سلام به همه برو بچ.برخلاف دوستان داستان ما با این قضیا که شامل 1. پشت فرمون ماشینم بودم یهو …..2.داشتم تو خیابون را میرفتم یهوو……3. داشتم جق میزدم یهو…….بسه دیگه گایدید مارو بابا.داستان ما از اینجا شروع شد که بنده خواب تشریف داشتم که یهو موبایل کیریم زنگ زد (یهو رو دریاب ((=)رفیقم رضا پشت خط بود تا گوشی رو ورداشتم بهم گفترضا کیرم پس کلت آروین پاشو بازم عین این کون گشادا گرفتی خوابیدی؟من پدر زر نزن داشتم تا خود صبح فیلم میدیدمرضا کمتر کس بگو پاشو آماده شو بریممن کجا؟ بازم ویلا؟رضا نه کله کیری امروز راست کردم بریم سفر؟من چی؟ سفر؟ کس نگو لنگ ، تا دیشب فکر پول بنزینت بودی یهو راست کردی بری سفر؟ حالا کجا میخوای بری؟ خونه عمت؟رضا نه انتر کیرم پسه کلت . آخه چرا تو یکم نبوغ نداری؟ خونه عمرو جمعه شبا میرن . پاشو تکون بده کون و که میخوایم بریم شمالمن چی شمال؟ شوخیت گرفته کره خر؟رضا نه لاشی پاشو 2 ساعت دیگه میام دنبالترضا تلفن رو قطع کرد منم عین خر 15 دقیقه ای رو ، رو تخت نشستم تا آنالیز کنم قضیه رو خلاصه سرتون رو درد نیارم به خودم اومدم دیدم زده«« مقدم میهمانان گرامی را به شهر باران تبریک عرض می نماییم»»خلاصه دنبال یه ویلا گشتیم و یکم استراحت کردیم تا شب که باز رضا راست کردرضا آروین پاشو بریم بیرون یه دوری بزنیممن باشه بریمرضا چه عجب باز کیرمون نکردیخلاصه آماده شدیم که دیدیم در زدن رضا گفت لش ببر درو وا کن ، من رفتم درو وا کردم که یهووو ….(تو فکر یه دختر سکسی مو بلوند نباشید پدر منم تو همین فکر بودم که کیر شدم)یه مرده تقریبا هم سن و سال خودمون رو دیدم . ازش پرسیدم جانم امری بود؟ گفت آقا آروین گفتم شما؟ یهو عین خر سروشو آورد پایین و اومد تو. من که طرف رو نمیشناختم گفتم هوی دایی کجا که یهو رضا داد زد سامان لشو آوردی؟یه توضیح سامان یکی از دوستای رضا بود که میگفتن تو نت باهم آشنا شدن ، سامان یچه رشت بود ، البته کجاش رو نمیدونم. بریم دنبال ادامه داستان.سامان و رضا یکم به هم گپ زدن و ما هم با هم آشنا شدیم و همه با هم زدیم بیرون سامان یه موتور داشت که اونو تو حیاط این خونه اجاره ای گذاشتیم و همه سوار ماشین رضا شدیم . رضا از سامان مکان پرسید سامانم آدرس یه کافه سنتی رو داد اسمش یوزارسیو بود فک کنم جایه توپی بود فضای باحالی داشت . خلاصه سفارش دادیم و نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن که چندتا دختر که اونور بودن حواسم رو پرت کردن یه کم رفتم تو نخشون که یهو رضا گفت رضا چیه ، چته؟ خبری شده که ما در جریان نیستیم؟من یه نگاه بنداز به پشت سرترضا برگشت و تا دخترا رو دید سری از جاش بلند شد و اومد پیش من نشست و دستش رو انداخت دور گردنم.رضا عجیب داشت آمار بازی میکرد منم تو نخ یکی از دخترا بودم تا یادم نرفته بگم 4 تا دختر روبرومون بودن.خلاصه بعد از آمار بازی رضا اوکی رو گرفت و رفت پیش اونا نشست ، نمیفهمیدیم چی میگه بعدش دیدم یهو رضا با دخترا بلند شدن گفتن بریم من هنگ بودم ، اما خب بلند شدم خلاصه ما نشستیم تو ماشین خودمون و اونا هم نشستن تو ماشین خودشون رضا هم خیلی جدی پشت سرشون داشت میرفت . هر چقدر پرسیدیم رضا قضیه چیه این بشر اینگا لال مادر زاد بود هیچی نمیگفت . خلاصه داشتیم از شهر بیرون میرفتیم که رسیدیم به یا جاده روستایی و خلاصه رفتیم تا به یه ویلای خیلی توپ رسیدیم در باز شد و دوتا ماشینی رفتیم تو.تازه اونجا حساب کار دستمون اومد که اومدیم پارتی …….پسر چه ماشینایی بیرون پارک بود اصلا یک وضعیتی بود که نگو .دخترا از ماشین پیاده شدن و رضا شروع کرد به معرفی کردنشون.یکی شون که پوست برونزی داشت و موهای بلوند که پوژ داداه بود و داده بود پشت سرش اسمش نادیا بود . سکسی بود هیکل تراشیده ای داشت.یکی دیگشون که چشم رو عجیب گرفته بود اسمش روژین بود . یه دختر نسبتا قد بلند با موهای مشکی که ویو کرده بود و آورده بود سمت چپ صورتش. کمر باریکی داشت ، سینه های حدود 80 بود اگه اشتباه نکرده باشم چشای طوسی داشت که آدم میدیدش واقعا حال میکرد ، پوست صورتش سفید بودی، از لب و لوچشم هر چقدر بگم گفتم ، البته فک کنم عملی مملی بود ، این روزا مگه کسی هست که عمل نکنه؟ البته هستشا ولی کم.اون دوتای دیگه هم یکیشون ساناز و اون یکی سمیرا بود که خواهر بودن. اونا هم یه چیزیایی تو مایه های نادیا بودن اما خوب خیلی خیلی شاخ نبودن.خلاصه ما که تو کونمون عروسی بود با خانوما رفتیم تو پسر چه خبر بود ، چه بطری هایی ، چه دافایی ، چه تشکیلاتی ، یه چیز نازی بود که نگو همه داشتن میرقصیدن و تو هم وول میخوردن . خروس پارتی نبود ، مرغ زیاد داشت.رضا و سامان شروع کردن با نادیا ، سارا و سمیرا گپ زدن و رقصیدن . من موندم و روژین بهش گفتم میشه با هم برقصیم؟رژین نهمن که کیر شده بودم نمیدونستم چی بگم شروع کردم به من من کردن که یهو دیدم خندید و دستم و گرفت و شروع به رقصیدن کرد و منم همراهیش کردم داشتیم حال میکردیم یه 3 4 تا پیک رفتیم بالا که دیدم روژین دیگه تو حال خودش نیست منم بهش نزدیک شدم تا یه وقت نیوفته . پسر وقتی چشای نیمه باز و شهوتیش رو دیدم کلی حال کردم راست نکردماااااا اون فیس نازش داشت دیونم میکرد ، دنبال رضا گشتم تا بهش بگم میخوام اینو بزنم زمین ، اما مگه میشد این سگ پدر رو پیدا کرد؟ آخر از یه مرده پرسیدم داش اینجا اتاق داره؟ که یه سری پله رو بهم نشون داد منم ازشون رفتم بالا که 6 تا در دیدم 2 تاش که معلوم بود در اتاق خواب نیست . منم رفتم سر بخت در اولی که قفل بود دومی هم قفل بود . سومی نیمه باز بود منم درو باز کردم و رفتم تو که خشکم زد ، نه پدر رضا و سامان رو ندیدم ، ساناز و سمیرا رو دیدم که دارن با هم ور میرن ، اصلا یک وضعیتی بود که نگووووو . اون دوتا لز بودن . سمیرا برگشت منو نگاه کرد و گفت آقا پسر بفرما تو ، لابد اسمم رو نمیدونست ، منم تشکر کردم گفتم صرف شده . اومدم بیرون خیلی نا امید بودم در آخرم قفل بود . که چشم به در حموم افتاد ، همیشه جاهای کیری به من می افته . خلاصه در حموم رو باز کردم برق رو روشن کردم روژین رو گذاشتم تو وان . بعد یه چش انداختم به دور و برم که دیدم پر شمع منم شروع کردم شمع هارو روشن کردم فضای لایتی شده بود ، برق رو خاموش کردم رفتیم پیش روژین نشستم که یهو فهمیدم پدر یارو غش کرده ، نه خدایی از این کیری ترم میشه؟ خلاصه با کلی آب بازی و بمال بمال خانوم رو سرو حال آوردیم و برگشت بهم نگاه کرد و گفت اینجا کجاست ؟ منم که دیگه حال هیچی رو نداشتم شروع کردم ازش لب گرفتن ، اووووخخخخخخ چه لبایی داشت این پدر ، اصلا مونده بودم بکنمش ، لباش رو بخورم ، لباش رو نگا کنم جق بزنم ((= خیلی باحال بود .خلاصه در حین لب خوردن شروع کردم تیشرتش رو از تنش در بیارم یه تیشرت قرمز رنگ بود ، راستش رو بخواین اصلا تنگ نبود از این تیشرت لشا بود از اینا که مد دیگه بابا. خلاصه تیشرت رو در آوردم شروع کردم از رو سوتین سینه هاش رو مالوندن یه سوتین مشکی با قلبای قرمز قرمز تنش بود ، فانتزی بود حال کردم. داشتم سینهاش رو میمالیدم که دیدم دستش رو آورد جلو و تیشرتم رو با یه حرکت ؟ نه پدر ساده ایا دهنم رو گایید تا تیشرتم رو در بیاره خلاصه آخر خودم تیشرتم رو در آوردم . دیگه حوصله سوتین مالی رو نداشتم سوتین رو در آوردم و وایییییییییییییییییییی چی دیدیم دوتا سینه توپی سفید با حاله صورتی پسر عاشق حاله صورتیم اولین بار بود که به چنین موردی برخوردم ،اولین فکری که به ذهنم رسید این بود گوشیم رو در بیارم و موقعی که نوک سینش تو دهنمه یه عکس بگیرم از خودم ، شده بود مثل این فیلمای امریکن پای ، خودم خندم گرفته بود ، اما خلاصه دست از کس بازی کشیدم و شروع کردم شلوارکش رو از پاش در بیارم این یه مورد خیلی تنگ بود ، خلاصه با کلی مشقت این شلوارک رو از پاش در آوردم نکته جالب این بود که که شرت نپوشیده بود و منم کلی حال کردم از اینکه شرت نپوشیده بود نه ، از کسش حال کردم یه کسی داشت که نگووووو سفید مثل بلور با یه چوچله صورتی اصلا تک بود ترو تمیز دست نخورده اومدم براش ساک بزنم دیدم همینطوری فاییده نداره از وان درش آوردم 69 شدیم و بهش گفتم بخور اونم عین یه بچه حرف گوش کن شروع کرد به خوردن جووون چقدر داغ بود چه لباایی داشت خلاصه اون میخورد من میخوردم اینقدر خوردم که دیگه نا نداشتم زبون بزنم که یادم افتاد سینه نخوردم خلاصه دوباره برعکس شدیم رفتم شروع کردم به سینه خوردن عجب چیزی بود خدا وکیلی اما خوب خسته شدم بلاخره یهو یاد کردن افتادم گفتم از کون بکنم ؟؟؟؟ اما گفتم دختر رو باید در هوشیاری از کون کرد که خودشم راضی باشه تصمیم گرفتم که از کس بکنمش . سره کیرم که خیس بود رو آهسته گذاشتم دمه کسش ، اومدم که فشار بدم یهو یه حس گنگی بهم دست داد همه چیز تار شد ، یه صدایی شنیدم که میگفت پاشو پدرسگ ، خیلی گنگ بود صدا اما یهو بلند شده منم به خودم اومدم، آره پدرم بود که میگفت پدر سگ بلند شو دیگه دیرت شده ها ، منم گفتم خوار دانشگاه رو گاییدم تازه داشتم میکردم توش ، پدرم گفت چی؟ منم گفتم هیچی پدر اومدم .آره برو بچ همه چیز مثل خواب نبود درواقع خواب بود . منم که اعصابم کیری شده بود رو تخت نشسته بودم که گوشیم زنگ زد بدون این که نگاه کنم گوشی رو ورداشتم گفتم هان؟رضا بچه کونی چه عجب یه وقت ما زنگ زدیم تو لش سگ رو بیدار تشریف داشتیمن سگ پدر تو خواب که باهامی تو بیداری حداقل ولمون کنرضا کس نگو پدر بدو وسایلت رو جمع کن میخوایم بریم سفریمن چی ؟ سفر؟رضا آره لاشی ، میخوام ببرمت شمال ………امید وارم لذت برده باشید.صرفا برا این بود که یه تنوعی باشهنوشته MR.LOL
0 views
Date: November 25, 2018