سلاممیخام داستان جوادمو بنویسم که الان خیلی دلم برا ش تنگ شده.اگه کسی برا خودارضایی اومده اینو نخونه.هرچند قسمتای سکسیم دارهاگرم غلط املایی دارم ببخشیدراستش اهل پسربازی نبودم و فقط به فکر درس بودم.وبا اینکه سن بالایی نداشتم اما برا ارشد داشتم آماده می شدم و تا4صب مشغول کتابام بود.بعدازظهر بود و من خاب بودم.بیدار که شدم یه شماره غریبه افتاده بود.پاکش کردم.چون برام مهم نبود. اون روز چندبار دیگه زنگ زد که جواب ندادم.پس فردای اون روز دوباره زنگ زد الو که گفتم دیدم مرده اونم فهمیده بود من دخترم.از اون روز به بعد خیلی اس داد و زنگ زو.میگفت شمارتو با شماره دوستم اشتباه گرفتم.دنبال یکی برا زندگیم.و از این جور حرفا.اولین بار که باهاش حرف زدم تو اتوبوس بودم.از صدام و طرز حرف زدم خوشش اومده بود.واز اون به بعد ول کن نبود.به نظر من بیشتر از10روز زنگ زد تا جوابشو دادم اما اون بعدها میگفت که چند روز بوده.خلاصه بعد کلی ناز کردن قبول کردم برم ببینمش.اصلا مایل نبودم ببینمش.اما وقتی سوار ماشینش شدم میدونم چرا ازش خوشم اومد.رفتیم تو پارک نشستیم. داشتیم حرف میزدیم که دستشو از رو صندلی انداخت دور گردنم.یه هو دلم ریخت.دلم لرزید.کاااااااش هیچوق نمیدیدمش.از اون به بعدهمیشه اس میداد و زنگ میزد.روزی چند ساعت اس بازی میکردیم.طوری که حرف میزد منو واسه زندگی میخاست. دفعه اول که بوسش کردم رو هیچوقت یادم نمیره.توماشین و درحال حرکت بودیم.همش میگفت بوس بده.اصلا روم نمیشد.یه هو سرمو بوردم جلو.باورم نمیشد که لبشو بوس کردم.اندازه همه دنیا بهم چسبید.الان که دارم مینویسم بغض تو گلوم گیر کردهخلاصه همیشه اس بازی میکردیم.واز همه چیز زندگیم خبر داشت.همون سالم ارشد قبول شدم.واای که چقد خوشحال بودم.هم جوادمو داشتم.هم دانشجوارشد بودم.اونم تو همون رشته ای که آرزوشو داشتمخیلی وقتا دعوامون میشد.اما بیشتر اوقات خودش زنگ میزد و منم از خدا خاسته زودی آشتی میکردم.دفعه اول که رفتم خونشونو هیچوقت فراموش نمیکنم.وقتی ازم خاست برم خونشون به حدی برام عزیز بود که نتونستم بهش نه بگم.رفتیم تو اتاق.عکساشونو بهم نشون داد.نشسته بودیم پیش هم.خیلی دوس داشتم محکم بغلش کنم و بوسش کنم.اما روم نمیشد اما اصلا به چیزی دیگه و سکس و از این حرفا فکر نمیکردم.همونطور که پیش هم بودیم ازم لب گرفت.تحریک نشدم اما لذت می بردم.پیش هم دراز کشیدیم.سر حرکتایی که میکرد و بهم دست میزد یه هو ترسیدم و دعوامون شد واز اتاق رفتم بیرون.نشستم رو مبل.با خودم گفتم آخهمن احمق اینجا چکار میکنم.تو همی فکرا بودم که جوادم اومد پیشم نشست.دستمو گرفت و معذرت خاهی کردم.(آخه مگه می تونستم نبخشمش). دوباره رفتیم تو اتاق.این دفعه هر کار میکرد نه نگفتم.میخاست شلورمو در بیاره هر کار کرد نذاشتم.اما کیرشو از رو شلوار گذاشت روش.و مالید و انگشت کرد و ارضا شد.خوشحال بودم که ارضا شده.اون روزم گذشه.خیلی به اون روز فکر کرد..حتا شب خابم نمیبرد.اما بازم دوسش داشتم.گاهی وقتا به هم اس سکس میدادیم.من لاغر بودم اما هیکلم خوب بود.البته اونم لاغر بود وقد بلند.منم که از مرد چاق و یا قد کوتا متنفرم.قیافشم برا من خوب بود. به نظرم خیلی زیبا بود.اما من قیافم عادی بوددر هفته حداقل دو بار میدیدمش.واقعا از بودن با اون لذت می بردم.یه خصوصیت بد داشت.اونم اینکه خیلی خسیس بود.وبرام کادو نمیخرید.دوس داشتم ازش یادگاری داشته باشم.من براش کادو میگرفتم اما اون دریغ از یه شاخه گل….واین مسئله خیلی آزارم میداد.برام پولش مهم نبود اما واقعا دوس داشتم برام یه چیزی بخره و یا باهم بریم بیرون برا ناهار.اما هیچوقت این کارو نکرد.گاهی وقتا هم من پول گاز ماشینشو میدادم.اون زمان از این قضیه ناراحت نبودم.فکر میکردم هر چی داریم مال همدیگس اما واقعا اینطوری نبود.فقط نمیدونم چرااون همه دوسش داشتممیدونم این داستان ناراحتتون میکنه.اما به خدا همش واقعیت داشت.لطفا نظراتونو بذارید و اگه مایل باشد ادامشو بگم.و از سکسایی که با هم داشتیم براتون بگم.نوشته سارا
0 views
Date: November 25, 2018