مرجان فالگیر (1)

0 views
0%

داشتم توی خیابون راه میرفتم و با خودم فکر میکردم . چرا. من هنوز هیچ سکسی نداشتم با این که قیافه و اخلاقم خیلی بهتر از دوستامه که هر روز برام خاطره سکساشونو تعریف میکنن… من چیم کم تره . باید یه کاری بکنم… توی همین فکرا بودم که چشم به یه فالگیر افتاد که گوشه پارک نشسته بود. تو عمرم هیچوقت سمت فالگیرا نمیرفتم اما این باز خواستم امتحان کنم.سن فالگیر حدود 28-30 سالی میشد و من چون قیافه جوونشو دیدم گفتم شاید چیزی بارش نیست آخه تو فیلما بیشتر فالگیرا رو پیر و تقریبا زشت و عجیب میدیدم رفتم سمتش و گفتم چقدر میگیری فالمو بگیری؟گفت این چه حرفیه من فقط هدیه میگیرم در ازای فال.گفتم خب هدیه ات باید چقدر باشه تا یه فال مشت بگیری . گفت 1000تومن . اما چون پسر خوبی هستی تو 5 بده . تعجب کردم از قیمت گذاریش یا همون هدیه . دلو زدم به دریا و هدیه رو دادم دستش. یه گوشه خلوت پارک نشسته بودیم و اون فالگیر دستمو گرفت و شروع کرد به انجام کارای عجیببا یه خودکار شکلای عجیب کف دستم میکشید منم خندم میومد اما به روم نمیاوردم. همینجوری که نقاشی میکرد ازم سوالم میپرسیداسمت چیه؟محمدرضاچند سالته ؟20سالمهو…بعد از کشیدن شکلا یکم چرت و پرت به عنوان فال تحویلم داد منم زیاد با فالم حال نکردم و یکم شاکی بودم از خودم که پول به چه کاری دادم. تو دلم همش با خودم حرف میزدم. رو به فالگیر کردم و آروم گفتم پس کی قراره اولین حالمو بکنم؟ با تعجب گفت چی؟ گفتم خودت بفهم دیگه . کی میشه؟ ننوشته تو فالم؟گفت اولین بار؟ ینی تاحالا نکردی؟روم باز شد . این اولین بار بود که با یه خانم رو در رو دارم اینجوری میحرفیدم. اما این کیه آخه یه فاگیر بهش گفتم نه نکردم ازین کارا. پس بیا خودم برات بنویسمش تو فالت کف اون یکی دستمو گرفت و شماره ای رو نوشت و گفت اینم ازین. من مونده بودم ایشون فالگیرن یا جنده لاشی نکنه تو یه نگاه عاشق شده؟ آخه احمق به سن و سال این میخوره عاشق تو بشه؟ پس حتما شغل دومش اینه…رفتم خونه و رو تختم نشستم دیدم رقم آخر شماره پاک شده بود و معلوم نبود دو بود یا سه . من میترسیدم با یه بزرگ تر از خودم به عنوان اولین سکسم تماس بگیرم. همش فکر میکردم نکنه کلک باشه و اینا باند باشن یا دزد باشه یا اصلا نکنه طرف بیماری داشته باشهعجب گیری کرده بودم.کم کم بیخیال میشدم اما چهره تقریبا زیباش و اندام سکسیش فریبم میداد.خودمو مسخره میکردم که سکس با فالگیر کجایه دنیاست آخه .به هیچکس نگفتم چیزیدو روز بعد شماره رو هم با دو هم با سه گرفتم که سه درست بود. خانم فالگیر جواب داد. گفتم محمدرضام . یادته؟ گقت کدوم محمد رضا؟کلی براش گفتم تا آخر یادش آمد . گفت فکر کردم ترسیدی فرار کردی و این حرفا… گفتم پایه حرفت هستی؟ گفت معلومه که هستم. فقط به فکر هدیه باش اینو که گفت فهمیدم عاشقم نشده و ما ازین شانسا نداریمگفتم چقدری هست هدیه؟ به دلار فقط حساب نکن . گفت 100 تومن گقتم چه خبره یادته واسه فال 10 خواستی بعد 5 گرفتی گفتی پسر خوبی ام؟ حالا چون پسر خوبی ام یا اصلا نگیر یا ارزون حساب کن. بعد از نیم ساعت لاس زدن با مرجان فالگیر مخشو زدم و آخر گفت ببینم چیکار میکنی موقع عمل تا من نرخ هدیه رو بگم. منم تو کونم عروسی شده بود که برا اولین بار قراره یه سکس واقعی انجام بدم. آخه روم نمیشد با دختری دوست شم و بگم بیا سکس کنیم…با هزار مکافات تونستم مکان جور کنم اما ترس داشتم باز. باز فکرو خیال زد به سرم که این دختره دردسر نشه . خونه دوستمو جور کرده بودم که مادر باباش سفر بودن . اونم کلیدو داد و خودش رفته بود بیرون. اعتماد کامل داشت به من آخه . من وارد خونه شدم و مرجان خودشو سر قرار رسوند . داخل خونه روی تخت کنارم نشست … عجب یه خانم 28 ساله کنارمه و من باید بکنمش عجب تیپ خیره کننده ای زده بود . داشتم با چشام میخوردمش که اون یه دفه با لباش لبمو خورد و یخمونو شکست. بار اولم بود کسی لبمو میبوسه اولش چندشم میومد اما بعد لذت داشت و منم وارد عمل شدم . زبونشو کرد تو دهنم و به زبونم میمالید حالم بد شد با اینکار اما به زور کنار اومدم باهاش. قلبم تند تند میزد و حرارت بالا منم انداختمش رو تخت و پریدم روش . دکمه هاشو باز کردم . گردنشو میخوردم و مرجان آه و ناله میکشید . صدا نفسا بالا رفته بود. و من مرجانو از بالا تنه کامب لخت کردم برای دومین بار تو زندگیم سینه میخوردم عجب باحال بود . بهم گفت لخت شو محمدرضا برات بخورمشمنم هیجان زده بودم زود لخت شدم و کیر شقم زد بیرون . مرجان داشت باهاش بازی میکرد و به سینه هاش میمالید . من کامل لخت بودم اما مرجان نه .فقط بالا تنش لخت بود . سینه هاش سایز 80 بود . کیرمو از بس مالید و انگشت کرد گفتم نمال بسه آبم داره میاد هنوز کار داریم . اما تا اینو گفتم مرجان تند تند مالید و انگشت کرد و آبم ریخت روی دست مرجان و پاهای خودم کلی کثیف کاری شد. بی حال شده بودم اما نقشه میکشیدم تو ذهنم حالا که آب اومده موقع کردنش دیر میاد لخت رو تخت بودم و مرجان کنارم که یه صدایی شد از خونه… از شدت بی حالی نشنیده گرفتم اما کاش شنیده میگرفتم… دو نفر مرد ناشناس اومده بودن تو و با دیدن اونا ترس خیلی خیلی زیادی داشتم . منو گرفتن و لخته لخت دستو پامو به زور بستن . هیچکی اون ترس و وحشت منو درک نمیکنه خیلی شرایط بدی بود. مرجان با خیال راحت لباس پوشید گفت و گفت الان خودم هدیه رو برمیدارم بچه ننه.من نمیتونستم داد بزنم برا کمک چون لخت بودم و اگه کسی میومد منو میدید … خونه رو زیر و رو کردن و طلاهای مادر دوستمو پیدا کردن زدن به جیب و رفتن. من لخت بسته شده بودم و خدا میدونه چه حالی داشتم. به خودم لعنت میفرستادم . گریه زاری میکردم . حالم از سکس به هم خورده بود . حالا جواب دوستمو چی بدم؟ بع یه ساعت دوستم به گوشیم میزنگید اما من بدجور بسته شده بودم نمیشد جواب بدم بعد دو ساعت دوستم از بالا در پرید و دید من بسته شدم اونم لخت…باز زدم زیر گریه زاری دوستم منو باز کرد و من زود لباس پوشیدم و ماجرا رو از سیر تا پیاز گفتم و بعد دو تایی زدیم زیر گریه… این بود از اولین و شاید آخرین سکس من و اگه دوست داشتین ادامه ماجرا رو بدونید بگید .نوشته‌ for ever alone

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *