باسلام خدمت دوستای عزیز این داستان برمیگره به پارسال ٢٩سالم بود كه تو چت روم بایه دختری اشنا شدم اسمش نگین بود١٦سال داشت باهم دوست شدیم بعد از چند هفته ای متوجه شدم خیلی حشریه با صحبت های سكسی فهمیدم خیلی حشریه بعد حدود یك ماه از دوستیمون كه حرف سكس رو پیش كشیده بودم شب قبلش زنگ زد و گفت ظهر خونمون كسی نیست اینم بگم پدرمادرش كارمند بود و تك فرزند ظهرساعت ١١باهزار ترس كه ادرس داده بود رفتم خونشون ماشینو پارك كردم سرخیابون تلفن كردم بهش ادرس واحدشونو داد درو باز كرد رفتم خونشون وای چی میدیدم یه دختر خوش هیكل و سبزه با یه شلوار لی تنگ رفتم داخل سلام دادم بغلش كردم بوسش كردم اونم همراهی كرد ازش لب گرفتم و لاله گوششو خوردم حسابی شهوتی شده بود رفتیم رو مبل دستمو بردم سمت كوسش شروع كردم مالیدن واقعا داشت ازحال میرفتم شلوار و پیرهنشو دراوردم چه سینه هایی داشت شروع كردم خوردن كیرمو در اوردم لای سینه هاش بازی دادم اونم بعد برام خورد منم خواستم شورتشو دربیارم ترسید گفتم لاپایی میكنم قبول كرد بعد رو مبل چرخوندمش كیرمو لای پاهاش بازی میدادم تو همین حالت بهش گفتم ازپشت بكنم باترس گفت یكمشو بكن منم سریع سركیرمو با اب دهنم خیس كردم گذاشتم تو سوراخ كونش كم كم هلش دادم تو از درد داشت دستمو چنگ میزد منم شروع کردم تلنبه زدن حدود ١٠دقیقه ای همینجوری میكردمش سرعتمو زیاد كردم وقتی ابم میخواست بیاد بهش گفتم كجات بریزم گفت رو سینه هام كیرمو ازكونش كشیدم بیرون همه ابمو خالی كردم رو سینه هاش كیرم نیمه راست شده بود اونم كرد دهنش حسابی برام خورد كارمون تموم شد منم ازترس اینكه پدرمادرش بیان سریع بلندشدم لباسمو پوشیدم ازش یه بوس خوشكل گرفتم سریع اومدم بیرون بهترین سكسم بود باهم یه مدت در رابطه بودیم یك باردیگه هم تو ماشین از كون كردمش اگه خوشتون اومد براتون تعریف میكنمنوشته mojtabaaf
0 views
Date: March 8, 2020