مرده کیر میساکه
خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به تقریبن یه ماه پیش …
من حدود یه ساله که با ارباب مینا آشنا شدم و 3 بار تاحالا تونستم حضوری درخدمتشون باشم همیشه خیلی مهربون بودن و بغیر حضوری چتی هم برده ایشون بودم.
اما داستانی ک میخوام بگم یکم فرق داره … قضیه ازونجایی شروع شد که ارباب به من پیام دادن و گفتن ک یه سورپرایز برام دارن وقتی پرسیدم بهم گفتن ک میخوان منو با دوتا از دوستاشون آشنا کنن منم ک قطعا هرکار ک ارباب میخواست انجام میدادم یکم استرس داشتم ولی میدونستم اربابم کاری میکنه ک همه لذت ببرن فقط از کنجکاوی و شهوت داشتم میمردم …تا اینکه چند روز بعد بهم یه آدرس دادن و منم بعد شیو کردن کامل بدنم سر ساعت مقرر شده رفتم اونجا …
خونه نسبتا لاکچری بود در باز بود و منم رفتم تو .. اونجا روی ی مبل نشسته بودن ارباب مینا دوستاشونو بهم معرفی کردن، نسرین که تقریبن هم سن ارباب مینا بود (31 سال) پوستش سبزه بود و هیکل جا افتاده ای داشت بخصوص سینه هاش ک داشت جر میداد لباسشو و زهرا ک مشخص بود سنش کمتره فک میکنم نهایتا 25 سال سنش بود سفید بود و چشمای خیلی خوشکلی داشت اندام متناسبی داشت کون خوشکل ..سینه متوسط و چیزی ک من خیلی دوست دارم یکم شکم … چیزی ک خیلی تو خانوما منو حشری میکنه … دست و پای ظریف و زیبایی داشت بعد از احوالپرسی ارباب مینا منو بردن سمت یه اتاق و یه پلاستیک به من دادن و گفتن آماده ب
شم
رفتم دسشویی و خوب داخل کونمو تمیز کردم اومدم بیرون و ساق جورابی ک توی پلاستیک بود رو پوشیدم و قلاده چرمی رو دور گردنم انداختم وقتی بیرون اومدم ارباب مینا منتظر من بودن .. طبق عادت 4دست و پا شدم تا ارباب سوارم بشن … قلاده رو گرفتن و ایشونو ب اتاق پذیرایی، جایی ک بقیه بودن بردم … یکم استرس داشتم ولی بیشتر از حضور ارباب مینا احساس رضایت داشتم وقتی پیش اونا رسیدیم لبخند زهرا و نسرین رو ک دیدم یکم از استرسم کم شد…
ارباب مینا پیاده شدن و لباس بلندی ک پوشیده بود بیرون اوردن ک زیرش جوراب شلواری داشتن و سوتینشونم با همون ست بود… یه چیزی مثل میز اونجا بود جلوی زهرا و نسرین ارباب مینا لبه اون نشستن و پاشونو انداختن روی پاشون منم شرو کردم ب کاری ک باید میکردم ..
معتقدم ارباب مینا زیباترین و خوشبوترین پاهای دنیا رو دارن من عاشق پاهاشونم … شرو کردم ب بوسیدن و لیس زدن کفشاشون و بعدش هرکدومو دراوردم و پاهاشونو میبوسیدم حس کردم مثل یک اجرا ک روی سن هستم خیلی مورد توجه زهرا و نسرینم … پس با جدیت بیشتر پاهای اربابو لیس میزدم مثل همیشه پاهاشون و ساق پاهاشون همینطور ک بوس میکردم و انگشتاشونو یکی یکی میزاشتم توی دهنم ارباب زیر چونه منو گرفتن و سرمو نزدیک لای پاشون هدایت کردن …
وقتی بوی کص ارباب رو استشمام میکنم هیچ وقت نمیخوام از لای پای ارباب بیام بیرون … بو و مزه منحصر به فرد و رویایی داره کص ارباب مینا … وقتی شروع به خوردنش میکنم انگار ک مریضم و این آخرین داروی شفابخش منه …
با تمام وجودم میخوردم ارباب هم دراز کشیده بودن و سرمو روی کصشون فشار میدادن بعد سرمو اوردن بالاتر روی شکمشون … شرو کردم بوسیدن و لیس زدن … ارباب خیلی ازین کار لذت میبردن .. منم همینطور ..
ارباب مینا پاشدن و من میدونستم نوبت چیه … روی میز دراز کشیدم و ارباب مینا سوراخ کونشونو روی دهن من گذاشتن و من تا تونستم سوراخ کونشونو خوردم … متوجه شدم ارباب داره دیلدو کمریشو میبنده … چیز جدیدی نبود .. ارباب 3تا دیلدو کمری دارن 3تا سایز مختلف تا هرکدوم وقتی کونم جا باز میکرد کلفت تر بشه …
ارباب سایز متوسط رو بسته بودن به من اشاره کردن ک قمبل بشم و دیلدو کوچیک رو با دست توی کون من کردن … اولش خب قطعا یکم درد داشت ولی چون کوچیک بود و من عادت داشتم خیلی زود لذت بردنش شروع شد ارباب دیلدو رو توی کون من ول کردن و رفتن بین زهرا و نسرین نشستن و اشاره کردن ک بشینم و تماشا کنم
3 نفر شرو کردن به لب گرفتن و ور رفتن با ممه های همدیگه و همینطور آروم آروم لباساشونو در اوردن
نسرین تنش یک بادی فیشنت بود ک خیلی بهش میومد و واقعا آدمو ترغیب میکرد ک بهش بده و همونطور ک دلم میخواست زهرا هیچ لباسی تنش نبود و آدم میتونست تو سفیدی محض پوستش غرق بشه … اون واقعا خوشکل و خوش اندام بود
کارشون ک با همدیگه تموم شد هرکدوم یدونه دیلدو رو بستن ب کمرشون و روی مبل نشستن … ارباب دستور دادن ک زیر پاهاشون دراز بکشم .. حالا من دراز کشیده بودم و سه جفت پای ناز و خوش بو روی صورتم بودن و من با ولع تمام مشغول خوردنشون… هرچی میخوردمشون اشتیاقم بهشون تموم نمیشد … واقعا داشتم لذت میبردم … ک ارباب گفتن وقت کیر سواریه …
دیلدو کوچیک ک پیش نسرین بود رو خوردم تا خیس و لیز بشه و نشستم روش و تا ته ته توی کونم فرو رفت شرو کردم ب بالا پایین شدن و گاهی هم نسرین دیلدورو توی کونم تلمبه میزد … جامو عوض کردم و سوار دیلدو ارباب مینا شدم … یکم کلفت تر بود ولی کونم حسابی جا باز کرده بود همونطور ک سوار دیلدو ارباب مینا بودم نسرین جلو من ایستاد و سرمو کرد لای ممه های بزرگش … نرم و خوش بو بودن … ارباب به کونم سیلی میزدن و بهم میگفتن آفرین جنده کونی … همیشه دوست داشتم منو اینجوری خطاب کنن … پاشدم و روی زمین قمبل کردم … نوبت زهرا بود ک با دیلدو بزرگ کونمو جر بده … با اینکه همیشه از دیلدو توم یکم میترسیدم ولی بدجوری عاشق زهرا شده بودم و یادم رفت چ دیلدویی تو کمرشه …
ارباب بهم گفتن خواست باشه زهرا یکم خشن تره ها ..
واسم مهم نبود زهرا واقعا خوب بود و واقعا داشتم لذت میبردم … همینطور ک سرم پایین بود و به پاهای نسرین نگاه میکردم یهو زهرا دیلدوشو فرو کرد توی کونم … ارباب راست میگفت زهرا خشن بود … ولی داشت خوش میگذشت … دیلدورو با فشار توی کونم تلمبه میزد و من واقعا داشتم حال میکردم ارباب جلوی من دراز کشیده بودن و کصشنون توی دهن من بود … نسرین هم با پاهاش با کیر من ور میرفت … ارباب مینا پیشنهاد داد پوزیشن رو عوض کنیم دراز کشیدم و زهرا روی صورتم نشست و پاهاشو گذاشت دور و برکیرمن، ارباب مینا هم شروع کردن به کردن من و سه تایی از هم لب میگرفتن …
از روی من پاشدن و به چشمام چشم بند زدن و دستامو به پایه مبل بستن و منو قمبل کردن … هر سه تاشون شروع کردن ب کردن من و نوبتی جاهاشونو عوض میکردن تا ارباب گفتن: فک کنم ازین دیلدوها خسته شدی … یه دونه جدیدشو واست خریدم … ک یهو ی چیز جدید رفت توی کونم کلفتیش مثل دیلدوی کلفت بود ولی نرم تر و گرم …
آره خیلی گرم بود خیلی تعجب کردم کونمو یکم بردم عقب تر ک متوجه شدم یه مرد داره منو میکنه …
ترسیدم و یکم عصبانی شدم … ارباب مینا میدونست من تاحالا به هیچ پسری کون ندادم و خوشم نمیاد … وقتی خودمو کشیدم کنار دستا و چشمامو باز کردن … برگشتم و چشمم به کیرش افتاد … خداییش دلم یه لحظه غش رفت و واقعا دلم خواست منو جر بده … ارباب مینا بهم گفتن … اشکال نداره دور هم داریم خوش میگذرونیم … منم شروع کردم ب خوردن کیرش و دوباره قمبل شدم تا کیرشو توی سوراخم بکنه … خیلی حرفه ای میکرد .. کیر بزرگ و سفتی داشت و حسابی داشت به من حال میداد منم نوبتی کص اربابارو میخوردم و اوناهم باهم ور میرفتن
ارباب مینا و دوستاش روی مبل مشغول تماشای سکس من و ور رفتن با هم بودن و اون پسر داشت حسابی کون منو میکرد … پوزیشنای مختلف منو کرد تا اینکه ارضا شد و آبش رو توی دهن من خالی کرد و رفت …
زهرا و نسرین هم رفته بودن و وقتی کار من تموم شد ارباب مینا قلاده منو گرفت و سوار من روونه آشپز خونه شدیدم …
سورپزایز بعدی ارباب برای من اینجا بود … غذا روی میز اندازه 3 نفر بود و یک ضرف خالی روی زمین کنار میز… یک بطری تقریبن مثل شیشه شیر ک توش شیر بود روی میز بود ارباب اونو برداشتن و به من گفتن: جنده خوبی بودی … باید از خجالتت در بیاییم … زهرا و نسرین خم شدن و ارباب مینا شیرهارو توی کونشون ریخت … قبل ازین فقط توی فیلمای پورن این حرکتو دیده بودم …
کونشون از شیر پر شد و همشو از کونشون خالی کردن توی ظرف خالی روی زمین ارباب برام ظرفو پر بیسکوییت کردن و ظرفو هل دادن زیر میز و سه نفری پشت میز نشستن و مشغول غذا خوردن شدن ..
زهرا پاهای قشنگشو گذاشت توی ظرف غذای من و فشار داد و بیسکوییتا از لابلای انگشتاش بیرون می زدن هردو پاش رو داخل ظرف نگه داشت تا من غذامو تموم کردم و پاهای زهرا رو هم تمیز کردم شام رو خوردن من از زیر میز بیرون اومدم ارباب مینا چیزی درگوش زهرا گفتن و زهرا قلاده من رو گرفت و سوار من شد … داشتم عشق میکردم ک زهرا سوار من شده رفتیم به یک اتاق و زهرا من رو بلند کرد و روی تخت انداخت … روی صورتم نشست و با پاهاش شروع کرد ور رفتن با کیر من … بعد حالت 69 کیرم رو با دستاش گرفت و با تفش حسابی خیسش کرد … کیرمو لای سینه هاش گذاشت تا کیرم سرحال اومد … روبروم نشست و با پاهاش
کیرمو گرفت و بالا پایین میکرد … بعضی وقتاش یک پاشو میگذاشت روی کیرم و پای دیگشو توی کونم فرو میکرد … هردوپاشو حلقه کرد دور کیرم و سرعتشو بیشتر کرد تا آبم اومد … بعد از چن دقیقه ک کنارم دراز کشده بود قلاده مو گرفت و پشت خودش کشوند تا داخل حموم … ارباب مینا و نسرین رو هم صدا کرد و 3تایی شروع کردن شاشیدن روی من و کاملن منو مستفیذ کردن … بعدش رفتن و من دوش گرفتم و با ارباب مینا رفتم خونمون …
این بود خواب من و فانتزی همیشگی من