من و مینا 3ماهه ازدواج کردیم.یه ماه پیش بود واسه سفر کاری با خانمم میناجون رفتیم شمال.بعد از 2روز برگشتیم تهران یه سری کار اداری داشتیم انجام دادیم که بازم برگردیم شمال.اومدیم تهران شب شد رفتیم خونه یکی از اشناها دیگه نذاشت برگردیم.قرارشد شام همونجا باشیم و همونجام بخابیم و صب زود حرکت کنیم.من عادت دارم همیشه وقت خواب چه ظهر و چه شب میناجونم پیشم باشه و حشریم کنه.مینا 26 سالس و من 27.مینا اندام سکسی وحشتناکی داره سینه هاش گرد و تپلی و در کل مامانیه.وخوبیش به اینه که همیشه پوشیده هست.خلاصه شام خوردیم و رفتیم واسه لالا.لباس سکسیشو که همیشه به خاطرمن با خودش میاره پوشید و رفتیم تو کارش.رب ساعتی بازی کردیم وقشنگ امپر حشرا رفت بالا.یهو یه شیطونی به سرم زد گفتم مینا گف جونم گفتم یچی بهت بگم گفت بگو گفتم.روبرومون یه پنجره بود مشرف به خیابون.القصه گفتم میناجون یکی داره از پشت پنجره مارو میبینه تو این حالت لختی.حالا مینا رو کیرم بود و منم داشتم سینه میخوردم.مینا که قبلا باهم داستان سکسی خونده بودیم و ارضا هم شده بود دوزاریش افتاد.گفت خوب بهش بگو بره زشته.گفتم بهش میگم میگه نه میخام همینجا باشم اخه اون مرده و میگه سکس از نزدیک ندیدم تاحالا.میناجون گفت جاااان پس بش بگو نزدیک نیادا گفتم باش.چن دقه گذشت امپر حشر چسبید باز ومبناجونم هنوز روکیرم نشسته بود گفتم جنده لاشی من گف جون گفتم ناراحت نشیا یچی بگم گفت بگو عزیزم گفتم این مرده ول کن نیست گفت چی میگه مگه.گفتم میگه میخام بیام بشینم پیشتون دوس دارم سینه های این خانمه رو ببینم.میناجون بذار یه کوچولو بیاد و بره گناه داره ما رو هم که نمیشناسه.گفت فقط زودا؟ گفتم باش.سینه مینا رو گرفتم دست گفتم راست بشین گفت چرا گفتم این مرده اومده بغل دستم میخام سینتو نشونش بدم.گفت بیا بهش بگو زود ببینه بره زشته.یه 2دقیقه گذشت گفتم وای عجب پرروییه؟ مینا گفت چیه خشکلم؟ گفتم داره میگه اجازه میدی یکم پستوناشو دست بگیرم.وای اینو که گفتم مبنا گفت جوووووووون بیا بذا تو دستش خلاصه ما هی مالیدیم هی اسم اون مرده خیای رو اوردیم هی خوردیم هی گفتیم میناجون بذار به اونم بدم بخوره واست تو همین حین مینا اومد ارضابشه یهو پرید اونور از روم گفتم چته گفت بسه بیشرف روم نمیشه صب برم حموم اقا خلاصه یک حال عجیبی کردیم اونشب واین قضیه ادامه داشت تا اومدیم شمال.ما توی ماشین هی مالیدیمش و هی توهم زدیم.اومدیم شمال کارامونو انجام دادیم گفتم بذار یکی دو روز بگردیم اینورا.مینا گفت باشه.شب شد اومدیم یه خونه دربست گرفتیم تو شمال و رفتیم توی خونه شام درست کردیم خوردیم و من فوری رفتم زیر پتو گفتم میناجون بدو بیا.مینا گفت وایسا خشکلم از گلوت پایین بره.اقا رفت ظرفا و سفره رو جم و جور کرد دید هی دارم صداش میکنم اومد.لباس عوض کردو رفتیم زیر پتو.بوسه بازی وعشق بازی شروع شد تا حشر بزنه بالا.چن دقیقه گذشت و دوباره شیطونیم گل کرد گفتم مینا میدونی چیه گفت نه.گفتم دیشب پسر پررویه بود گفت خوب گفتم الان همینجاس تو اتاق پشتیه یهو با یه لحن مست و پاتیلی گفت ای کثافت.خلاصه کم کم پای مرده به میون باز شد و اوردمش کنارمون تا اینکه گفتم مینا؟گفت جوووون گفتم این که همه چیمونو دیده بذارهی میگه کس میخام کس میخام بخورم بذا بیاد بلیسه تا شرش کم شه .گفت جوووون بیا بهش بده امیرجونم بیا بش بده بخوره.میخاسم برم دسشویی یهو یه فکری به سرم زد.گفتم مینا جون جنده لاشی خانومم من میرم بیرون و زود میام میخام یه کاری بکنم. گفت چیه ؟گفتم این مرده پیشت باشه تنهایی یا اصلا یه کاری کن سرم بردم در گوشش گفتم دوتاتون زیر پتو باشین من الان میام هرکاریم دوست داشتی باهاش بکن عیب نداره.یهو با چشمای خمارش نگام کرد گفت ای بیشششششرف باشه برو.وقتی برگشتم فوری پرید روم گفتم چیه چته گفت میخام بکن توش یالا.کردم توش واسش گفتم خوب ناناز من نبودم چکار کردین نترسیدی که ؟ گفت نه.گفتم اذیتت نکرد این مرده گفت یکم گفتم چیکار کرد؟ گفت خیلی مالیدم ممیامو میخورد کونمو مالید و انگشت کرد گفتم دیگه چی؟ گفت یکمم کسمو خورد گفتم کستو خورد یا کست کیرشو خورد یهو حشری شد گفت ججججوووووووون کثافت بیشرف من …….اینو گفت و دو نفری با یه حال عجیبی ارضا شدیم ..ابنم از خاطره مسافرت اداری سیاحتینوشته fariborz
0 views
Date: November 25, 2018