دستم و گذاشته بودم رو گوشه ی پنجره،به موجای دریا نگاه میکردم،لای پنجره رو باز گذاشته بودم که دود سیگارم توی اتاق نمونه،صدای شادمهر تنها صدایی بود که تو اون روزا به حرفاش گوش میدادمآغوشتو به غیر من،به روی هیشکی وانکن،منو از این دلخوشیو آرامشم جدا نکنمن برای باتو بودن پر عشق و خواهشم،واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشماشک دور چشمام جمع شد،کدوم آغوش؟مگه آغوشیم مونده،با دستم اشکمو پاک کردم و یه کام دیگه از سیگارم گرفتم،به خاطر سرمای داخل اتاق و گرمای هوای کیش پنجره بخار گرفته بود،با همون دستم که سیگار توش بود،یکم از بخارارو پاک کردم،شیشه ی پنجره باعث شد خودمو ببینم،چقدر زشت شده بودم،ریشام بلند شده بود،موهام بهم ریخته بود،دیگه از اون امیرعلی که روزی نیم ساعت جلوی آینه خودشو مرتب میکرد خبری نبود،منم مثه عشقم مرده بودم،تنها فرقم با اون نفس کشیدنم بود،به خودم گفتم چیکار داری باخودت میکنی؟ کجاست اون امیرعلی که وقتی تو تراس آپارتمانش سیگار میکشید،هر جنس مخالفی که رد میشد بهش لبخند میزد،به خودم اومدم،دیگه از این وضع خسته شده بودم،یه شلوارک پام بود درش آوردم و رفتم سمت حموم،دوش و تنظیم کردم،رفتم زیرش،چقدر با آب غریبه شده بودم،من که روزی دوبار دوش گرفتنم مثه سیگارم ترک نمیشد،دو هفته ای بود که در حمام و باز نکرده بودم،وقتی بدنم خیس میشد خیلی هوس انگیز بود،خیلی وقت بود بوکس و بدنسازی کار میکردم،جز موهای سینم که انگار دونه دونه کاشته شده و موهای دستم،تمام بدنم و لیزر کرده بودم و تاره مویی نداشتم،یه هفته ای بود که مدیر شرکت طراحی …… که مدلش بودم زنگ میزد،دقیقا 13 روز دیگه قرار بود تو دبی شو لباس داشته باشیم،اما من توی این دنیا نبودم،سرم رو دیوار حمام بود و قطرات آب با حرس بهم برخورد میکردن،یاد آخرین حرف عشقم افتادم(برو بالا)،آره،به خاطر اونم که شده باید خودمو بالا میکشیدم،اون مثه من شرکتای طراحی لباس ایران ارضاش نمیکرد همیشه دوست داشت منو تو بزرگترین شرکتهای طراحی امریکا ببینه،ریشام و زدم و از حمام بیرون اومدم،حوله لباسیمو تنم کردم و رفتم جلوی آینه،کرم ها و ماسکی که برام تجویز شده بود و نزدیک دوهفته بود که ازشون استفاده نکرده بودم آغشته به صورتم کردم،بعد از چند دقیقه با سشوار روی صورتم همشون خشک شدن و از روی صورتم برشون داشتم،به صورتم نگاه کردم،واقعا این کرما چیه که کوچکترین عیب صورت رو می پوشونه؟تو همین فکرا بودم که آهنگ One of the Brightest Stars از خواننده ی محبوبم James Blunt پخش میشد،صدای در اومد،منتظرش بودم،عمه کتی بود،خدمتکارم، دوروز یه بار میومد و خونرو آب و جارو میکرد،بدون اینکه از چشمی نگاه کنم درو باز کردم،که ایکاش دستم میشکست و باز نمیکردم،ملینا بود،زن رئیس شرکتی که مدلش بودم،و تنها حامی من تو اونجا،باهم رابطه داشتیم،نمیخواستم،جدا نمیخواستم،اما به حمایتش نیاز داشتم،یه مدل حتی یه خط کوچیک رو صورتش باعث حذف شدنش میشه،تنها کسی که باعث میشد وقتی این خطّا رو صورت من می نشست اخراج نشم همین خانوم رئیس حشری بود،سرم پایین انداختم و گفتم سلام خانوم،بدون اینکه جواب سلاممو بده سرشو زیر انداخت و اومد داخل،ازش متنفر بودم چون تنها دلیل ناراحتی عشقم ازم همین ملینا بود،البته خودش منو تشویق میکرد که به نیازاش نه نگم اما میشد دید که خورد میشه،اما نمیشد بهش بی احترامی کنم،بهش نیاز داشتم،درو بستم و رفتم داخل،طراحی خونه من کار یه تیم قوی ایتالیایی بود،جذاب و سکسی،همیشه ادکلن (تو آی تو سکسی) توی خونه پخش بود،ملینا به سرو پام یه نگاهی کرد،با عصبانیت گفت دوهفتس جواب تلفنم و نمیدی،اومد جلو با دستاش زیر گلومو گرفت و فشار داد، توی لعنتی میدونی من یه حسایی بهت دارم،اما بازم اذیتم میکنی،سرم و پایین انداختم و گفتم معذرت میخوام خانوم،به یکم خونه نشینی احتیاج داشتم.سرم داد زدو گفت پس من چی؟بازم سرم و انداختم پایین و سکوت کردم…چشاش پراشک شد،با بغض گفتدلم برات تنگ شده بود،لباش و گذاشت رو لبام،شروع کرد به خوردن لبام، من بی حرکت بودم،هم از خودم بدم میومد هم نمیخواستم پسش بزنم حس غریبی بود،یه دفعه لباش و برداشت و تو چشمام نگاه کرد و گفت دیگه نمیتونم هوسیت کنم نه؟من گفتم چرا خانوم،من همیشه با دیدن شما به اوج شهوت میرسم،دستشو از توی حوله لباسیم برد داخل و کیرم و گرفت تو دستاش،حتی یه ذره هم راست نشده بود،فهمیدم که گند زدم،بعدش با یه چهره التماسانه گفت اما کیرت حرفتو تایید نمیکنه، گفتمببخشید خانوم نمیتونم تمرکز کنم،دستشو کشید و رفت سمت در خونه،گفت نا امیدم کردی.به خودم اومدم،اگه میرفت کارم تموم بود،مخصوصا با این غیبت طولانی که کرده بودم،حولرو از رو خودم برداشتم،لخت لخت بودم،نور آفتاب رو بدن برنزم هوس هر زنی رو به جوش می آورد،صداش کردم،برگشت،وقتی نگام کرد،سست شدنشو حس کردم،با یه صدایی آرومی گفت همیشه بلدی چطوری کسمو خیس کنی،منم گفتم اگه پسم نزنید اینقدر خیسشون میکنم که زمینو خیس کنه،یه لبخند رضایتی زدو اومد سمتم،دست کشید رو بدنم و دورم میچرخید،گفت بدون نقص،واقعا دنیا همچین مردی و به خودش ندیده،گفتم تن من پیش بدن ملکه ای مثه شما تحقیر پذیره،جلوم وایساد،دستش و گذاشت رو کیرم و گفت این همین الان باید تو کس من باشه،پرتش کردم روی تخت،شالشو از رو سرش برداشتم،گردنشو بوسیدم،اینقد داغ بود که لبام سوخت،مانتوشو ماحرانه در اوردم،یه تاب توری زیرش پوشیده بود،بوی عطرش میخورد تو صورتم،اما حتی یه ذره میلی نداشتم به سکس،دامن سبزو تقریبا توریشو از تنش درآوردم،انتظار شرت داشتم اما شرت نپوشیده بود،حسابی به خودش رسیده بود،کوس سفید،بدون مو،وقتی پاهاشو می بست کوسش مثل دوتا هلال بهم می چسبید و یه مثلث صورتی رنگ کوچیک از بالاش بیرون میزد،واقعا بی نقص بود،اما من فقط واسه حمایتش میکردمش نه چیز دیگه،از پایین پاش شروع کردم به لیس زدن،تا رسیدم به کوسش زبونمو دور کوسش میچرخوندم اما نمیذاشتم زبونم به کوسش بخوره،این کار زنارو خیلی حشری میکنه،چون منتظرن زبون روی کسشون فرود بیاد و این انتظار خیلی براشون لذت بخشه،بعد که دیگه دادش رفت هوا،زبونمو گذاشتم رو کوسش،نفسش و حبس کرد،هیچی نمیگفت حتی ناله هم نمیکرد،تا اینکه من زبونمو به سمت بالای کوسش کشیدم،با تکون خوردن زبونم آهش به طرز وحشیانه ای در اومد،شروع کردم به زبون زدن کوسش،تو این کار خیلی ماهرم زنی نبوده که بتونه 1دقیقه لیس زدن منو تحمل کنه و ارضا نشه،ملینا ارضا شد،به امید اینکه ولم میکنه اما بعد از 10یا15 ثانیه اومد سمت کیرم،شروع کرد به ساک زدن،تو سکس ماهر بود اما وقتی با من سکس میکرد حشرش نمیذاشت درست و حسابی به من برسه موقع خوردن دندوناش کشیده میشد به کیرم،حس خوبی که نداشت هیچی،دردم داشت،اما نمیتونستم جلوشو بگیرم،میدونستم بهش برمیخوره،برا همین تحمل کردم تا خسته شد،بعد اومد و رو کیرم نشست،کوسش و تنظیم کرد و با دست خودش کیرم و فرو کرد تو کوسش،تا ته رفت،اینقدر دردش اومد که نتونست جیغ بزنه،دهنش باز بود و نفسش حبس،آهنگای جیمز و شادمهر این سکس و جذاب تر میکرد،حدود یک دقیقه ای همینطور بدون حرکت رو کیرم نشسته بود،بعد آروم آروم شروع کرد به بالا و پایین شدن،دستش رو سینه هام بود و به موهای سینم چنگ مینداخت،کم کم سرعتش بیشتر شد حدود 5 دقیقه داشت بالا پایین میکرد و آه آهش خونرو برداشته بود،بلند شد و روغن ماساژ منو برداشت،روغن و ریخت رو بدنم و با دستاش شروع کرد به مالیدن،همه جامو می مالید،سینم،کیرم،پاهام،یکیم کیرمو خورد،تابشوکه هنوز تنش بود در آورد و خوابید روم و با لا پایین میکرد،کیرم و رو کوسش تنظیم کرده بود طوری که وقتی رو بدنم بالا و پایین لیز میخورد کوسش سطح رگ زیر کیرم و بالا و پایین میکرد،یه بار دیگه ارضا شد،بدون اینکه از جاش بلند بشه گفت،چرا آبت نمیاد؟جوابی ندادم،شروع کرد به طور شهوتی خندیدنو گفت هیروی من،یادم نبود تو اگه بخوای کل کوسای کیش و هم بکنی آبت نمیاد،چیزی نمیگفتم،یه دفعه از جا پریدو گفت اما من آبتو میارم،رفت سراغ کیرم و شروع کرد به خوردن،ایندفعه از دفعه ی قبل بهتر میخورد چون ارضا شده بود و دیگه حرص نداشت،بعد 3،4 دقیقه خوردن خودم خودمو شل کردم که آبم بیاد،اگه خودم نمیخواستم نمیومد اما اگه بیشتر الافش میکردم ناراحت میشد،همینکه داشت آبم میومد یه لحظه عشقم و جلو چشام دیدم،اشک تو چشام جمع شد و چشام و بستم و گفتمsorry آبم خالی شد تو دهنش،تا قطره ی آخرش و خورد،اومد و لبه ی تخت کنار صورتم نشست،سرش و آورد جلو و لبامو بوسید،گفت تو بهترین مدل دنیایی…(اگه بد نوشتم به خوبی خودتون ببخشید)منتظر داستانای بعدیم باشید….ادامه…نوشته love_2_love
0 views
Date: November 25, 2018