سلام داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط به من نیست مربوط به دوستمه دوستم ملیسا یک دختر 22 سالس که پوست سفیدی داره و موهاشم قهوه ای رنگه قدش تقریبا 165 هست و تپلم هست سینه های فوق العاده سفت و قشنگی داره که بچه ها همیشه بهشون حسودی میکردن خودش میگه دلیل سفتی و خوش فرمیش سوتین نبستنش به طور مداومه نوک سینه هاشم اتفاقی دیدم که صورتی روشنه من و ملیسا از اول دبیرستان یعنی 15 سالگی دوست بودم اون خیلی تو پوشش راحت بود یکبار رفتم خونشون دیدم یک شورت سفید و یک تاپ سفید تنشه و پدر و برادرشم تو خونن حتی مامانش هم یک پیرهن تا وسط رون هاش پوشیده بود و سینه های بزرگش زده بودن بیرون برادرش هم گاهی بدون تی شرت و با شورت تو خونه میگشت جلوی منم مراعات نمیکردن البته از منم میخواستن راحت باشم ولی من فقط مانتو و شالم رو درمی آوردم من خیلی خونه ملیسا زیاد میرفتم یک روز خواستم غافلگیرش کنم و بدون اطلاع دادن رفتم که وقتی رفتم مامانش گفت حمومه منم یک گوشه هال نشسته بودم و با موبایلم کار میکردم که صدای باز شدن در حموم امد و ملیسا یک حوله کوچیک دورش بود اومد بیرون چون من فاصله داشتم و پشت یک آینه بودم منو ندید حوله خیلی کوتاه بود و نصف بیشتر سینه هاش معلوم بود و فقط یک اینچ پایبن تر از کونش رو گرفته بود یک لحظه ملیسا خم شده بود که نمیدونم چرا چون دید نداشتم اما دیدم داداشش از پشت اومد و با کف دست چنان سیلی به کون لخت ملیسا زد که منم که اون سر هال بودم صداشو شنیدم دیدم ملیسا صاف ایستاد و اول یکم به داداشش غرغر کرد که داداشش چسبوندش به دیوار و خودش چسبید بهش و لبش رو به لب ملیسا میمالید ولی بوس نمیکرد و رون های لخت ملیسا زو هم مالش میداد ملیسا هم چشماش رو بسته بود و حالت خماری داشت داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم برادر ملیسا یعنی آرسام لبش رو از رو لبای ملیسا برداشت و کشید پایین و بدون بوسیدن میمالید رو گردن و قسمت های بیرون زده سینه های ملیسا از حوله یک جورایی خودمم داشتم تحریک میشدم از طرفی خیلیم تعجب کرده بودم که مادر ملیسا از تو آشپزخونه داد زد ملیسا مهمون داریا از تو حموم در اومدی؟ملیسا و آرسام فوری خودشونو جمع و جور کردن و ملیسا رفت پیش مامانش و بعد اومد پیش من منم اصلا به رو نیاوردم ولی خیلی تعجب کرده بودم اونموقع ملیسا 15 سالش بود و آرسام 17 یکبار دیگه هم تو راه برگشتن از کلاس زبان گفتم بهش سر بزنم و رفتم خونشون و دیدم مامانش میگه ملیسا تو اتاق برادرش خوابه برو بیدارشون کن رفتم در رو اروم باز کردم باورم نمیشد ملیسا با یک تاپ تنگ که تا نصف کمرش بالا رفته بود و یک شلوارک لی چسبیده به برادرش که اونم فقط ی تاپ و شورت داشت خوابیده بودن اروم صداش کردم دستپاچه شده بود گفت اره چون تو اتاق برادرم کولد روشنه اومدم پیشش خوابیدم بعدم سریع بردتم بیرون چندبار بهش گفتم تو با آرسام زیادی راحتیا اونم میگفت اره اخه از بچگی باهم بودیم دو سال گذشت تو این مدت فقط یک بار دیگه که عروسی خاله ملیسا بود دعوتم کرده بود و رفتم دیدم مختلطه و همه لباسای بازی دارن ملیسا هم یک دکولته تنش بوو و سینه های سفیدش بیرون بود و رون های لخت بلورینش معلوم بود موقع رقص فهمیدم داداشش چقدر میمالیدش و به خصوص رون هاش رو دستمالی میکرد خلاصه دو سال گذشت و ملیسا یکروز با ناراحتی پیشم اومد هی میگفتم چته چرا تو فکری میگفت هیچیم نیست انقدر اصرار کردم زد زیر گریه زاری و گفت به کسی نگو منم قبول کردم و اون تعریف کرد بقیشو از زبون ملیسا میگممن کلا از بچگی تو لباس پوشیدن جلو هنه راحت بودم خصوصا آرسام خب مادرم خودش با شورت و سوتین تو خونه میگشت منم تا 7 8 سالگی فقط با ی شورت تو خونه بودم تا اینکه آرسام 14 15 ساله شده بود و حرکات و چهره اش داشت تغییر میکرد یکروز که من یک نیم تنه ورزشی و شورت تنگ پام بود سر کنترل با آرسام دعوام شد و کنترل رد گرفتم و فرار کردم ارسامم دنبالم اومد ازم بگیرتش که زد و سینم رو که اندازه کف دست بود گرفت منم جیغ زدم و خواستم دوباره فرار کنم که آرسام از پشت کمرم رو گرفت و من رو پرت کرد رو مبل و خودش رو یک جورایی انداخت روم و گفت گیرت انداختم کنترلو بده لحن صداش عوض شره بود منم از همه جا بیخبر میگفتم نمیدم اونم چشماش خمار شده بود و تنم رو بو میکرد و بازوم رو تند تند بوس میکرد که مادرم رسید و به آرسام گفت بره اشغالا رو بزاره دم در و منم صدا کرد برم آشپزخونه من که رفتم گفت سریع لباساتو عوض کن دیگه هم با نیم تنه جلو آرسام نباش فوقش تاپ بپوش منم قبول کردم ولی شورت پوشیدن رو نمیتونستم کنار بزارم بعد اون قضیه آرسام یک طور خاص شده بود ازم درمورد پریودم میپرسید از بدنم تعریف میکرد حتی سایز سینه هامو میپرسید منم از هرکس بیشتر بهش اعتماد داشتم و جوابش رو دادم اونم گفت واقعا سایز سینه هات اینه؟بعید میدونما منم میگفتم باور کن همینه اونم شروع کرد مالیدن سینه هام و گفت بزار با دست قالب بگیرم ببینم راست میگی اول شوکه شده بودم ولی لذت بخش هم بود برام میدونستم قصدش اندازه گرفتن نیست و مالیدنه ولی مخالفتیم نداشتم اونم میدید من چیزی نمیگم بیشتر میمالید خیلی برام لذت بخش بود و لای پام داغ شده بود بعد اون آرسام دوباره چندباری میومد پیشم و میگفت ملیسا سینه هات گنده تر نشدن؟منم از خدا خواسته میگفتم بیا خودت ببین و اونم میمالید عادتش این بود از مدرسه که میاد گونمو بوس کنه یک روز که اومد بکنه سرم رو اونور کردم و لب همو بوس کردیم انگاری یک شوک بهم دادع بدون حس خوبی بهم منتقل سده بود به روی هم نیاوردیم و از اون به بعد وقتی میومد از لب بوسم میکرد یک روز از طرف مدرسه رفته بود اردوی 3 روزه خارج از شهر اون مدت دلم خیلی تنگ شده بود هم برای اون هم چون عادت کرده بودم سینه هام مالیده شه داشتم اذیت میشدم روزی که اومد سریع اومد تو اتاقم و پریدم تو بغلش و چند دقیقه سفت بهش چسبیده بودم و سینه هام از شدت چسبیدن بهش فرو رفته بود وقتی گداشتم پایین یک بوس کوچولو طبق عادت ازم گرفت ولی انگار سیر نشده بودم دوباره لبمونو چسبوندیم بهم و میخوردیم و میک میزدیم صدای پا که اومد ولم کرد و رفت بیرون و من بیحال افتادم رو تختم جای خالی لباش رو لبامو حس میکردم چند دقیقه بعد نشسته بود رو مبل و برای همه تعریف میکرد اردو چطور بوده منم رو پاش نشسته بودم و گوش میدادم رومانتیک به صورتس و تکون خوردن لباش نگاه میکردم حرفاش که تموم شد مادر پدر پشت به ما مشغول دیدن تلوزیون شده بودن که لیوان شربتش رو گرفت سمتم کع بخورم منم ی قلوپ خوردم و با لبای خیس بهش لبخند زدم اونم ی نگاه به مادر پدر که حواسشو نبود کرد بعد ی بوسه عمیق و طولانی از لبم گرفت بعد همونطور که رو پاش نشسته بودم شروع کردم تلویزیون دیدن که سفتی چیزی رو لای پام حس کردم کیر شق شدش دقیقا وسط کسم بود حس خوبی داشتم کسم داغ داغ بود و به شدت نیازش داشتم دست انداخت و شروع کرد مالیدن رون هام و دایره ای میمالیدشون حسابی تحریک شده بودم و خودم رو رو کیرش حرکت میدادم که فهمید تحریک شدم و گفت بریم تو اتاقم ی دست بازی کامپیوتری بزنیم پاشدم باهاش رفتم تو اتاق کامپیوتر رو روشن کرد و گفت ببینم گوگولیامو دلم تنگشون شده بعد لباسمو داد بالا و شروع کرد مالیدن اه های خیلی یواش میکشیدم و حال میکردم درکنارش ازم لبم میگرفت بعد چند دقیقه گفت یادت رفته برا چی اومدیم تو اتاق؟رو صندلی کامپیوتر نشست و اشاره کرد رو پاش بشینم منم نشستم دوباره کیر شق شدش افتاد لای کسم شروع کردم به ریز بالا و پایین کردن خودم و اونم سینه هام رو از رو لباس میمالید و گردنمو بوس میکرد جفتمون عرق کرده بودیم و تحریک بودیم بعد چنر دقیقه حس کردم ارضا شد از روش پاشدم و ریلکس سمت هال رفتم کار ما جور شدع بود و تا چند ماه به هوای کامپیوتر رو پاش مینشستم اکثرا با شورت و وقتی اونم شورت داشت وقتی ارضا میشد خیسی و رطوبت کیرش رو قشنگ حس میکردم و از اینکه آبش رو خودم آورده بودم حس خوبی داشتم چند روز گذشت و هردوی ما کاملا میدونستیم داریم چیکار میکنیم و میدونستیم هدفمون بازی کامپیوتری نیست و اینکار برامون شده بود یک عادت دلچسب و دوست داشتنی و دو روز درمیون باید رو پاش مینشستم و انقدر تکون میدادم خودم رو و من رو میبوسید و میمالید که آبش رو میاوردم خیالمم جمع بود که مادر هیچوقت در اتاق آرسام رو یکهویی باز نمیکنه و وقتی در میزد با اینکه سخت بود ولی خودمونو جمع و جور میکردیم البته مادر هم به نشستن من رو پای آرسام گیر نمیداد و براش مهم نبود چون خودش هم طبق عادت گاهی یک لب کوچولو از آرسام میگرفت یا با وجود لباس باز بغلش میکرد انگاری فقط براش مهم بود شورت و سوتین تو خونه نپوشه و من نیم تنه نپوشم بقیه چیزا از نظر اون تحریک کننده نبود بگذریم….یک روز به ما زنگ زدن که خالم زودتر از موعد داره زایمان میکنه و بیمارستانه حالا شوهرش ماموریت بود و دایی اینامم با مادر بزرگ مسافرت بودن مادرم هول شد و سریع با پدرم رفتن بیمارستان و به ما گفتن امشب پیشش هستن تا ببینن چی میشه مام نگران بودیم ولی فردای اون روز صبح زود زنگ زدن گفتن خالم زایمان کرده و سالمه ولی بازم خودش و بچش باید تحت نظر باشن برای همین فردا مرخص میشن و ما میایم بعد نیم ساعت آرسام با دوستاش رفت بیرون و وقتی برگشت اومد پیشم گفت برات ی چیزی خریدم گفتم چی؟یک نایلون داد دستم با ذوق بازش کردم توش یک بیکینی مشکی توری فوق العاده جذاب بود پریدم بغلش و یک ماچ محکم از لباش گرفتم گفت خب حالا بزار خودم تنت کنمش مردد مونده بودم آخه با وجور تموم کارامون نمیدونستم هیکل لختمو ببینه یا نه اونکه مردد بودنمو دید گفت ناراحت نباش ما که کار بدی نمیکنیم حداقل بهتر از خودارضاییه و باهام کلی حرف زد بعد وقتی دید ساکتم اروم لبش رو روی لبم گذاشت و شروع کرد به مکیدن بعد دراز کشیدم روی تخت و اومد روم و گردنم رو میبوسید اروم کمرمو گرفت و بلندم کرد و تاپمو درآورد چون سوتین نبسته بودم جفت سینه های سفیدم پریدن بیرون آرسام لبش رو گاز گرفته بود و بهشون خیره شده بود کیرش کامل شق شده بود دستش رو برد سمت شورتم دستم رو گذاشتم رو دستش که نکشه پایین شروع کرد بوسیدن دستم و با آرامش دستم رو کنار داد خودمم نمیدونستم دلم میخواد یا نه اروم شورتم رو کشید پایین کسم سفید و بی مو بود و یک خط خوشگل داشت و چوچول کوچولوی صورتیم اون لا جا خوش کرده بود آرسام خیره خیره بهش نگاه کرد و اروم اومد جلو و لبش رو فقط گذاشت رو چوچولم پر از لذت شدع بودم اروم بلندم کرد و برد تو اتاقش تختش دو نفره اما اسپورت و کوچیک بود گذاشتم رو تخت و لباس های خودش رو دونه دونه دزآورد لخت مادرزاد شده بود هنوز یک کوچولو شرم داشتم اما به محض اینکه اومد روم و داغی تنش رو رو تنم حس کردم اون یک ذره هم از بین رفت شروع کرد لب گرفتن از من و با لبای داغش لبام رو حرکت میداد و زبونم رو میکرد تو دهنش با ولع میخورد زبونامونو با حرص به مال هم میمالیدیم و لب همو میک میزدیم بعد رفت سراغ سینم و از بغله هاش لیس زد و لیس زد تا رسید به نوکش لبش رو بدون هیچکاری فقط رو نوکش نگه داشت حشری شده بودم و سرش رو فشار دادم به سینم که بخورتش و اون فقط لبش رو میمالید به نوک سینم و بالاخره نوک سینه صورتی و سیخ شده منو تو دهنش فرو برد و شروع کرد خوردنش که آه و نالم شروع شد از طرفی سینمو میخورد و میک میزد و ملچ ملوچ میکرد و از طرفی اونیکی سینمو دایره ای کف دستش میمالید و بعد چند دقیقه عوض میکرد حس میکردم رو ابرام زبونش رو کشید وسط سینه هام و اومد پایین و پایین تر تا به بین پاهام رسید شروع کرد بوسیدن و لیس زدن لای رون هام و من تنم رو پیچ میدادم و آه میکشیدم هرچی زبونش به کسم نزدیک تر میشد آه و نالم شدیدتر میشد که زبونش رو آورد و از بالا تا پایین کسم رو یک لیس محکم زد که با یک جیغ ارضا شدم و بیحال افتادم آرسام اومد کنارم و شروع به بوسیدن کمر و بازوم کرد و سرم رو تو بغلش گرفت و موهام رو نوازش میکرد و قربون صدقم میرفت خیلی عالی بود هرگز نمیدونستم همچین لذتیم تو دنیا وجود داره اون شب یکبار دیگه هم اینکارو کردیم و آرسام به محض ارضا شدن من بهش پایان داد و گفت دوس دارم فقط تو لذت ببری و شب تا صبح لخت تو بغل هم خوابیدیم بهترین شب عمرم بود خیلی به این لذت عادت کرده بودم و همیشه تو استراحت های وسط درس میومد سراغم و با زبونش چوچولم رو بالا پایین میکرد و درحالیکه سعی میکردم جیغ نزنم ارضام میکرد کافی بود مادر پدر خونه نباشن انقدر میلیسید و میخورد که گاهی دو بار ارضا میشدم بهش گفته بودم ارضا شدن تو چی؟میگفت زیاد مهم نیس ولی من برام مهم بود میگفت دلم نمیاد تو کونت بزارم برای همین میزاشت لای پام و تلمبه میزد تا آبش بیاد و بعد اینکه ساک زدن خوب رو یاد گرفتم اکثر اوقات 69 میشدیم و گاهی دو سه بار همو ارضا میکردیم تاجایی که هردو بیحال بیحال بودیم 1 سال اینطوری گذشت و من 17 سالم شده بود و آرسام 19 و من فوق العاده شهوتی بودم و فقطم با آرسام پرش میکردم سینه هام گنده بودن و هیکلمم فوق العاده سکسی شده بود یک روز مادر گفت که بچه خاله حالش بده و شوهرخالم طبق معمول ماموریته گفت من میرم اونجا شب مواظبت و بابات هم میاد که اگه حال بچه خیلی بد شد ما رو سریع برسونه بیمارستان اونا رفتن و کار من و آرسام شروع شد شروع کردیم بوسیدن هم و با هر بوسه یک تیکه از لباسمون درمیومد منو خوابوند و شروع کرد لیس زدن بدنم اینبار از کف پام شروع کرد و بدون لیسیدن کسم رفت سراغ سینه هام و شروع کرد میک زدن و خوردن همزمان کسمو هم با دستش میمالید آنقدر اینکارو کرد که ارضا شدم بعد اومد پایین سراغ کسم و مثل همیشه با زبون و لباش باهاش بازی کرد و لیس زد اونشب حس متفاوتی داشتم درحالیکه کسمو میخورد گفتم آرسام حس میکنم میخوام ی چیزی بره تو کسم آرسام گفت نمیشه که ملیسا گفتم میشه آرسام برام اینکارو بکن ارزش من به یک پرده نیست برام بزنش آرسام خیلی نیاز دارم آرسام اروم سر کیرش رو چرب کرد باوجود اینکه کسم خودش لیز لیز بود شروع کرد لیس زدن کسم و زبونش رو تو چاک کوسم بالا پایین میکرد که شروع کردم لرزیدن و درحالیکه آبم داشت میومد آرسام کیرش رو فرو کرد داخل یک آه بلند کشیدم و آرسام اروم کیرش رو تو کسم بالا و پایین میکرد حس خیلی خوبی داشتم و بعد چند دقیقه آرسام کیرش رو درآورد و آبش پاشید روی کسم بعد رفتیم حموم و زیردوش حسابی همدیگرو بوسیدیم و مالیدیم این سرآغاز سکس ما بود بعد اون قضایا یک سال بعد تازه بهم یک عذاب وجدان دست داد میدیدم دوستام درمورد دوست پسراشون حرف میزدن اما من چی؟من با برادرم دوست بودم؟اصلا این طبیعی بود؟وقتی با آرسام درمیون گذاشتم به هیچ وجه زیربار نمیرفت باهاش قهر کردم ولی بعد دو سه روز باز حس نیاز بهم دست داده بود حس میکردم به شدت دلم میخواست ی چیزی بکنم تو کسم نصفه شب بود شونمو اروم فرو میکردم تو کسم ولی لذتش درحد کیر نبود اروم آه میکشیدم که یک دستی رو دستم گذاشته شد آرسام بود بدون سروصدا شلوار خودش رو کشید پایین و کیر شقش رو فرو کرد تو کسم به زور جلوی خودم رو گرفتم که جیغ نزنم بعدم ارضا شد و ابش ریخت تو کسم و جفتمون بیحال افتادیم بعد خوردن قرص اون رفت و خوابیدیم)) این ماجرای ملیسا بود که البته در این حد ریز تعریفش نکرده بود و خیلی جاهاشو خودم بسط و گسترش دادم هرقدر با ملیسا صحبت کردم که اینکار رو کنار بزاره و به پسرهای دیگه فکر کنه اما میگفت نمیتونه چون به سکس عادت کرده و ممکنه پسرهای دیگه ازش سو استفاده کنن مجبوره بخاطر عادتم که شده ادامه بده…..سال بعدش هم که ملیسا دانشگاه شهر دیگه ای قبول شد برادرش هم دانشگاهشو به زور و زحمت به اون شهر انتقال داد و با هم خونه گرفتن ملیسا میگفت سه چهاربار حتی از آرسام حامله شده و بچه رو انداختهملیسا الان 22 سالشه و ارسام 24 سال هفته پیش دقیقا قبل محرم عروسی آرسام بود با یک خانم فوق العاده سکسی و ناز که سینه های گنده اش از دکولته زده بودن بیرون و رون های تپل و لخت و برنزش هم دل آدمو میبرد ملیسا میگفت طرف بایسکشواله(دوجنس گرا) و حاضر شده سکس های سه نفره داشته باشن ملیسا میگفت پشیموتع ازین که این اتفاق افتاده ولی کاریم نمیتونه بکنه مگراینکه وایسه تا خودش ازدواج کنه یا عاشق پسری بشه این ماجرا واقعی بود البته خودم تا حد زیادی بسط و گسترشش دادم تا سکسی تر بشه ولی ماجرا و تعریفات عین واقعیت بود.نوشته روشنک
0 views
Date: December 30, 2018