی گفتم میخوام از کون بکنمت گفت نمیشه درد داره گقتم قرار شد اعتماد کنی یکم فشار دادم بهو جیق زد اما هیج جیزه خاستی نشد گفتم چیه گفت سوز میگیره نمیشه گفتم باشه پاشو وایسا لاپایی بزارم پاشد بش گفتم یکم توف بمال لا پات منم کیرمو تفی کردمو گذاشتم لا پاش تلمبه میزدم و صدا شالاپ شولوپ می اومد کیرم از چاک کسش میرفت و می اومد کلی حال کردم که اخرش ارضا شدم و ابم ریخت رو فرش بش گفتم بریم حموم گفت نه دیر میشه گفتم فقط کس و کونتو بشورم کثیفه رفتیم حموم گفتم حواست باشه سرت خیس نشه ، لیف رو برداشتم و خیلی اروم بدنشو دستا و پاهاشو لیف میزدم خیلی مزه میداد خود اون هم داشت حال میکرد تا به کسش رسیدم به فکرم رسید موهاشو بزنم ،گفتم موهاشو بزنم گفت نه گفتم من بزنم حال میده گفت بزن کف ریش و مالیدم و با ژیلت زدم آب که کشیدم تازه فهمیدم چه چیزیه فقط حال میده لیسش بزنی لیف و برداشتم و شستمش تا لیسش بزنم زبون اول رو که زدم داش دیونه میشد با زبون لبه هاش چوچولش و همه جاشو لیس میزدم یکمی رفتم بالا تر لیس زدن که ارضا شد ابش خورد به چونم بلند شدم لباشو بوخورم که دیدم بد نگاه میکنه گفتم نترس ابت نریخت به دهنم اونم سریع لبامو بوسید دوتایی دوش اخر رو رفتیم و اومدیم بیرون ، با حوله کوچیک خشکش کردم خواست لباس بپوشه که گفت مرسی واقعا لذت بردم بش داش شورت رو میپوشید که بش گفتم بزار شورتت بمونه میخام بشه اولین خاطرم گذاشت موند لحظه خدا فظی هم از هم لب گرفتیم و رفت شبش خونه برادرم بودم که اس ام اس داد واقعا مرسی که از اعتمادم سو استفاده نکردی ، گفتم خواهش میکنم گفت ولی تو زیاد لذت نبردی گفتم اگه میخای لذت ببرم هر شب قبل خواب یا تو حموم یا وقتی میری برینی انگشت کن کونت تا یکم باز شه و بشه کرد توش گفت باشه گفتم مرسیدوستان اگه غلط املایی داشت ببخشید سعی کردم به زبون گفتاری باشه و اگه خوشتون اومد نمره بالایی بدین تا باز ادامه بدممرسی که وقت گذاشتین ، باینوشته 4

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *