این یه خاطره هس نه داستان و واقعی دیگه این خاطره چون ماله قبلا من همش توش فعل های گذشته رو بکار بردممن نمیدونم مگه مجبورین بخونین بعد بیاید فحش بدید اخه؟ سلام اول مشخصاتی زمانی که این اتفاق افتاده بودو براتون بگم.من پارسا ۱۶ ساله شیراز پوستم گندمی لاغر و خیلی خیلی کم مو و همین طور نسبت به وزن و هیکلم کونم خیلی بزرگه.من توی مدرسه مزرفتم و عقب کلاس مینشستم، به اصطلاح پیش تنبلای کلاس. تو دوران دبیرستان چون همه ی بچه دیگه بدنشون مو در اورده و کم کم دیگه حالت مردونه پیدا کرده بودن تا حدودی غیر عادی بود یه پسر بی مو بینشون باشه من همیشه بین دوستام به عنوان یه پسر کوسه یاد میشدم و وقتی که بعضی اوقات خم میشدم و کمی از بدنم پیدا میشد بچه ها دس میکشیدن روش و میگفتم جوووون چه کره ای بده بکنیم(البته به شوخی)خلاصه من تو اون مدت از گی خیلی بدم میومد و اگر کسی دست به کونم میزد خیلی ناراحت میشدم.بعد یه مدت با سایت داستان سکسی اشنا شدم اینجا میومدم اصلا علاقه ایی به تایپینگ های گی نداشتم و فقط داستان سکسی میخوندم(همه مدلشو) بعد یه مدت فک کنم بخاطر زیاد خوندن داستان های گی داشتم علاقه من میشدم به مفعول شدن اما تا این حسو پیدا میکردم سریع خودمو سرزنش میکردمو نمیگذاشتم که ادامه بده.اما یه شب خواب دیدم که چن نفر دارن منو میکنن و منم خیلی لذت میبرم بعد که بیدار شدم خودمو سرزنش میکردم ولی یه حس خوبم داشتم. بعد از اون شب چند بار دیگه از این خواب ها دیدم و تصمیم گرفتم باهاش کنار بیام.بعد از اون تصمیم یه پرو فایل درست کردم و به دنبال یه فاعل میگشتم ولی پیدا نمیکردم یعنی بودا ولی یه ذره شعور نداشتن فقط میخواستن خودشون ارضا شن همین.یه مدت هویج و خیار میزاشتم تو اب گرم تا گرم شن و خودمو با اون ها میکردم اما فایده ای نداشت.بعد میرفت تو مدرسه یه دوست داشتم اسمش علیرضا بود.علیرضا کیرش خیلی بزرگ بود وقتی رو شلوار شقش میکرد یا نشون میداد ادم میترسید ولی من چون خیلی بزرگ بود و تا حالا همچین چیزی ندیده بودم دوس داشتم بهش دست بزنم. علیرضا همیشه به شوخی از روی شلوار خودشو میچسبوند بهم و منم چون خیلی بدم نمیومد. اصرار نمیکردم که این کارو نکنه. کلا بکس ما یجور بود که شوخی خرکی و حتی سکسی(البته کاملا به شوخی) با هم میکردیم مثلا یهو یه کی رو میگرفتیم و در بچه کونی بهش میزدیم یا یروز که من رو میز خوابیده بودم علیرضا دستمو میمالوند به کیرش و منم خوشم میومد و دوست داشتم بگیرمش ولی میترسیدم که بعد ابرو ریزی کنه بگه پارسا کونیه پس منم بعد چن لحظه میگفتم نکن دیگه تا شک نکنه.یروز که ورزش داشتیم منو علیرضا گفتیم بیا تو کلاس بمونیم اونم قبول کرد و رفتیم از معلم ورزش و معاونمون اجازه گرفتیم و رفتیم سر کلاس نشستیم.علیرضا موبایلشو اورده بود و یخورده سوپر گذاشت و از اون جا که خیلی هم سگ حشره شروع کرد از روی شلوار کیرشو مالوندن که قشنگ کلفتی کیرش از روی شلوار ورزشیش معلوم بود. من بهش گفتم ول کن سوپرو بیا تعریف کنیم اونم قبول کرد شروع کردیم حرف زدن تا یجایی که بحثمون شد و شروع کردیم فحش میدادیم به هم البته به شوخی تا یه جایی که در جواب حرف من گفتعامو بیا کیرمو بخور. منم سریع بهش گفتم اقا تو در بیار من میخورم(معمولا موقعی که این حرفو میزنیم کسی کیرشو در نمیاره ولی ازونجا که علیرضا شرمو حیا حالیش نیس در اورد) و در لحظه ای که باورش نمیشد من خم شدم و سر کیرشو کردم تو دهنم و درو وردم؛هنگ کرده بود بدنش داغ شده بود و ضربان قلبش بالا رفته بود امپر حشرش بد جور زده بود بالا بعد چن لحظه شروع کرد به التماس که بیا برام ساک بزنو به کسی نمیگم و…. منم بهش گفتم مگه من جندم که این حرفو میزنی. گفت خدا وکیل بد دیگه حشری شدم بیا تو که یخوردشو خوردی بیا ارضام کن حاضرم سر ناموسم قسم بخورم که به هیچکی نمیگم پارسا. در بین اینکه من اضطراب داشتم و فک میکردم اون مثه سگ التماس میکرد منم دیگه قبول کردم و گفتم ببین علیرضا من اینکارو میکنم ولی اگه تو به کسی گفتی دیگه خودتیو حرفتو ناموست اونم قبول کرد و گفت مگه مرض دارم.بعد بهم گفت تو کلاس هر رحظه ممکنه کسی بیاد پس بیا یجایی پیدا کنیم. منم قبول کردم رفتیم پایین که بریم ازمایشگاه که درش بسته بود بعد خواستیم بریم کارگاه(اخه هنرستانی بودیم) که اونم بچه ها توش بودن. دیگه جایی به ذهنمون نمیومد علیرضا داست از حشر بدنش میلرزید و منم دسه کم ازون نداشتم.علیرضا گفت یجا دیگه رو میگم بریم اگه باز بود درش میریم اگه نبود میریم تو همون کلاس. رفتینم نمازخونه که اونجاهم بسه بود درش دیگه کلافه شدیم. مجبور شدیم بریم تو همون کلاس یه ربع ساعتی به زنگ مونده بود و بچه ها بعضی هاشون تو کلاس بودن و نشد که کاری کنیم. زنگ تفریح مبصر تو کلاس وای میسه همیشه تا از قلم هوشمند و ازین چیز ها مراقبت کنه علیرضا به مبصر که دوسمون بود گفت تو برو من امروز وای میسم اونم دیگه قبول کردو رفت. بعد علیضا رفتو قاشقی که اورده بود برای تغذیشو اورده بودو زد تو در که کسی نیاد بالا سرمون بعد سریع کیرشو در اوردو گفت فقط زود بخورش که دارم منفجر میشم منم این کارو کردم و شرو کردم ساک زدن و بخاطر اب شهوتش یخورده شور بود مزش اما تحمل میکردم تا اینکه گفت ابم داره میاد منم سریع کشیدم بیرون و ابش که واقعا غلیظو زیاد بود ریخت رو میز بهم گفت کصخل این چه کاری بود میزاشتی تو دهنت خالی شه منم گفتی خیلی داره بهت خوش میگذره ها گفت حالا عب نداره سریع با دسمال ابشو پاک کردیم و قاشقم درو وردیم از تو در تا زنگ خورد.علیرضا بهم گفت نه به من حال نه به تو فردا میتونی بیای خونمون هیچکی نیست گفتم باشه(فرداش پنج شنبه بود) منم رفتم خونه و رفتم حموم موه های همه جامو زدم(که میشد وقت موهای پاهام) و فردا صبحش بلند شدم و به مادرم گفتم میخوام خونه دوستم علیرضا اونم قبول کرد و رفتم دست شویی تا کونمو خالی کنم چون روز قبلش تو سایت داستان سکسی درمورده انال سکس زیاد تحقیق کردم.رفتم خونه علیرضا که تو یه مجتمع اپارتمانی هم هستیم.بعد که رفتم تو یکی زد دره کونم گفت دیشب از حشر تا ساعت سه خوابم نمیبرد ولی نزدم تا حالا.منم خندیدم.علیرضا بدون مقدمه منو برد تو اتاقش و انداختم رو تختو شروع کرد لختم کرد بعد که دید که همه جا بدنم شیوه و بدون یه تاره حشرش دو برابر شد. علیرضا انقد حشری بود که پامو کرد تو دهنشو لیسید من تعجب کردم و بعد رفت سوراخ کونم حدود یک دقیقه لیسش زد و گفت بیا نوبت توهه کیرمو بخوری منم خوابوندمش و شروع کردم لیسیدن کیرش نمیتونستم همه کیرشو بکنموتو دهنم ولی سعیمو میکردم بعد علیرضا رو شکم خوابوندم و انگشتشو کرد تو دهنم گفت حسابی تفیش کن بعد کردش تو کونم تا جا وا کنه بعد در اورد انگشتشو یه تف انداخت دره کونم و کیرش کرد تو کونم و چون بلد نبود خیلی دردم گرفتم و یخورده داد زدم ولی بعدش عادت کردم کم کم و بهم داشت حال میداد ولی چون علیرضا بلد نبود هی دردم میگرفت. بعد به کمر خوابوندم و شروع کرد بازن کردن و همزمان کیرمو میمالون من وحشتناک بهم داست حال میداد تا اینکه ابم اومد و ریخت رو سینه هام و بعدش اونم ابش اومد و ریخت تو کونم خیلی داغ بود. بعدش بیهوش افتاد کنارم و منم که حال نداشتم مجبور شدم برم و دستمال بردارم و ابای خودمو پاک کردم رفتم دستشویی و ابای تو کونمو خالی کردم یخورده حسه حقارت داشتم اما گفتم دیگه ولش کاریه که کردم تازه لذتم بردم. بعد که اومد تو حال دیدم که علیرضا رو مبل دراز کشیده و بهم میگه دمت گرم بهترین لحظه های زندگیم منم گفتم که برای منم همینجور. بعد بهش گفتم تو خونتون زیاد خالی پس ازین به بعد میام حال کنیم ولی فقط برو سرچ کن تا فانتزیا و پوزیشن های بیشتری رو انجام بدیم اونم خندید و گفت باشه .خدا حافظه ایی کردم ازش برگشتم خونمونبعد از اون هفت بار دیگه باهاش سکس داشتم ولی سال بعد ازین کار زده شدم و همینطور با علیرضا خود به خود رابطم سرد شد و بعد یه مدت اثباب کشی کردن و رفتن وومن دیگه ازش خبری ندارمتو داستانای بعدی سکسای دیگمم با علیرضا رو براتون تعریف میکنمنوشته پارسا shz
0 views
Date: January 9, 2020