مسافرت هرمزگان

0 views
0%

سلام دوستان من عضو این مجموعه نیستم ولی داشتم تو سایت میچرخیدم به ذهنم خورد که داستانمو براتون بنویسم .پدر من در دوران سربازی با دو تا از دوستاش خیلی صمیمی بودن که هنوزم با هم رابطه داریم. خانواده ما و یکی از دوستای پدرم که بهش دایی علی میگم تو تهران زندگی میکنیم و خانواده ی اون یکی دوست پدرم (بهرام) هرمزگان زندگی میکنن تو تعطیلات تابستان خانواده ما با خانواده دایی علی چند هفته ای میریم هرمزگان خونه ی بهرام . این دایی علی ما یه دختر داره به اسم سمن و یه پسر به اسم مهرداد دخترش هم سن منه و پسرش 8 سال از من کوچیکتره. من اصلا با سمن کاری نداشتم ، فقط تو کف اندامش بودم .تا این که تابستان پارسال ما رفتیم هرمزگان…توی راه کمکم با سمن برای اولین بار صمیمی شده بودیم .(اخه قبلا سلام هم به هم زوری میکردیم).توی پمپ بنزین مامانش به من گفت محمد شمارتو به من بده سیوش کنم تا اگه تو راه بابات در دسترس نبود به تو زنگ بزنیم .منم چیزی نگفتمو شمارمو دادم.ساعت 5 صبح تو حال خواب و بیداری بودم که دیدم یکی اس ام اس داد…یعد از چند تا اس فهمیدم سمن هستش (منم که تو کونم عروسی بود جوابشو دادم.)پرسیدم شمارمو از کجا اوردی ؟گفتتو گوشیه مادرم بود برداشتم .تا هرمزگان با هم خیلی صمیمی شده بودیمو…(عمو بهرام 3 تا بچه داره یه پسر هم سن من و یه دختر 3 سال بزرگتر از من و یه پسر کوچولو که کاری با اون دوتا نداریم)وقتی رسیدیم تو روستای دایی بهرام با پسرش از صبح تا شب بیرون با موتور دور میزدیم ،شبا هم که میومدیم خونه به سمن چند تا اس میدادمو میخوابیدم.اما شب ششم بود که سمن به من گفت محمد من خیلی تو رو دوست دارم و عاشقتم .بیا این رابطه رو ادامه بدیم.منم قبول کردم و ازش خواستم که بهم یه بوس بده…اما منو حسابی ضایع کرد و گفت خیلی احمقی که عشق رو با حوس یکی میکنی…صبح برای صبحانه هم خجالت میکشیدم از اتاق بیام بیرون چون نمیتونستم تو چشاش نگاه کنمساعت 6 صبح با موتور رفتم بیرون. ساعت 8 بود سعید بهم زنگ زد(سعید فرزنده دایی بهرام هستش)گفت کجایی محمد خان؟گفتم بیا سر کوچه الان میام پیشت.بعد از 5 دقیقه رسیدم پیشش و پرسید چرا این قدر زود بیدار شدی؟منم که دلم خون بود داستان شب رو براش توضیح دادم…گفت این جا یه عطاری هست یه گیاهی داره برای افزایش میل جنسی بیا بریم بخریم…بعد از خرید اون گیاه که فکر کنم افشرده گل سرخ بود.رفتم خونه و از سمن عذر خواهی کردم،بعدش براش یه قهوه تو اشپز خونه درست کردمو از این گیاه ریختم توش…شب شد …با سعید پیش هم خوابیده بودیم .دل تو دلم نبود که بهم اس ام اس بده …ساعت 3 شب داشت خوابم میبرد دیدم گوشیم ویبره زد برق از کلم پرید …دیدم سمن اس داده بعد از یه ساعت بحثو باز کردم و بلاخره راضی شد که بهم بوس بده.(راستی چون خونشون کوچیک بود من و سعید تو اشپز خونه میخوابیدیم البته اشپز خونشون خیلی بزرگ بود و همیشه بعد از ظهرها زنها برای این که راحت باشن اونجا میشستن و مردام تو پذیرایی)گفتم بیا تو اشپز خونه فقط حواست باشه که کسی بیدار نشه.گفتش تو هم سعیدو بیرون بفرست تا من راحت باشم.قبول کردمو اومد تو اشپز خونه. وقتی بدنشو دیدم دستم داشت میلرزید . اومد بغلم کرد .و گفت محمد منو دوست داری؟منم گفتم تو تنها دختری هستی که تو زندگیم وارد شدی.بعد شروع کردیم به لب گرفتن این قدر با شهوت لب میگرفت که سه بار دندوناش خورد تو دندونمبعدش هلم داد عقب گفت بسته نذار رفاقتمون به گه کشیده شهمنم وقتی داشت میرفت نشستمو پتو روم کشیدم روم و نا خود اگاه دستم رفت رو کیرم. از در که اومد رد شه برگشت نگام کرد منم سریع خودمو جمع و جور کردمبا خنده گفت داری چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟منم هل شدم گفتم هیچی.. فقط داشتم با گوشیم ور میرفتمگفت ببینم گوشیتو؟گفتم راستش گوشی نبود یه چیز دیگه بودبا خنده گفت ببینم؟(اونم که انتظار دیدن کیرمو نداشت اخه فکر میکرد خیلی بچه مثبتم).منم تنها شانسمو رد نکردمو کیرمو نشونش دادم . گفت می ذاری تو دستام بگیرمش. ؟منم با خنده بهش جواب مثبت دادم .یه چند دقیقه ای کیرمو گرفته بود گفت محمد ابت نیاد همه جا رو به گند بکشه؟گفتم نه تا خیس نشه نمیاد.گفت میخوای خیسش کنمگفتم از خدامه ،باشه..فکر کردم میخواست تف بزنه یه دفعه دیدم می خواد ساک بزنه .چند دقیقه کیرمو خورد البته خیلی ناشی بود چند دفعه دندوناش به کیرم گیر کرد. بلند شد که بره گرفتم تو بغلمو گفتم حالا نوبت تو هستش گفت محمد توروخدا ،اخه من تا حالا از این کارا نکردم.گفتم بیا کم کم یادت میدمزوری دستمو تو سینه هاش بردم و از زیر سوتینش سینه های تپلشو مالیدم خیلی حشری شده بود و چشاشو بسته بود.چند لحظه بعد که مطمئن شدم دیگه پایه شده گفتم دامنو بده بالا.گفت محمد یه وقت کسی نیاد؟گفتم نترس سعید بیرون نگهبانی میدهدامشو داد بالا تا باسن سفیدش معلوم شد گفت محمد یه وقت تو کسم نکنیا بد بخت میشم .گفتم نه پدر مگه اسگلم؟؟؟شروع کردم به مالیدن کیرم با کونش بعد خوابوندمشو پاهاشو باز کردمگفتم نترس میخوام یه کم از جلو بخورم.بدون مقاومت پاشو باز کرداز چند تا صحنه تو فیلما یاد گرفته بودم که چه جوری باید یه دخترو حشری کنم.چوچولاشو با زبون میخوردم یه دفعه گفت محمد بسته دیگه داره حالم بد میشه گفتم صبر کن یه کم هم از پشت بکنم.برگردوندمش و لاپایی زدم تا وقتی که خودش گفت سوراخی بکنبیچاره نمیدونست چه دردی دارهسریع با یه انگشت کردم تو دیدم خیلی راهش بازه نیازی به گشاد کردن نداره کیرمو تو سوراخش کردم یه جیغی زد که گفتم الان همه از خواب میپرن.گفتم تحمل کن سرش بره تو دردش کم میشه.حدود 10 دقیقه تلمبه زدم تا ابم اومد ریختم تو کونش، خودش حس کرد ابمو ریختم .گفت خیلی نامردی…من این همه منتظر ابت بودم و ریختی تو کونم؟گفتم خوب دهنتو باز کم هنوز اب دارم یه مقدار کمی هم ریختم تو دهنش تا راضی بشه تا بلند شد ابم از لای باسنش ریخت رو فرش اشپز خونه … من که حالم بد بود دراز افتاده بودم فقط دیدم سمن داره زمینو دستمال میکشه کارش که تموم شد چند دقیقه بغلم دراز کشید و منم شونه هاشو میخردم تا این که سعید اومد تو و گفت محمد بابات بلند شده و رفته دستشوییسریع خودمونو جمع و جور کردیمو قبل از این که پدرم از دستشویی بیاد ،خوابیدیم…اون روز یکی از بهترین شبای عمرم بود که هنوزم خاطراتشو مرور میکنم حشری میشمولی تا امروز هیچکدوممون از اون شب صحبتی نکردیمنوشته محمد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *