این داستان واقعیه دوستان خیلی وقته داستانای شهواینو میخونم وامروز تصمیم گرفتم که منم بنویسممریم هستم 25 سالمه هیکل درشتی دارم 175 قدمه و 80 وزنممدت زیادی بود که تنها بودم حدود دوسال قبلٰ تا اینکه تو یه جمعی با یه اقای متشخص اشنا شدم که سن و سالشم زیاد بود .حرف زدیم همه حرف میزدن که رسیدیم به جایی که من و اون اقا داستان زندگیمون مث هم بودٰ باعث شد نزدیک هم بشینیم و حرف بزنیم داستانش طولانیه که قصه زندگیم و زندگیش چی بود بگذریم.اونشب گذشت و ازهم جداشدیم ولی بواسطه دوست مشترکی که داشتیم خواست باهام بیشتر اشنا بشه و با دوستم تماس گرفت و خواست شمارشو من داشته باشم من اون زمان خب فکرشم نمیکردم با یه مردی تو این سن و سال بخوام اشنا بشم اونم تو شرایطی که دوتا شهر مختلف زندگی میکردیم با دوساعت فاصلهچندماه که گدشت و هنوز تنها بودم دلم خواست باهاش حرف بزنم دردل کنم از دوستم شمارشو گرفتم و تماس گرفتم و حرف زدیم و اشنا شدیم و قرار شد بیاد شهرمون منو ببینه و اومد ازش انتظار نداشتم بیاد ولی اومد و انقد حرف زد تا مخ بزنه و منو راضی کنه باهم باشیم. اون متاهل بود و بچه داشت 48 سالش بوداما خب مرد محترم و متشخصی بود رئیس یه شرکت خصوصی معتبر که اگه بگم خیلیا میشناسنش.قانع نمیشدم گفتم برفرض راضی بشم این فاصبه چی؟ چطوری میخوایم همو ببنیم؟میگفت من میام هروقت بخوای .خلاصه چندبار اون اومد چندبار من رفتم .یه دفه که رفته بودیم باغش داشتیم قدم میزدیم و حرف میزدیم که یهو چسبیدو لب گرفت ازم و رهام کرد و منتظر عکس العمل من بود منم بدون هیچ واکنشی بقیه حرفمو ادامه دادم و اوروز گدشت ولی از کارش خوشم اومد بوسه یهویییه دفه که اون اومد بود شهرمون (راستی؟اسمش سعید بود) گفت من اینجا یه اشنایی دارم بریم اونجا راحتتریم اول قبول نمیکردم با شناختی که ازش پیدا کرده بودم میدونستم دنبال فرصت میکرده تا هرجوری هست سکس داشته باشه باهام.از تیپ و قیافش خوشم میومد یه مرد جا افتاده که به هرکی نشونش میدم میگه 40 بیشتر نمیخوره بهش درصورتی که 48 سالشه به خودش میرسه ورزش میکنه و خلاصه حواسش هست و سعی میکنه جوونتر باشه از همسن وسالاش.اونروز خر شدم رفتم دفترهمکارش .نمیخواستم یعنی هنوز دلم راضی نشده بود باهاش سکس داشته باشم ولی اون حالیش نبود خیلی باهام ور رفت تا تحریکم کنه اما دلم نمیخواست دکمه های مانتومو باز کرده بود و من رو مبل بودم و اون رو میز روبروم با فاصله کمی نشسته بود تقلا میکرد م تا نذارم اما هنوز یادمه که میگفت مقاومت مذبوحانه نکن بالاخره موفق شد شلوار و شورتمو بکشه پایین خودشم که از قبل فقط شلوارشو دراورده بود دکمه های پیرهنش باز بود شرتشو داورد پاهامو داد بالا کیرشو چسبوند به کسم هنوز یادمه یهو از خود بیخود صدام دراومد اخه خیلی وقت بود هیچ رابطه ای نداشتم و دلم تنگ شده بود واسه سکس ، خوشم اومد اه و نالم بلند شد اونم تو همون حالت حسابی کیرشو لای کسم کشید خیلی حال میکردم من باکره ام و اون نمیدونست سوال هم نکرد هموننجوری ادامه داد تا دوتامون ارضا شدیمبعد ازون حالی که بهم داد دیگه راضی شده بود یعنی اون بهترین کیری بود که تا اونروز دیده بودم اندازش حرف نداشت همونی بود که همیشه دوس داشتم.دیگه رومون باز شده بود و بعدا ازم پرسید پرده دارم یانه(الان همه ارزوش اینه پردمو بزنه به قول خودش بخاطر خودم تا بیشتر لذت ببرم.دوسدارم بازم بنویسم چون خاطرات سکسی قشنگی باهاش دارم اگه خوب بود بگید تا بازم بنویسمنوشته مریم
0 views
Date: November 25, 2018