ادامه ای بر بانوی همجنس من…روی كاناپه كرم رنگش نشسته بودم دانشجو شده بودیم البته به نظر خودم هنوز دو تادختر بچه نق نقو بودیم كتابای قطور روی مبلش پخش بود تو اشپزخونه بود گوشیشو برداشتم در حالی كه شكلات و میك میزدم رمزش و زدم داخل تلگرامش رفتم با دیدن اسم مانی نفسم حبس شد .، اخمام تو هم رفت مانی دوست صمیمی دوست پسز قبلیش بود سریع پیاما رو خوندم دستام مشت شد _ارامش …خانومم سریع گوشیش و كنار گذاشتم _اومدم دستم و رو صورتم كشیدم اروم باش اروم باش اون چیزی كه تو فكر میكنی نیست.همیشه ادم شكاكی بودم… تو این رابطه ای هم كه با نفس شروع كرده بودم اوضاع همینطور بود … پشت كانتر موندم و كاپ قهوه رو برداشتم _از مانی و اردوان خبر نداری؟نگاهش و سریع بهم داد و دوباره گرفت_نه چطوراولین دروغ و بهم گفت _همینطوری گفتم شاید خبری داشته باشی _نه بعد از كات كردنم با اردوان با دوستاشم حرف نزدمدومین دروغشمرده گفتم _نزار دروغات سه تا بشه نفسمردمك لرزونش و بهم داد ادامه دادم_تو گوشیت دیدم با مانی حرف زدی یه لحظه هنگ كرد وبعد خندید دستش و تو موهای كوتاهش كشید و جلوم موند متنفر بودم از اینكه قدش ازم بلند تره با سماجت نگاهم و ازش گرفتم چونمو بالا كشید_خانم كوچولوی من حسودی كردی؟به چشماش نگاه كردم _مانی شوهر دختر عممه میتونی بهش زنگ بزنی بپرسی چشم غره ای رفتم دستاش دور كمرم حلقه شد _ترجیح میدم به جای قهوه و سیگار از لبات كام بگیرم لباش و محكم رو لبام گذاشت كاملا بی اراده دستام دور گردنش حلقه شد زبونش با خشونت لبامو از هم باز كرد دستاش كمرم و فشار میداد دو سع هفته ای شده بود كه حركاتش تند تر شده بود با اینكه تو رابطه فاعل و تاپ من بودم ولی انگار داشت كنترل و از من میگرفت دستاش كم كم زیر تیشرتم خزیدن انگشتای گرم و كشیده اش و رو قوس كمرم حس میكردم سرمو تو گردنش كردم دستاش و از كمرم جدا كردم عقب هلش دادم و چسبوندمش به دیوار … حالا دوباره ارباب بازیمون من بودم به خصوص الان كه میدونستم این هفته قرار نیست ببینمش قرار بود مادر پدرم بیان خونه ام و من نمیخواستم دوباره بفهمن كه من با نفسم اونا هیچ وقت لزبین بودن دخترشونو قبول نخواهتد كرد با خستگی جلوی مادر اینا غذا گذاشتم با خودم گفتم فقط سه روز دیگه مونده تحمل كن تو این یه هفتع دیوونه وار دلتنگش بودم مادر مثل همیشه شروع كرد به سفارش كردن اصلا به حرفای خانم دكتر گوش نمیدادم گوشی مادر زنگ خورد بعد قطع كردن گوشی رو به پدرم گفت باید برگردیم تهران عمل دارم انگار دنیا رو بهم دادن قرار شد شب راه بیافتن كه تا فردا صبح مادر به عملش برسه با دلتنگی بهش پیام دادم همه امیدم…اینا امشب دیر وقت میرن فردا صبح زود پیشتم بعد چند دقیقه جوابش رسیدحالم بی تو خرابه بانو یكم قربون صدقه اش رفتمبا فكر كردن بهش هزارتا پروانه تو دلم پر میزد كی میفهمید وقتی میرم تو بغلش فارغ فارغ میشم؟ به روزی فكر كردم كه توبه كرده بودم كه دیگه پیشش نرم قسم خورده بودم دختری باشم كه مادرم میخواد قسم خورده بودم با یه مرد ازدواج كنم سه ماه هیچ حرفی با هم نزدیم روز صدم وقتی برای باز هزارم به كافه ای كه با هم میرفتیم تنها میرفتم دیدمش همونجا پشت میز دوتاییمون بود اومدم برگردم ولی نتونستم خانم خوشگل من لاغر شده بود موهای عسلی رنگش بی نظم تو صورتش ریخته بود و داشت نگاهم میكرد كسی طبقه بالای كافه نبود از جاش بلند شد برگشتم سمت پله ها كه برم دستمو كشید برای اولین بار بود بعد سه سال عصبانیتشو میدیدم كوبیده شدنم تو دیوار دستمو رو كتفم گذاشتم و اخ گفتنم و كنترل كردم روبروم مونده بود و داد میزد و من هیچی نمیفهمیدم و فقط اونو میدیدم قهوه چشماش و عسلی موهاش و مهتابيِ سفیدِ رنگ پریده پوستش و دستام نا خود اگاه بالا اومد و گونه نرم شو نوازش كرد دیگه به جای داد زدن داشت گریه زاری میكرد اشكاش و نرم پاك میكردم سمت خودم كشیدمش و بوسیدمش بعد مدتها تشنگی داشت م از شراب لباش سیراب میشدم…هفته بعد وقتی برهنه تو تخت خوابیده بودیم بغلش كرده بودم و اروم زمزمه كرده بودم ای توبه ام شكسته از تو كجا گریزم؟ ای در دلم نشسته از تو كجا گریزم؟ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم؟وی گردنم ببسته از تو كجا گریزم؟(شعر مولانا)لبریز از خماری بهم خیره شده بود و من لبای نیمه باز و سرخش و بوسیده بودم و گفته بودم_از تو كجا گریزم؟لبخند نرم بعدش و به خوبی یادم میاد…مامان اینا رفته بودن دوش گرفته بودم و كرخت توی تختی خوابیده بودم كه ادکلن تنش روش بود بالشش و بغل كردم و به سقف خیره شدم گاهی وقتا كه روم خیمه میزد و گردنم و میبوسید تنها ویو دوست داشتنی كه نصیب چشمای من میشد شونه های خوش فرمش بود و سقف اتاق.با فكر كردن به لمس كردنش خوابم برد .نمیدونم ساعت چند بود كه با حس اینكه كسی كنارمه بیدار شدم ..خودش بود مثل یه بچه كوچولو تو بغلم جمع شده بود .. كی اومده بود؟ این موقع شب؟ دستمو رو حجم موهای حالت دارش كشیدم و سرشو بوسیدم بغلش كردم و پتو رو رومون كشیدم گرمای مطبوع نفساش و حس میكردم …معشوقه كوچولوی منصبح با لمس ظریف دستاش اروم غلت زدم انگشتاش رو شكمم میلغزید رو به بالا خوابیدم دستشو زیر سرم گذاشته بود انگشتای ظریفش به سینه هام رسیده بود اروم با انگشتاش ماهرانه تربن طرح های اسلیمی رو میزد..سمتش برگشتم _چرا شب اونقدر دیر وقت رانندگی كردی اومدی اخه؟لبخندی زد بعد خواب هم جذاب بود دستاش و دور گردنم انداخت_دلتنگت بودمخودش و كشید و رو كمرم نشست بهش خیره شدم دستم رو باسنش نشست اروم كمر و باسنش و چنگ زدم لباش و گاز میكرفت لبه ها تاپش و بالا كشیدم …خودش تاپشو از تنش در اورد خیره موندم به سینه های سفید و خوش فرمش … دستمو رو سینه هاش كشیدم و نوك برجسته سینه اشو بین انگشت شصت و اشاره ام بازی دادم ناله خفیفی كرد و گردنش و بالا كشیدم یه دستمو سمت لباش بردم شروع كرد به لیسیدن انگشتام …انگشتای مرطوبم و از لباش پایین كشیدم یه خط براق از ترقوه هاش تا نافش با یه حركت رو تخت خوابوندمش و روش خیمه زدم شلوار جینش اروم و با بوسیدن های مداوم در اوردم و بعد لباسای خودم و سرم و تو گردنش كردم و محكم گردنش و مكیدم انگشتاش موهام و چنگ میزد با خشونت رو رون نرم پاهاش كوبیدم میدونست باید چیكار كنه پاهاش و تا جایی كه میتونست باز كرد دستاش و بالا سرش گرفتم نوك سینه هاش و گاز گرفتم و بوسیدم به صورت پر از شهوتش خیره شدم چشمای نیمه بازش كه با نوری كه از باریكه بین پرده ها میومد روشن شده بود این بهترین تصویری بود كه میتونستم از معشوقه ام داشته باشم نور رقصانی كه ذره های هوا رو بی پرده هویدا میكرد حالا صاف رو رنگدانه های چشم معشوقه من ثابت مونده بود و داشت با پایان بی رحمی ضعفم رو در برابر زیبایی چشماش به رخ میكشیدیه پرتره عمیق تو ذهنم ثبت شد … زوایای براق چهره اش با اون نور افتاب دم صبح بین سینه هاش و بو كشیدم و سینه های نرمش و فشار دادم و تا نافش و خیس بوسیدم اروم چندتا اسپنك ران زدم رونای نرمش فیكس از هم باز بود مچ ظریف پاش و بوسیدم تا كشاله رانش صدای ناله هاش عین یه اركستر مشهور داشت تو اتاقم ملودی میزد و من تنها تشویق كننده و شنونده اون ملودی دلنشینی بودم كه از سر لذت از حنجره خوش صداش خارج میشداروم انگشتم و رو كشاله نرم رانش كشیدم و نرم نرم لیس زدم با انگشتام اروم عضو مرطوبش و باز كردم و زبونم و از بالا تا پایینش كشیدم و میك زدم انگشتاش محكم به موهام چنگ زد صدای ناله هاش گاهی جیغ میشد جیغای كوتاه از سر لذت اروم دستمو بین پاش بردم و كلیتوریسش و ماساژ دادم و كشاله رانش و با لبام خیس كردم تا عضوش خودمو رو تنش كشیدم … پاهای سفید و كشیده اش دور كمرم حلقه شد یه دستم كنار سرش ستون شد لبای نرمش و بوسیدم اونقدری بوسیدم كه برای تنفس كتفم و داشت چنگ میزد و من حتی از فكر كردن به این كه ناخنای جذابش داره رومانتیک ترین طرح های سكس هنرمندانمونو میزنه غرق در لذت میشدم. تنش محكم زیر تنم تكون میخورد و من از داغی عضوم رو عضوش خمار خمار بودم نگاهم از سینه های گرد و خوش فرمش تا لبای نیمه باز و سرخش اومد اون خوش منظره ترین موجود طبیعت بود ناله سنگینی كردم گوشش و مكیدم با صدای دو رگه ام زیر گوشش گفتم_ای روی تو خجسته از تو كجا گریزم؟با ناله عمیقی ارضا شد …با خستگی تو بغلم لم داده بود و داشتم سیگار میكشیدم سرش رو سینه ام بود و انگشتای كشیده اش رو شكمم قلب میكشید جا سیگاری هم روی شكمم بود موهاش و بوسیدم _دردت به جونم خانومم لوس نگاهم كرد_دوست دارم جان و جهانم همچنان ساكت بود و عین گربه با پنجه هاش قلب میكشید چونه اش و بالا كشیدم_تا اخرش باهاتملبخند نرمی زدم با شنیدن حرفش _منو تو اخر نداریم.وقتی داشتم از خونه بیرون میزدم با خوش ترین خط ممكن بالا سرش یادداشت گذاشتمتو ان نور امیدی كه در چشمانم از سوی خداوند نازل شدی تا زیبایی های خلقتش را در تو ببینمتو ان افریده بی تنزلی كه بی هیچ تردیدی ان فردوس برین را برایم میان رنگ دوچشمت نقاشی كردی…نوشته عصیان
0 views
Date: May 8, 2019