مسافر قاچاقی

0 views
0%

بعد ار کلی صحبت خلاصه دوستم شهرام گفت ناخدای لنج قیول کرده منو با خودش و قاچاقی ببره ایران . چند روز قبل از رفتن با شهرام رفتیم که با ناخدا اشنا یشم . رسیدیم به لنج و رفتیم تو با همه سلام و احوال پرسی کردیم نا خدا رو دیدم یه مرد جنوبی 50 ساله کمی سیاه چهره با بدنی مردانه یه لتگ سفید پوشیده بود هیکل مردانه ورزشی و ورزیده ای داشت هوا گرم و شرجی بود و نا خدا که اسمش یوسف بود فقط با لنگ بود وقتی با من حرف میزد تو چشمام پر حرف بود طرز خاصی نگاه میکرد خیلی سوال کرد و چند بار هم به شوخی بمن گفت پسر به این خوشگلی باید مراقب خودش باشه و…..اون شب گذشت و قرارمون شد واسه 3 روز اینده ساعت 8 شب من برم با شهرام لب اسکه خور تو دبی تا هوا خوب باشه اینا هم بارشونو زده باشن و حرکت کنیم بریم ……3 روز گدشت و وقت سفر رسید منم راهی شدم و لنج حرکت کرد از دهنه خور وارد ابهای خلیج همیشه فارس شدیم ده 2 ساعتی که گذشت گفتن نا خدا یوسف کارت داره منم رفتم و ناخدا گفت باید لباساتو عوض کنی و لنگ بپوشی تا مثل بقیه بشی تا کسی شک نکنه منم قبول کردم و یه لنگ ناخدا بمن داد تا بپوشم و بمن گفت چون هوا گرمه و شرجی نمی خواد پیراهن بپوشی و زیر لنگ هم شورت نپوش تا عرق سوز نشی و گفت مثل منو وبقیهرفتم و لنگ رو پام کردم و بدون اینکه زیرش شورت بپوشم و نه زیر پوش پوشیدم و نه تی شرت همه همینطوری بودن اومدم بالا رو عرشه جایی که ناخدا بود و تا منو دید گفت چه خوشگل شدی یه کم نسیم میامد و حال خوشی داشتم و بیشتر انس گرفته بودم انگار سالها بود که اینا رو مشناختم ناخدا و باربرا و بقیه حقا هم خیلی مهربون بودن …….با نا خدا نشستیم و صحبت کردیم از خودش گفت از خانوادش از سفراش و…… نا خدا یوسف همینطور که صحبت میکرد گاهگاهی هم بر حسب عادت دست میبرد و کیرشو و خایه اش رو میخاروند منم نگاه میکردمراستش من خودم همجس باز بودم ولی اینو کسی نمی دونست حتی شهرام دوستم و هر وقت از کسی خوشم میامد با اون طرف صحبت میکردم و برنامه داشتیم اخه بیرون ایران دردسرش کمترهناخدا هیکل مردونه خوبی داشت سینه پشمالو با کمی شکم مردای ایرانی و بدنش پر مو بود سیبیل داشت و بر عکس کارش خیلی تمیز و مودب بود . ازم پرسید ازدواج کردم منم گفتم نه گفت پس با سکس چی کار میکنی سختت نیست منم خنده شیطانی کردم و گفتم پیدا میشه …. گفت مثلا الان رو ابی اگه دلت خواست چی ؟ منم با کمال پر رویی گفتم جق و واسه این وقتا گذاشتن اونم خندید .. منم همون سوالو از اون کردم گفت بعدا بهت میگمما صبح ساعت 5 میرسیدم گمرک بندر خمیر جایی که زادگاه نا خدا بود و همون جا خونه داشت و خانوادش بودن بهم گفت برو پایین بخواب هوا خنکتره پنکه روشنه تو اطاق خودش گفتم شما چی ؟ گفت یه جا میخوابم برو راحت بخواب ……رفتم پایین تو اطاق نا خدا یه تخت خواب بودو رو زمین یه تشک ابری که بعدا فهمیدم واسه مهمونه و یه کمد . هوا اطاق خنک بود برق رو خاموش کردم و رو تخت خوابیدم و از شدت خستگی خوابم برد نمی دونم چقدر گدشته بود که نا خدا اومد تو اطاق برق رو روشن نکرد و سعی میکرد سرو صدا نکنه که من بیدار نشم من بیدار شده بودم ازش پرسیدم ساعت چنده و گفت یکو نیم ….رو تشک پایین خوابید نمی دونم چرا حس شیطنتم گل کرده بود . پرسیدم نا خدا نگفتی اگه تو لنجت هوس سکس کنی چیکار میکنی ؟ خندید و کفت راستی میخوای بدونی ؟ گفتم اره بازم گفت صبر داشته باش ……نمی دونم چقدر گذشت که حس کردم نا خدا پیش تخت ایستاده اروم دستشو گذاشت رو دستم و گفت بیداری ؟ گفتم اره و گفت اب نمی خوای ؟ اب خوردم و ازش تشکر کردم بجایی که بره پایین بخوابه اومد رو تخت و منو بغل کرد غافل گیر شده بودم گفت خیلی میخواستی بدونی اگه بخوام چیکار میکنم نه ؟ و شروع کرد منو مالیدن جرات حرف زدن نداشتم از رو پشتم شروع کرد دست کشیدن و رفت پایین دست کشید روی کونم خودشو یکطرفه چسبونده بود بمن تو بغلش بودم نفسام تند شده بود منو اون فقط لنگ داشتیم و که اونم اینقدر نازک بود دست منو گرفت و گذاشت رو کیرش . کیرش کلفت بود و خایه هاش بزرگ من کیرشو مالیدم اونم دست برد کیرمو گرفت و مالید و انگشت کرد هر دومون شق کرده بودیم لنگ منو در اورد و خودشم لخت شد نشت رو سینه من و کیرشو گذاشت تو دهنم باورم نمیشد این همون ناخداس تو دهنم تلمبه میزد برگشت و خوابید رو بر عکس و گذاشت تو دهنم و خودشم واسم ساک میزد کیرشو تا دسته میخوردم اونم همینطور . برگست خوابید روم و لبامو میک میزد کیرشو گداشته بود لا پام ترسم ازش ریخته بود و خوشم میامد تو بغلش بودم و لا پام تلمبه میزد از شهوت زیاد هر دومون عرق کرده بودیمقربون صدقم میرفت لبامو میک میزد بلند شد نشست و پاهامو گذاشت رو شونه مردونش . گفتم میخوای چیکار کنی ؟ گفت نترس فقط میگامت و تا من عکس العملی نشون بدم سر کیرشو چرب کرده بودو یهو تا دسته کرد تو کونم سریع روم خوابید و لبامو خورد که داد نزنم پاهام رو شونهاش بودو کیرش تا دسته تو کونم و لباش رو لبام . یه 2 دقیقه ای تکون نخورد فقط لبامو میلیسید یعد اروم شروع کرد جلو و عقب کردن کیرش . تا حالا یاد نداشتم کسی اینطوری منو گاییده بوده باشه بی شرف خیلی وارد بود دردش کم شده بود و میدونست چیکار کنه اروم جلو و عقب میکرد تا وسطهلی کیرش در میاورد و بعد اروم تا دسته میکرد تو کونم ته کیرشو چنان فشار میداد که خایه هاشم انگار میخواست بکنه تو کونم ……خلاصه یه 10 دقیقه ای تلمبه زد و بمن گفت تو هم با دست خودت جق بزن تا اب هر دومون با هم بیاد ایتجا بود که فهمیدم کار کشتس و قبلا کون کرده منم زدم اب من اومد اونم همون موقع ابش اومد ریخت تو کونم خودم خیلی خوشم اومده بود کیرشو در اورد و دستمال داد بمن تا بزارم دم سوراخم خودشم کیرشو لای دستمال پیچید و بلند شد قبل از اینکه بره منو بوسید و گفت از دستم ناراحت نباش از همون بار اول که دیدمت منتظر این لحظه بودم حتی اگه اهلشم نبودی بزور میکردمت ……بازم منو بوسید و گفت دوستت دارم …… بخواب و رفت تا عرشه لنجش رو باربینی کنه و من موندم و حس خوب دوستی ناخدا یوسف و………….این داستان ادامه دارد ………….نوشته‌ آریا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *