با سلام خدمت دخترا و پسرای کیر خور و کس خور عزیز.اسم من شهابه و 25 سال سن دارم.با عرض پوزش این داستان خیلی طولانیه و برای خوندنش باید یکم وقت بزارین.تورو خدا فحشم ندین. میخوام از خصوصیات خودم براتون بگم. پسری خوشگل و باحال و در عین حال اهل عشق و حالم. تا حالا فقط با یه دختر به جز مرسده سکس کردم که اونم از روی زور و اجبار بود.اصلا سکس خوبی نبود و به من حال نداد. یکی از دوستام اسمش سامانه.دوست دخترش گیر داده بود که بیا با هم سکس کنیم.اخه دختر هم اینقدر….حتما بقیشو هم خودتون می دونین…حالا از پایان این حرفا گذشته. بریم سر اصل مطلب..این داستان مربوط می شه به سه ماه پیش…یعنی سکس با دختری به نام مرسده…در ضمن موقعی که دارین این داستانو میخونین من هم چند روش سکس جدید بهتون یاد میدم.چون من خودم این روش هارو امتحان کردم.ته فازه…(اگه هم قدیمی بود به بزرگی خودتون ببخشید)حدود سه ماه پیش تو خرداد. با 5 تا از دوستام رفتیم مسافرت.قرار بود بریم ویلای یکی از دوستام به نام امیر علی تو شمال.با هر بدبختی بود صبح زود راه افتادیم و نزدیک های غروب رسیدیم.بعد وسایلارو از توی ماشین دراوردیم ورفتیم خوابیدیم.نزدیک 1 نصفه شب بود که از زور گرسنگی از خواب بیدار شدیم.به بروبچه ها گفتم کجا بریم یه چیزی بخوریم؟دارم از گشنگی می میرم… یکی از بچه ها گفتاین دورور یک پیتزایی هست که پیتزاش خوبه. اون ورش هم تازگی ها یک کافی تریا باز شده که ساعت های دو به بعد دختر های جنده لاشی و کونده میریزن اونجا.موافقین بریم؟شاید چند تا هم گیر ما بیاد که کسشونو بگاُئونیم همگی داد زدیممعلومه که موافقیم.زود بلند شدیم . یه دوش کوتاه گرفتیم . بعدش قیافه ها رو هم ردیف کردیم و زدیم به جاده .15 دقیقه بعد اونجا بودیم.3 تا پیتزا پپرونی سفارش دادیم و نشستیم. از دستی کم سفارش دادیم . اخه می خواستیم واسه کافی تریا هم جا داشته باشیم……. بعد از بیست دقیقه پیتزا هامونو اوردن.زودی خوردیمشون ورفتیم کافی تریا. (از موقعی که دارم این داستانو می نویسم کیرم شق شده.) انواع و اقسام نوشیدنی هارو سفارش دادیم و منتظر شدیم. چیزی نگذشت که یکدفعه دیدیم هفت هشتا دختر جنده لاشی جیگر اومدن.کسی هم جز ماها اونجا نبود.دهنامون وا افتاده بود . هی نگاشون می کردیم. دو سه تاشون یقه هاشون اونقدر باز بود که موقعی که خم شدن تا روی صندلی بشینن قشنگ سینه های سفیدشون دیده می شد و معلوم بود که ابایی هم از این موضوع نداشتن.میزشون که مشخص شد یکیشون رفت که چند تا میلک شیک سفارش بده یه شلوار پوشیده بود از این مدل جدیدا که پاچه اش گشاده. رنگش هم سفید بود طوری که من واضح میدیدم چه پاها و کون خوش ترکیبی داره.دست خودم نبود. با نگاهم میخواستم بخورمش. یه نگاه که به شلوار لیم انداختم دیدم کیرم داره شلوار مو پاره میکنه. واسه ی همین دیگه دخترو دید نزدم.دستام عرق کرده بود. یکی از بچه ها که حال و روز منو دید گفت چته؟؟؟ حالت بده؟؟می خوای بریم؟؟؟گفتمنه…نه…حالم خیلی هم خوبه…همین موقع بود که نوشیدنی هامونو اوردن. موقع خوردن نسکافه ام وسوسه شدم که دوباره نگاشون کنم.نفر وسطی از بقیشون خیلی خوشگل تر بود.ازحرفاشون فهمیدم اسم اون وسطیه مرسدست.بعضی از وقتا یواشکی بهمون نگاه می کردن. نوشیدنی مونو خوردیم اما نرفتیم وهی اوناهارو دید میزدیم.صاحب کافه نبود. رفته بود بیرون وداشت با دوستاش حرف میزد.اصلا حواسش به ما نبود.به همین دلیل من هم از غفلت صاحب کافه استفاده کردم و بدون دادن هیچ خبری به بچها یکدفعه از جام بلند شدم و رفتم سمت اونا.گفتمببخشید خانوما…مهمون لازم ندارین؟؟یکیشون گفتنه…مهمون ناخونده لازم نداریم…خندیدم و گفتمولی من از اون ناخونده ها نیستم…با بقیه فرق دارم…یکی دیگه از اونا که انگار سنش یکم بیشتر میزد خنده ای کرد و گفتنه بچه مثبت میزنی…بقیه دوستات هم بگو بیان اینجا بشینن.البته اگه خیلی چشم چرونی نمیکنن.گفتمنه بابا.بچه های خوبین.بعد با اشاره ی دست بهشون فهموندم که اوضاع ردیفه و برنامه ی امشبمون هم جور شد.اونا هم مثل دختر ندیده ها حمله کردند به میز دخترا و هرکدومشون بغل یه دخترکه از قبل انتخاب کرده بود نشست.منم رفتم بغل مرسده نشستمو شروع کردم باهاش به صحبت کردن.دختری خجالتی بود. خیلی کم صحبت می کرد. ولی بعد من کم کم به صحبت اوردمش.فهمیدم که مادر و باباش از هم جدا شدن. و حدود سه سالی میشه که با لیلا دوستش توی یک خونه ی مجردی زندگی می کنن.صاحب خونشون هم یه پیرزنه شمالیه و کاری به کار اینا نداره.ازش پرسیدمپس خرجتونو از کجا درمیارین؟گفتمن مربی ژیمناستیکم و چند تا شاگرد دارم که به اونا ژیمناستیک یاد میدم.منم با شیطنت خاصی گفتمپس حتما می تونی پاهاتو صدوهشتاد کامل باز کنی.درست نمیگم؟؟اونم گفتبله…میتونم…حالا تورو سننه…؟؟؟گفتمهیچی همین طوری پرسیدم.خب بقیه ی زندگیتو بگو. همین طور که داشت داستان زندگیشو تعریف می کرد منم یواش یواش بهش نزدیک می شدم.انگار فهمیده بود دارم بهش نزدیک میشم ولی از جاش تکون نمی خورد و هی خودشو به کوچه ی علی چپ میزد.منم اروم اروم دستمو انداختم دور کمرش.اولش دستمو هی پس میزد ولی بعد نرم شد و سرشو انداخت پایین.بعد یه دستمو از زیر مانتوی کوتاهش بردم داخل شلوارش و بعد داخل شورتش. کون نرم ولطیفشو نوازش می کردم.هی پشت سر هم اه می کشید.بعد من بهش گفتم که یکم از جاش بلند شه.به محض اینکه ازجاش بلند شد دستمو بردم جلوتر دقیقا گذاشتم زیرجایی که قرار کسش باشه .هم نشست یه چیز نرم و گرد و ظریف انگار افتاد تو دستم.تا دستمو زیر کسش حس کرد بدن ظریفش به لرزه افتاد.دیدم الانه که پس بیفته اروم اروم شروع کردم به مالوندن کسش. حالش خیلی بد شد و زیر لبی هی میگفتبیشتر بمالون…بیشتر بمالون…جرش بده… جرش بده…انگشت کن تو کسم… دیدم همین جور اب کسش داره زیاد و زیاد تر میشه.چون کف دستم خیس خیس شده بود.اومدم به بچه ها بگم که بریم دیدم خودشون مشغول لب خوردن هستن.یه دفعه مرسده غش کرد. داد زدم پاشین.باید بریم زود ویلا. مرسده حالش خیلی بده.اولش که اینو گفتم بچه ها زیاد حرفمو جدی نگرفتن و به کارشون ادامه دادند.ولی وقتی دوباره داد زدم ازجاشون بلند شدند.به همراه دوستای مرسده تخته گاز رفتیم سمت ویلا. پایان مدت مثل یک فرشته تو بغلم بود.اما هی هر از چند گاهی پایان وجودش را رعشه فرا می گرفت. گریه زاری ام گرفته بود.روسریش افتاده بود . واسه ی همین داشتم موهای قشنگشو نوازش میکردم .موهاش خیلی نرم بود و بوی گل یاس می داد.سرشو چسبیدم به سرم.یه بوسش کردم و به سامان گفتمتند تر برو کثافت..مگه نمی بینی حالش بده؟؟؟سامان بدبخت هیچی بهم نگفت.چون فهمیده بود خیلی عصبانیم و اگه زر مفت بزنه جرش میدم.من در کل از اون ادمهایی نیستم که با دخترا سکس کنن وبعد که خوب حالشونو کردن دختر بی چاررو یه جا ول کنن وبی هیچ عذاب وجدانی برن سراغ یکی دیگه.در حالی که اون بدبخت بیچاره باید پایان عمرش انگ هرزه روش باشه ولی درصورتی که اون طفلک هیچ گناهی نداشته وبدبختیش موقعی بیشتر میشه که اگه توی کشور ما باشه و همه به چشم یه حیوون بهش نگاه کنن.من شاید با یه نفر سکس کرده باشم ولی هیچ وقت از ته دلم راضی به اینکار نبودم.همش دوستم سامان دوست دخترشومیفرستاد پهلوی من.من بدبخت هم لای منگنه گیر می کردم و باهاش سکس میکردم.اونم به زور.یه بار که همین توفیق اجباری به پستم خورده بود گیر داد که اگه نکنی تو کسم فریاد میزنم که تو دست و پای منو بستی و اوردی به زور اینجا که منو بکنی.بعد کار به پلیس و پلیس کاری می کشه و ….از اخر هم مجبور شدم این جنده لاشی رو بکنم .ولی این یکی……….قضیه اش فرق می کرد….این از اونا نبود…اهل سکس نبود… اهل کثافت کاری نبود… چون اگه می بود نمی تونست در این سه سال که تنها بود پردشو حفظ کنه… میخواستم بعد از اینکه با هم سکس کردیم واسه همیشه خانمم بشه… نمی خواستم از دستش بدم…شاید بیشتر از دو ساعت نبود که همدیگر و دیده بودیم ولی من حس می کردم که انگار یک عمر که می شناسمش.نه….نباید از دستش بدم…اون مال من بود و نمی تونست کسی اونو از من بگیره…هیچ وقت هیچ وقت…. بالاخره بعد از10 دقیقه رسیدیم. اخه سامان با سرعت 140 تا اومده بود.به محض اینکه امیر علی کلید انداخت و در ویلارو باز کرد با مرسده که بغلم بود سریع رفتم تو.داد زدممن میرم طبقه ی بالا.هیچ کس هم حق اومدن نداره.می خوام با مرسده تنها باشم.سریع رفتم بالا.ویلاشون دوبلکس بود.یه اتاق بود ته سالن بالا.دویدم سمتش.درشو که وا کردم دیدم یه تخت دو نفرست ودورش هم یه پرده کشیده شده.عالی بود. بهترین مکان برای سکس با مرسده دلبرم.اومدم تو اتاق.چراغ خواب و روشن کردم وبعد درو قفل کردم.مرسده عزیزمو گذاشتم روی تخت.ساعت 415صبح بود .رفتم یه دوش گرفتم.از حموم که دراومدم دیدم هنوز مرسده بیهوشه.منم دیگه اذیتش نکردم.موهامو خشک کردم.بعدش لخت و عریون بدون شورت رفتم پیش مرسده. دلم میخواست موقعی که میاد تو بغلم هیچ لباسی نداشته باشم.میخواستم با هم یکی شیم. درکل اصلا دوست ندارم مثل اون پسرایی باشم که اول خوب با دختره حال می کنن بعد لباساشون در میارن.خلاصه من رفتم رو تخت.تمام لباساشو دراوردم.فقط یه سوتین و شورت پاش بود.وای خدای من سوتینشو که دراوردم …چه سینه هایی داشت.هرکدوم انداره یک پرتقال درشت بود وخیلی خیلی سفید. تازه بدنش هم مثل برف بود. خیلی شهوتی شده بودم.اومدم شورتشو درارم و کسشو بخورم…ولی جلوی خودمو گرفتم…گفتماین جوری که حال نمیده..بذار موقعی که خودش بیدار میشه. بعدش پرده رو کشیدم.از بس ضخیم بود هیچ نوری داخلش نمیومد.واسه همین خیالم راحت بود که کسی منو این شکلی نمی بینه.بعد دراز کشیدم و دست های مرسده انداختم دور کمرم.یکی از دستامو گذاشتم زیر سرش وبا دست دیگم کمرشو گرفتم و به خودم حسابی چسبوندمش.دراخر کار هم پاهاشو باز کردم و کیرمو گذاشتم لای پاش.اون دست دیگم اروم اروم کونشو نرم و لطیفشو میمالوندم و نوازش می کردم.چه حالی میداد.کم کم خوابم برد.نزدیکای ساعت 6 صبح از خواب بیدار شدم.دیدم مرسده رفته یه گوشه دیگه تخت و خودشو مچاله کرده.منم رفتم یه پتو اوردم و انداختم روش.خودم هم رفتم زیرش.این دفعه از پشت بغلش کردم.یه دستمو از زیر تنش رد کردم وچسبوندمش به خودم. با همون دستم سینه هاشو می مالوندم. بعد دوباره پاشو حسابی باز کردم وایندفعه کیرمو گذاشتم بین سوراخ کون و کسش. اخه شورتش لامبادا بود. ناگهانی پاهاشو بستم.نمی دونین چه حالی میده.خوب که حال کردم کیرمو دراوردم و شروع کردم به مالوندن کیرم به کونش.کیرم راست شده بود. بعد از چند دقیقه حس کردم ابم داره میاد.مونده بودم که چی کار کنم. از ناچاری سوراخ کون مرسده رو با انگشتم گشاد کردم و بعد کیرمو محکم کردم توش.خوب ابم رو که تو کونش خالی کردم نخواستم که دیگه کیرمو از تو کونش در بیارم با خودم گفتمبذار همون جا باشه.بعدش یه زور حسابی زدم وکیرمو بیشتر فرو بردم.به محض اینکه این کارو کردم مرسده یک جیغ بلند کشید. منم برای اینکه بقیه نیان دستمو گذاشتم روی دهنش و گفتمچیزی نیست…چیزی نیست…منم عزیزم…شهاب…نترس.کم کم جیغ زدنش که تموم شد روشو برگردوند و ازم پرسیداینجا کجاست؟من چرا اینجام؟چرا هوا تاریکه؟مگه موقعی که توی کافه بودیم نزدیک صبح نبود؟چرا…چرا… من لخت…لختم…با من چیکار کردی؟؟؟نکنه که پردمو پاره کردی ؟؟هان…زود باش جواب بده…منم گفتمنه…عزیزم.پردتو پاره نکردم.بلکه میخواستم بیدار بشی تا اون موقع با هم اگه دوست داشتی سکس کنیم.اگر هم دوست نداشتی که هیچی… سکس بی سکس…با یک لبخند مرموز گفتاون جوری هم که میگی نه دیگه…مگه میشه دختری عاشق سکس نباشه…منم دوست دارم سکس کنم ولی میترسم واسه ی اینده ام مشکلی پیش بیاد..اونوقت هیچ کس با من ازدواج نکنه…تو پسری و هر کاری که دوست داشته باشی می تونی انجام بدی…ولی من…من… یه دخترم…هر کاری که دلم خواست نمیتونم انجام بدم.بهش گفتمنگران نباش..فقط یه چیزی…که جواب تو مهمه.ازم پرسیدچی؟گفتمبا..با من ازدواج می کنی؟؟قول میدم برات شوهر خوبی باشمسرشو انداخت پایین و گفتنمیدونم باید راجع بهش فکر کنم…همین جور که داشت من من میکرد دستمو انداختم دور کمرش و کشیدمش جلو.بعد یه بوس کوچولواز لباش کردم.اونم یه دستشو انداخت پشت سرم وسرمو محکم فشارداد که بیشتر بوسش کنم.بعدش من بلندشدم و مرسده رو روی تخت درازش کردم.بعد یه بالش زیر سرش گذاشتم که سرش بالا بیاد.یه دفعه خودمو انداختم روشو شروع کردم به لب خوردن.وای نمی دونین چه کیفی داشت.لباشو همین جور می خوردمو حال می کردم.حدود یک یه ربعی فقط داشتم لبای مرسده عزیزم رومی خوردم.بعدش رفتم سراغ گردنش .گردنشو میخوردم و لیس میزدم.دستام هم بیکار نبودن.یه دستمو از زیر شکمم رد کردم و گذاشتم روی کسش و شروع کردم به مالوندن.اولش فقط ناله میکرد ولی بعدش صداش بلندتر شد و هی باصدای بلند می گفتبکن توم…بکن توم…تو رو خدا اون کیرتو بکن توم…جرم بده..پردمو پاره کن…ولی من به حرفش گوش ندادم .بعد که اومدم پایین تر و رسیدم جای سینه هاش شهوتی شدم و سوتینشو پاره کردم.از این کارم خیلی ذوق کرد. سینه هاشو با ولع هرچه پایان تر تو دهنم می کردم و میخوردم.خیلی خوش مزه بود.از شدت شهوت کم مونده بود سینه هاشو گاز بزنم و خونی کنم.ولی بعدش مرسده جیغ زد که معلوم بود دردش اومده.از خوردن سینه هاش که خسته شدم رفتم سراغ کسش.مونده بودم که چی جوری با این کس قشنگ روبه رو بشم.خلاصه..چشمامو بستم و شورتشو دراوردم.وای نمی دونین چقدر قشنگ بود..حتی یک ذره هم مو نداشت..صاف صاف بود..مثل ایینه..مثل کف دست…مثل برف سفید بود…تا حالا کس به این سفیدی ندیده بودم…داشتم می مردم… واسه ی همین حمله کردم که کسشو بخورم ولی جلوی خودمو گرفتم . با خودم گفتم این سکس باید با سکس های دیگه فرق داشته باشه.به خاطر همین نشستم.مرسده در حالی که دراز کشیده بود پاهاشو انداختم دور گردنم وبهش گفتم که پاهاشو محکم نگهداره.(سر مرسده رو تخت بود و پاهاش دور گردنم)طوری شد که کسش دقیقا زیر دهنم بود.همین جورکسش رو لیس می زدم و می خوردم.تا حالا همچین کسی نخورده بودم.اب کسش روبا ولع هرچی پایان تر میخوردم. خیلی خیلی خوشمزه بود.مرسده هم داشت خیلی داشت حال میکرد.بعد از اینکه خوب کسشو خوردم درازش کردم رو تخت و بهش گفتماماده ای؟گفتمن خیلی وقته اماده ام.پس تورو خدا زود باش.من هم خیلی زود 180درجه پاهاشو باز کردم وکیرمو تا نزدیکی کسش بردم.هم گفت چرامعطلی؟من کیرمو کردم تو کسش.چنان جیغی کشید که گوشم کر شد.داد میزدوای مادر پردم پاره شد…ای ….ای…خیلی ناراحت شدم.گفتماخه مرد حسابی چرا این قدر محکم کردی تو کس بدبخت؟گناه داره…بعد از اینکه کیرتو اروم دراوردی برو کسشو ماساژبده.بعد از کلی معذرت خواهی شروع کردم به تلمبه زدن.همین جور که داشتم تلمبه میزدم حس کردم ابم داره میاد.گفتممرسده ابمو بریزم تو کست یا نه؟گفتاره…حتما بریز…یه وقت حیفش نکنی یا.هم گفتم باشه ابم ریخت تو کسش. یک رعشه ای بر پایان وجودش قشنگش غالب شد.بعد از هوش رفت.بعداز اینکه کیرمو از توی کسش دراوردم شروع کردم به نوازش کردن.دراز کشیدم و کسشو میبوسیدم. یه ده دقیقه بعدکه داشت به هوش اومد دیدم داره ناله میکنه.فهمیدم که سوراخ کسش درد می کنه.بلند شدم و رفتم سراغ کیفش.از توش یک کرم نرم کننده دراوردم.مقدار نسبتا زیادی رو ریختم رو سوراخش و شروع کردم به مالوندن و نوازش کردن.هم اونجا بود که دوباره داشتم شهوتی میشدم.اخه من هنوز ارضا نشده بودم.واسه ی همین بدن نیمه جون مرسده روبلند کردم وبه شکم خوابوندمش.با صدای اهسته ای ازم پرسیددیگه میخوای بامن چیکار کنی؟گفتممثل اینکه مارو یادت رفته ها.پس ارضا شدن ما چی میشه؟؟(اخه من از اون افرادی هستم که خیلی خیلی دیر ارضا میشم.) با همون جور صدا گفتهر کاری که دلت میخواد با من بکن…تو که دیگه واسه ی من کس نذاشتی…هم اینو که گفت سرش افتاد.دوباره غش کرد.منم از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغش.مرسده رو روی خودم درازش کردم.طوری که سرمن زیر پاهاش بود.پاهاشو تا جایی که می شد باز کردم.با یه ترفند کیرمو کردم تو کسش.یه صدای ناله ای ازش اومد.فهمیدم که دیگه جون نداره ناله یا جیغ و داد کنه.بعدش که خواستم کیرمو از تو کسش دربیارم اروم این کارو کردم.بعدش رفتم سراغ کونش.با خودم گفتمبعد از این همه کس بازی برم کون بازی.واسه ی همین انگشتم رو کردم توسوراخ کونش.خیلی تنگ بود.حال کردم.در کل عاشق اون سوراخ کونایی هستم که به زور کیر بره توش.دیدم سوراخ کونش خیلی خیلی تنگه وکیر من خیلی خیلی بزرگ.واسه ی همین یکم دیگه از اون کرما برداشتم و سوراخ کونشو باهاش چرب کردم.یه دفعه تخمامو کردم تو سوراخ کونش.با اینکه چربش کرده بودم ولی بازم نمی رفت تو.بالاخره با کلی زور رفت.تخمم یه دفعه داغ شد.داشت می سوخت. کونش چه حرارتی داشت. داشتم می مردم.واسه ی همین یکم که تلمبه زدم دیدم داره ابم میاد.بی معطلی ریختم توش.به محض اینکه این کارو کردم حرارت کونش خاموش شد.خوب که شدم یه دو سه تایی تلمبه ی محکم دیگه زدم و بعد کیرمواز کونش بیرون کشیدم و رفتم به تاج تخت تکیه دادم و منتظر شدم تا به هوش بیاد.یه نیم ساعت بعد که به هوش اومد گفتخیلی ممنونم… حال داد.ولی خداییش درد داشت…ولی یه جاهای خوب هم داشت…مثلا اون موقعی که داشتی کسمو هم چرب می کردی و هم می بوسیدیش…اون موقع داشتم حال می کردم.تو اسمونا بودم…ولی به رو نزدم که ادامه بدی…ولی از پایان این حرفا گذشته واقعا سکس درد داره… حالا می فهمم ایناز چی می گفت.. هرچی باشه اون یکی دو پیرهن بیشتر از من پاره کرده…ولی حالا نوبتی هم که باشه نوبت توئه.پاها باز…یالا… منم از خدا خواسته نشستم و پاهامو باز کردم.بعد مرسده اومد جلو وشروع کرد به خوردن تخمام…چنان میخورد و لیس میزدشون که من با خودم گفتم الانه که تخمم از جاش کنده بشه.ته فاز بود.همین جورکه داشت تخمامو میخورد هر از چند گاهی میکرد تا ته حلقش و درمیاورد.این کارو که میکرد من خر کیف میشدم.یکم که گذشت دیدم ابم باز دوباره میاد.به مرسده گفتممرسده…ابم داره میاد…بریزم تو حلقت ؟گفتاره… بریز.منم پایان ابم رو ریختم تو حلقش.بعد از اینکه خوردشون همین جور رو تخت افتاد رو تخت.منم بغلش کردم ودرست گذاشتمش رو تخت و خودم هم رفتم کنارش خوابیدم.ازش دوباره پرسیدمبا من ازدواج می کنی حالا یا نه؟گفتمگه من مغز خر خوردم که با این کس پاره دیگه با تو ازدواج نکنم؟کی میاد منو بگیره؟ حالا نظر تو چیه؟ جواب من که مثبته.من هم با خوشحالی گفتموقتی جواب تو بله باشه جواب من که مهم نیست.بعد بغلش کردم و محکم به خودم فشارش دادم.یه لب رومانتیک ازش گرفتم و راحت تا صبح کنارش خوابیدم.(خب دوستان عزیز…خیلی خیلی ازتون معذرت میخوام که اینقدر خستتون کردم.اگه از داستانم به هر دلیلی خوشتون یا بدتون اومد نظرتون رو به ادرس زیر بفرستید.باز هم ازتون ممنونم که حوصله کردین و داستانمو خوندین)AMIRI.SHAHAB@ROCKRT MAIL.COM نوشته شهاب
0 views
Date: November 25, 2018