مریم جون دختر همسایه

0 views
0%

سلام دوستانميخوام از بهترين سكس هامو براتون تعريف كنمتمامي اسامي مستعار هستنجريان از خيلي سالها پيش شروع ميشه از اون زماني كه من 6 ساله بودم تو محلمون دختري به اسم مريم بود ما از بچگي با هم صميمي بوديم.تو عالم بچگي عاشق هم بوديم و بعضي اوقات رو هم ميخوابيديم و به هم زل ميزديم.گذشت و گذشت تا اين كه شد 15 سالمون اون زمان ديدمون تغير كرده بود علاقمون از يه علاقه بچگانه بيشتر شده بود هر روز همديگرو ميديديم و و حداقل يك ساعت با هم حرف ميزديم اون روزا ما اصلا به فكر سكس نبوديم و حتي يكم از كاراي بچگيمون خجالت ميكشيديم .ولي روز به روز از اين خجالت كم تر ميشد و بعضي اوقات در مورد رابطه بدني با هم صحبت ميكرديم و حتي كنجكاو هم شده بوديم كه با هم رابطه داشته باشيم ولي موقعيتش پيش نيومده بود.تا اين كه رسيد به 17 سالگيمون من از كلاس رباتيك اومده بودم اعصابم خورد بود چون يكي از قطعات كنار صورتم تركيده بود و دقيق خورده بود يه انگشت بالاتر از فكم.اومدم بهش چسب بزنم كه مريم زنگ زد گفت بيا قرارگاههمون جايي كه با هم صحبت ميكرديم جاي خاصي هم نبود بالا پشتبون بودگفتم الان ميامچسبو زدمو رفتم بالا ديدم كه برخلاف هميشه كه مانتو تنش ميكرد يه تاپ استين كوتاه سياه تنشه البته خيلي تنگ نبود كه سينه هاش خيلي خود نمايي كنن گقتم چه خوشگل شدي امشب گفت يعني ديشب خوشگل نبودم؟گفتم بودي ولي اين مريم يه چيز ديگس خنديدو نشستيم چسب زخمو ديد گفت چي شده گفتي يه قطعه اينجا تركيده گفت حواست باشه از اينا تو چشت نخوره شوهر كور و كر زخمي نميخوام.گفتم حالا ببينم به كنيزي قبولت ميكنم يا نه اونوقت حرف از چش وچال و صورت من بزن گفت ميزنم تو گوشتا گفتم ببخشيد حالا جوش نيار همينطور حرف زديم تا وقت رفتنش شد . گفت زخمت درد داره گفتم كوچيكه چيزي نيس فقط با سرعت خورد صورتشو نزديك كرد به صورتم و بالاي زخمو بوس كرد هميشه اينكارو ميكرد ولي اين دفعه لباش و گرماي نفسش شهوتي تر بود.يه هفته گذشت تا يه روز صبح بهم زنگ زد و گفت بيام خونشون حالش خيلي بده . حركت كردم سمت خونشون تا رسيدم زنگ زدم درو باز كرد رفتم تو تا منو ديددويد طرفموبا گريه بغلم كرد منم محكم فشارش ميدادم و موهاشو نوازش ميكردم فهميدم پدر و مامانش چند ساله كه مريضنو اون خيلي وقته كه تنهاس داداشش اعتياد پيدا كرده بودو ميخواسته اونو بزنه بهم گفت ديشب تا صبح نخوابيده و خستس سرشو گذاشت روپاهامو خوابش بردبعد چهل و پنج دقيقه خواستم سرشو بزارم رو بالش كه ديدم دستمو گرفت تعجب كردم گفت پرهام گفتم جانم گفت نرو منم گفتم چشم بعد 5 دقيقه دستشو اورد سمت صورتم منم موهاشو نوازش ميكردم چند لحظه گذشت بلند شد و گفت پرهام من خيلي تنهام دلم خيلي گرفته قول بده هميشه با من ميموني گفتم حرفايي ميزنيا طوري كه انگار بغض تو گلوش باشه گقتمن خيلي دوست دارم داشت دوباره گريه ميكرد كه ناخوداگاه لبامو گذاشتم رو لباش يكدفعه اروم شد و شروع كرد به خوردن لبام براي مدت طولاني ادامه داشت تا اين كه از حالت بغل در اومديمو خوابيده لب ميداديم لباي همو مثل ديوونه ها ميخورديم و دستامون دور شونه هم بود كم كم از هم جدا شديم تو چشاي هم نگاه كرديم بعد جند لحظه گفت كه من خيلي دلم ميخواد مثل بچگيامون رو هم بخوابيم منم گفتم مثل اونموقع كه بعدش رو هم پتو مينداختيم همديگرو له ميكرديم خنديدو گفت اره يه جورايي.در واقع هر حرفي رو كه من روم نميشد اون ميزد منم بدون حرف بغلش كردمو رفتيم سمت تخت پدرو مامانش من بدون اين كه اون بخواد كاري بگنه لباسشو در اوردم بدنشو كمي لمس كردم بعد نوبت به شلوار رسيد از روي شلوار اروم پاها و كسش رو ميماليدم و بعد شلوارشو در اوردم بعد شروع كردم به خودن بدنش از گردنش تا پاهاشو ميخوردم از لاله گوش، گردن،گلو،سينه هاش تا پاهاشو ميخوردم واونم يه جوراي خاصي اه ميكشيد بعد ماليدن سينه هاش رو شروع كردم با يه دست ميمالوندم وسينه بعديشو ميخوردم هر دوتامون داشتيم به اوج شهوت ميرسيديم بعد از خوردن حسابي سينه هاش خودم كامل لخت شدم شرت توريشو در اوردم بعد شروع كردم و شروع كردم به بازي كردن با كسش داغ داغ شده بود مخصوصا وقتي داشتم براش ميخوردم نميتونيتم زبونمو مدام تو يه نقطه قراربدم مدتي گذشت رفتم سمتشو دوباره باهم لب داديمو رفتيم زير پتو و تو اون گرما بدنهاي ما شهوتي تر شده بود و بيشتر بدن همو طلب ميكرديمهمديگرو محكم بغل كرده بوديم و مثل ديوونه ها سفت ترو سفت تر ميشد بدن همو ميمالونديمو همه جاي همو ميخورديم هي اينطرف و اونطرف ميشديم و تو اون گرما واقعا حس سكس رومانتیک تو ما موج ميزد حدودا نيم ساعت تو بغل هم همو لمس ميكرديم تا من حس كردم دارم ارضا ميشم و خودمو سفت تر بهش چسبودم ازش محكم لب ميگرفتم كه ارضا شدم خيلي داغ گردنشو ميخوردمو باسينه هاش بازي ميكردم و خودمو بهش ميچسبوندم و با دستام كس داغشو ميمالوندم كه ديدم يهو خيلي تند و ريز لرزيد فهميدم ارضا شده خيلي خسته شده بودم بعد ارضا شدنم انر‍ژي زيادي ازم رفته بود كنارهم ولو شده بودم بعد 15 دقيقه ديگه به خودمون اومديم و يه لب گرفتيم و رفتيم حموم و تو وان كلي تو سر و كله ي هم زديمبعد از حموم رفتم واسه ناهار يه چيزي گرفتم با هم خورديم و حالش بهتر شدو بعد رفتيم بيمارستان پيش مادر پدرش و اجازه گرفتيم كه اون به خاطر برادرش 2 روز خونه ما بمونه تا خاله باباش بيادتو اين مدتم باز با هم سكس داشتيم كه اگه خوشتون اومده بازم براتون ميزارمدوستان اگه كه بد بود به بزرگواري خودتون ببخشيد اولين خاطرمهممنون

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *