تانیا هستم.نمیدونم از کجا شروع کنم حکایت عجیبی که بر من رفته… الان همه منتظرن از وزن و قدم بگم یا از زیبایی و خوشگلیم… این واقعا خنده داره دختری بیاد تو سایت سکسی از زیبایش بگه. برای چی میگن؟ میخوان بگن ما خوشگل بودیم که منو فلان کردن.. حالا بذارین براتون یه قسمت از زندگیمو بگم. من اصلا سراغ زیبایی و خوش هیکلی و … نمیرم بلکه مستقیم میرم سر اصل ماجرا… اول اینکه بگم پدرم به خاطر شغلش مدام به خارج ایران در رفت و آمد هست . مادرم هم تو یه شرکت هواپیمایی کار میکنه.. ما خانواده 5 نفری هستیم …18 سالم بود پیش دانشگاهی می خوندم… تو دوران تحصیلم چند تایی دوست پسر داشتم که فقط با یکیشون رابطه از پشت داشتم… من یه خواهر دارم که 25 سالشه و ازدواج کرده دوتا هم بچه داره… با خواهرم خیلی راحتم… یه برادر 21 ساله هم دارم اسمش ارسلانه… از نظر فرهنگی خانواده زیاد مذهبی نیستیم البته احترام ماه های محرم و رمضان رو نگه میداریم. من جلوی فامیل و شوهر خواهرم مهرداد بدون حجاب هستم که البته جلوی شوهر خواهرم نسبت به فامیل وقتی خونه ماست چیزی رو تغییر نمیدم و لباس هامو عوض نمیکنم چون مهرداد رو از خودمون میدونم و تو خونه بیشتر وقت ها با تاپ و شلوار راحتی هستم. پدر و مادرم زیاد گیر نیستن و من تو خونه راحتم…. مهرداد شوهر خواهرم 32 سالشه و خیلی با من شوخی میکنه.از ترسوندن من یهویی وقتی پشت سر منه گرفته تا سربه سر گذاشتن با من تو تلگرام. عکسامو از تلگرام برمیداشت سینه هامو ویرایش و بزرگ میکرد بعد واسه خنده دوباره تو تلگرام برام می فرستاد. وقتی خونه خواهرم بودم حجب و حیا رو کنار میگذاشت جلوی من از خواهرم لب میگرفت. گاهی وقت ها چنان لپامو میکشید که از درد جیغ می کشیدم. هر بار خونه خواهرم بودم و مهرداد حمام بود وقتی بیرون می اومد به من تیکه مینداخت که میخوای ببرم بشورمت؟ گاهی هم وقتی از کنار من رد میشد با دستاش از کونم نیشگون میگرفت اینها چند تا از صدها کاری بود که مهرداد دامادمون با من میکرد. اما برادرم ارسلان هم دست کمی از مهرداد نداشت.وقتی ازش چیزی میخواستم با گفتن جون جوابمو میداد. وقتی تو خونه می رقصیدم با چشماش منو میخورد. وقتی با من شوخی میکرد دست منو می پیچوند که به سمتش دولا بشم و بیام عقب مجبور بشم به کیرش بچسبم چندین بار این کار رو کرده بود. موقع حموم رفتنم گاهی وقت ها می اومد منو به بهونه ای صدا میکرد تا قسمتی از بدن لختمو ببینه… وقتی تو پذیرایی هستم و برادرم با تی وی فیلم آمریکایی می بینه اگه پدر و مادرم تو پذیرایی نباشن حتی اگه تو فیلم صحنه کردن داشته باشه سانسورش نمیکنه…به بهانه های مختلف به شوخی با من درگیر میشه و حالتی شبیه کشتی ایجاد میکنه که البته دستاش هم مدام روی کونم حرکت میکنه یکی دوبار هم تو همون حالت منو انگشت کرده .. اینها هم چند تا از صدها کاری بود که ارسلان برادرم با من میکرد.. از خصوصیات خودم بگم اهل قلیون هستم ولی سیگار نمیکشم. وقتی که پدرم ایران نیست مشروب میخورم ولی فقط تو عروسی ها که تو عروسی های فامیل ما اکثرا هست. خواهرم هم قبل ازدواج میخورد ولی بعد از ازدواجش ندیدم بخوره…اما اصل قضیه از اینجا شروع شد که عروسی دختر خالم دعوت بودیم . محل عروسی شهرک غرب بود . پدرم که اون موقع ایران نبود. مادرم هم چون شیفت کاریش بود شب نتونست با ما بیاد. برای همین من همراه خواهرم و دامادمون دوتا بچه هاش(سانیا و ستایش) و ارسلان رفتیم… تو عروسی همه کار کردم خودمو حسابی پاره کردم از رقصیدن گرفته تا مشروب خوری … آخرای عروسی با یه دختر که از فامیل های داماد و تقریبا هم سن و سال من بود تو خوردن ودکا ابسلوت کل انداختم..من میخوردم اون میخورد به من می خندید. انگاری داشتیم سر مدال المپیک مسابقه میدادیم. لهجه اش نشون میداد از خارج ایران اومده …همیشه تو خوردن ویسکی ، شامپاین و مشروبات دیگه متعادل بودم ولی اینجا از حرص دختره پا به پاش جلو می رفتم. نمیدونم چقدر خورده بودم که خواهرم اومد دستمو گرفت منو با خودش از سالن بیرون برد و با اومدن دامادمون و ارسلان و بچه های خواهرم به خونه برگشتیم. تا نزدیک خونه هوشیار بودم که بعد دیگه هیچی نفهمیدم. نمیدونم چه ساعتی بود چند لحظه ای با سوزش پشتم کمی هوشیار شدم خواستم کونمو بخوارونم که نتونستم دوباره خوابم برد..صبح که بیدار شدم تو تخت خوابم بودم. بدن درد و کوفتگی عضلاتم اذیتم میکرد. هنوز گیج و منگ بودم. فقط تا داخل ماشین دامادمون یادم می اومد که داشتیم با خواهرم و ارسلان وبقیه به خونه برمیگشتیم. بلند شدم نشستم که یهو حس کردم سوراخ پشتم بدجوری درد میکنه….. هنوز کمی گیج بودم. بلند شدم رفتم دستشویی که موقع راه رفتن هم سوراخ پشتم درد میکرد.عجیب بود برام حتی وقتی کونمو باز و بسته میکردم دردش زیاد میشد. گلاب به روتون رفتم دستشویی برای ادرار کردن یهو از پشتم آب بیرون ریخت. یهو وحشت کردم. سریع بلند شدم کمی به خودم فشار دادم دیدم بازم اومد. داشتم دیوانه میشدم. ذهنم درگیر بود. همش با خودم میگفتم این چه معنی میده… همش فکرم میرفت به زمانی که با دوست پسرم سکس داشتم چیزی که منو می ترسوند تجربه ای بود که از سکس با دوست پسرم داشتم.. وقتی دوست پسرم با من سکس کرد خودشو داخل پشتم خالی کرد. رفتم دستشویی خالیش کنم همینطوری از پشتم آب بیرون میریخت.. بعد از سکس با دوست پسرم تا دو سه روز هم سوراخ پشتم درد میکرد. حالا همه اون علایم رو داشتم. کم مونده بود سکته کنم. برگشتم تو تخت خوابم تا حالم بهتر بشه. نفسم به زور بالا می اومد نمیدونستم دلیلش اثرات مشروبی هست که خورده بودم یا ناشی از وحشت اتفاقیه که برای من افتاده بود. به اتفاقات دیشب فکر کردم. همه چیز رو از اون لحظه ای که وارد عروسی شدیم تا لحظه ای که خواهرم دست منو گرفتو بیرون رفتیم بررسی کردم هیچ مشکلی نبود. هر چی بود به بعد بیرون اومدن از عروسی مربوط میشد. نمیدونم چرا همش فکر میکردم یه نفر منو کرده…داشتم عذاب میکشیدم.. این قدر حالم خراب بود که تا ظهر پائین نرفتم. همچنان پشتم تا ظهر درد میکرد. یهو یاد دیشب افتادم. دیشب چند لحظه ای تو پشتم حس سوزش و درد کرده بودم. داشت گریه زاری ام میگرفت دیگه شک نداشتم یکی منو کرده .. بلند شدم با چشمهای اشک آلود رفتم پائین فقط خواهرم و مهرداد و دو تا بچه هاش خونه بودن ..خواهرمو به آشپزخونه کشیدم یواشکی ازش پرسیدم دیشب من تا داخل ماشین رو یادم میاد بقیش رو نه چی شد سر از اتاقم در آوردم؟ با من قهر کرده بود ولی به حرف اومد و گفت اگه میخوای خودتو بکشی بذار پدر بیاد بعد این کار رو کن اگه دیشب جلوتو نمیگرفتم الان مرده بودی..دوباره سوالمو تکرار کردم جواب داد دیشب این قدر خوردی بالاخره تو ماشین کله پا شدی رسوندیمت خونه با کمک ارسلان آوردیمت تو اتاقت. دیر وقت بود خودمون هم شب اینجا موندیم. ازش پرسیدم دیشب وسط راه جایی نرفتیم؟ با تشر به من گفت چرا یه سر رفتیم قبرستون برات قبر بخریم. قراره با یه دختر مست و پاتیل کجا بریم؟ یه راست اومدیم اینجا.. سوال دیگه ای نپرسیدم. به اتاقم برگشتم شک نداشتم یکی منو وقتی بیهوش و منگ بودم کرده… درد پشتم، آب داخل کونم ، سوزش چند لحظه ای پشتم همه اینو نشون میداد. جنی شده بودم. گریه زاری ام گرفت. مگه غیر از برادرم و دامادمون کسی دیگه هم خونه بود؟ گریه زاری میکردم با خودم میگفتم یعنی برادرم یا دامادمون بوده؟ یعنی یکی از این دو نفر با من سکس کرده؟ فقط اتاق من طبقه بالا بود . اتاق ارسلان طبقه پائین بود و خواهرمو شوهرش و بچه هاش هر وقت شب خونه ما بودن پائین می خوابیدن. واقعا درمانده شده بودم. اصلا نمی تونستم باور کنم یکی از این دو نفر منو کرده باشه.. با وجود اینکه زیاد با من شوخی میکردن ولی تو تخیلاتمم نمی رفت یکیشون منو کرده باشه… تا تونستم خوب گریه زاری کردم شاید اگه تجربه دوست پسرمو نداشتم اصلا چیزی نمی فهمیدم.. حداقل کاشکی میدونستم کی بوده حالا باید از جفتشون خجالت می کشیدم. تا شب با مهرداد دامادمون خیلی سر سنگین بودم نگاهش نمیکردم. ارسلان هم اون روز تا شب خونه نبود. با اون هم وقتی اومد سر سنگین بودم. مهرداد هنوز شوخی هاش با من ادامه داشت ولی دیگه محلش نمیدادم. تا سه روز سوراخ پشتم درد میکرد. حرص میخوردم که چطور به خاطر کل انداختن با هم جنس خودم کونمو به باد دادم اونم به کی؟ به نزدیکترین افراد خانوادم. یا برادرم منو کرده بود یا دامادمون.. از اون روز به بعد دیگه اجازه ندادم هیچ کدومشون با من شوخی بکنن. آخرشم نفهمیدم کی این کار رو کرد ولی اگه برادرم منو کرده باشه راضی تر بودم. نوشته تانیا
0 views
Date: June 9, 2020