اسمش مریم بود توی چت با هم اشنا شدیم فهمیدم شوهر داره و دوتا بچه دوقلو بیست وسه سالش بود خیلی ازش خواستم كه بهم وب بده اما بنده خدا وب نداشت اینقدر با هم صمیمی شدیم كه شماره تماسشو بهم داد دیگه هر روز باهم حرف میزدیم كم كم بحثهای سكسی و سكس تلفنی از پشت تلفن جوری حرف میزد كه منو ارضا میكرد شوهرش توی میدان تره بار یه غرفه داشت صبح زود میرفت ساعت 2 یا 3 بعد از ظهر میومد.تا اینكه منو دعوت كرد برم پیشش. میگفت برای بار اول كه دیدمت نباید سكس داشته باشیم اما من بهش گفتم دلت میاد كه من اینهمه راه رو بیام ودست خالی برگردم باورتون نمیشه شب ساعت 10 شب به كوب رفتم تا صبح ساعت530 چند دقیقه بودكه ریسدم میدان 72 تن قم از اونجا بهش زنگ زدم بهش نگفته بودم ماشین دارم ماشینو یه جای پارك كردم و از من خواست كه كنار پاركی كه اون نزدیكیها بود وایستم تا بیاد دنبالم. چند دقیقه گذشت (اون منو از طریق وبكم دیده بود ولی من حتی یه عكس هم ازش ندیده بودم)دیدم یه خانوم 35 سال به بالا به طرفم میاد با یه قیافه تخمی و هی منو نگاه میكنه ریده شد تو حالم فكر كردم همینه و بهم دروغ گفته خانوم رسید جلوم گفت ببخشید زیپ شلوارتون بازه و رد شد نگاه كردم دیدم بله خدا رو شكر كردم. بعد چند دقیقه دیدم یه خانوم چادری اومد جلو سلام كرد فهمیدم خودشه گفتم خوبی چرا دیر كردی گفت بیا بریم تو راه برات میگم. گفتم بزار ماشین بگیریم گفت نه نزدیكه راه افتادیم تو را وقتی نگاهش میكردم به خودم آفرین میگفتم دل توی دلم نبود میخواست تا چند دقیقه دیگه اینو بكنم. وای چه حوری بود رسیدیم خونه رفت برام شربت با كیك اورد بچه هاشو برده بود خونه خواهرش گفتم كسی نیاد گفت خیالت راحت هیچكس نمیاد. گفتم شوهرت نیاد گفت نه نمیاد مانتوش در اورد كه لباس تنش كنه همونجا جلوی من وای خدای من چی میدیدم بایه سوتین قرمز جلوم بود نزاشتم لباسشو بپوشه لبامو گذاشتم رو لباش پستونهای بزرگ سوتینش در اوردم یه ماه گرفتگی رو پستونش بود كه زیبای پستونشو زیباتر میكرد. دستمو بردم روی كوسش وای چقدر تپل وناز بود باورم نمیشد كه یه كوس اینهمه تپل باشه خوابوندمش روی تخت و شورتشو پایین كشیدم برای اولین بار در زندگیم زبونمو گذاشتم روی كوسش شروع كردم به خوردن عجب كوسی داشت. داشت حال میكرد كیرمو بهش دادم شروع كرد ساك زدن زیاد خوب ساك نمیزد كیرمو در اوردم رفتم وسط پاهاش دوتا پاشو بلند كردم گذاشتم رو شونه هام و كیرمو كردم تو. وای پسر چه حالی میداد تنگ بود اخه بچه هاش رو سزارین كرده بود و كوسش هنوز تنگ بود عقب جلو میكردم تو چشمهای سیاهش نگاه میكردم كه خمار شده بود لب و گردنشو میخوردم جفتمون توی اسمون بودیم صدای ناله های اون ونفسهای منو فنرهای تخت تنها صدای توی اون اتاق بود داشتم میومدم گفتم میخوام بریزم توی دهنت گفت هر كجام كه دوستداری بریز كیرمو بیرون كشیدم و دهنشو جلو اورد آب كیرم با فشار ریخت تو دهنش و روی صورتش افتادم تو بغلش موهاشو ناز میكردم بلندشد رفت صورتشو شست اومد باز هم شروع كردیم به لب گرفتن بازم كیرم بلند شده بود از ش خواستم از كون بهم حال میدی گفت بهت كه گفتم هر چی دوست دار كیرمو با فشار تو كونش كردم خیلی با حال بود ابمو تو كونش خالی كردم روش دراز كشیدم.چندبار دیگه و در دفعات بعدی هم كردمش شاید یه روزی خودش این داستان رو بخونه بخاطر یه حماقت از دستش دادم ولی میخوام بگم كه خیلی دوستش دارم و برای جبران حماقتم حاضرم هر كاری بكنم.
0 views
Date: November 25, 2018