منجلاب تاریک (۱)

0 views
0%

یقه ی تاپم را میان مشت هایم میگیرم،ثانیه ها کند شده و حس میکنم چیزی به گلویم فشار می آورد،می ترسم انگار که در دالانی سر بسته دست و پا میزنم،خفگیاین همان مرگ بی صداست بزار کارش را پایان کند و خفه ام کند،خفه شوم از این همه تاریکی،سیاهیزندگی ام همیشه سرد و تاریک بوده،درونش سیاهِ مخمل مانند…نفس نفس زدن مغزم را هم حس می کنم،گویی مغزم هم برایش مهم نیست و فلش بک پایان پایان نفس هایم است….۲ سال قبلبی اجازه کار کردنات رو ترک نکردی هنوز؟ +هیییشجلو در اخه؟بیا تو وارد خانه می شود و در آغوشم می کشد_بااین موها این طوری دل می بری من مست میشم،غرق میشم،موهات دریاس با موجش می برتت…بی وقفه روی سرم بوسه میزند،سرم را میان سینه اش فرو می برم و ادکلن بلک جکساف لعنتی اش تا مغز استخوانم میرود+دلم تنگ شده بود واست آقا معلم_یه هفته نبودم چه بلایی سره موهات آوردی،بی اجازه رنگ کردیاز بغلش جدا میشوم و به سمت اتاقم میرویم_بد نشد واست توام که شاعر،شعر گفتی واسه خودتروی تخت مینشیند و من هم در آغوش او،دست هایش را زیر باسنم می گذارد و مرا بیشتر در آغوشش میکشد_خوشگل شدی+شب میمونی؟_من که دلم پیش توعه،ولی میدونی که اگه شب خونه نباشم افس..میان حرفش میروم و بغض میکنم+افسون می فهمه که بهش داری خیانت میکنی،همیشه اولویت اول برات اون بوده،ماهروی احمق که مهم نیست من دلم ،قلبم پیش تو گیره،۲ روز بیشتر نتونستم از تعطیلات عیدم استفاده کنم زود اومدم،به مادرم اینا گفتم پایان ناممو باید تکمیل کنم تا یه هفته تنهام نمیتونی یه شب باشی لبش را روی لبم می گذارد و آتشم میزند قطره اشکم می چکد و میان لب هایمان سُر میخورد سرش را عقب می کشد_ماهروی من؟؟؟چرا گریه زاری می کنی اخه؟ ببین من تا ۵-۶ ماه دیگه می خوام طلاق بگیرم،صبر کن +ببین پی..میان حرفم میپرد_من شب و یه کاریش می کنم تو فقط زهرمون نکنمیان بغض میخندم و لب ها هم آغوشی را شروع می کنند،به عقب میرود و من هم رویش می افتملب هایم را ول می کند_مامانت اینا کی میان؟لبخند شیطنت آمیزش را کوتاه می بوسم+تا شنبه هفته دیگه نمیان_من با حمید هماهنگ می کنم تا ۳-۴ روز پیشت بمونم،دوست داری؟لبخندم عمیق می شود و سرم را تکان می دهم،افسون فراموشم می شود،اینکه ۳۹ سالش است و من ۱۹ سالم است فراموشم می شود،اینکه معلم ریاضی ام بود فراموش می شود،اینکه ۴سال در زندگی اش هستم و ۱سال و نیم رابطه جدی داریم با وجود زنش افسون فراموشم می شود…مجنون میشوم،دیوانه میشوم،لیلیِ تبر به دست می شوم و هم آغوشی را آغاز می کنیمبرایمان مهم نیست که ساعت ۱۰ صبح است وبرای رابطه خیلی زوداما باید عطشمان را خاموش کنیملب هایش گونه تا گوش هایم را آتش زدند،قلبم هم آتش گرفت اه می کشم و دکمه های پیرهنش را باز می کنم نمیزارد پیرهنش را در بی آورم معتقد بود سکس نیمه برهنه زیباست،حتی موقع هم آغوشی اش هم اعتقاداتش را داشت،لب هایش گردنم را بوسه میزند و دست من مشغول باز کردن کمر بندش است که مانع میشود و خیلی سریع جایمان عوض میشود و رویم می افتد_تا ۴ روز برنامه داریمدستش را وارد شرتم می کند و من شرم زده از خیسی بیش از اندازه ام…دایره وار می مالد و انگشتش را کوتاه فرو می کند اه می کشم تا ۴ روز همین صدارو ازت در میارم خوشگلِ مناز بی حیایی اش لبخند زده و دل به دستانش میدهمبا احتیاط تاپ و شرتم را در می آورد و خیلی سریع زبانش را هم وارد بازی می کند…اه های پی در پی من حریص ترش می کند و تند تر زبان می کشد،کمرم از تخت جدا می شود دست از کار می کشد من به بدن نیمه برهنه او واو به بدن برهنه من نگاه میکندنفس که آرام میگیرد مشغول باز کردن کمربندش می شود و کاره نیمه پایان مرا پایان میکندمدتی بعد خودش هم واردم میشود،داغی اش چنان است که ترشحاتم بیشتر می شود،نمی توان لذت را تشبیه به چیزی کرد بعد از یک هفته دوری،عقده اش را خالی میکند من هم دست کمی از او ندارم و با هر ضربه اش به نوک قله می روم و فرود می آیمچقد سکس با معشوق زیباست…چقدر اینکه در هم حل شوید زیباست…داغی اش هر لحظه زیاد تر می شود و ترشحات من زیاد تر حرکات سریعترش لذت بخش ترند…می لرزم و ارضا می شوملبخند میزند و مدتی پس از من ارضا می شود و لبش پیشانی ام را می بوسدپیرهنش را کامل در می آورد ‌و در آغوشم میگیرد_قرصاتو که میخوری؟خودم را در بغلش حل می کنم و اوهوم مانند جوابش را می دهمدست دراز می کند و پاکت سیگارم را از پا تختی بغلش برمی دارد_ماهرو مگه نگفته بودم نکش_من نمی تونم روزا،شبایی که تو نیستی این جاتو میگیره لبخند غمگینی میزنم،پاکت را از میان مشت هایش در می آورم پیراهنش را تنم کرده و از اتاق خارج میشوم،شلوار به دست پشت سرم از اتاق خارج می شود_گوشیمو کجا گذاشتم ؟؟در بالکن را باز می کنم و هم زمان با آتش زدن سیگارم به گوشی اش اشاره می کنمبر می دارد و به حمید زنگ میزند کامل وارد بالکن می شوم و قبل از بستن در صدایش به گوشم می رسد که جریان را برای حمید می گویددر بالکن را می بندم و کامی عمیق میگیرم،مرد من برای ماندن پیش من نیاز به مجوز از سوی زنش دارد،عشق همین است،مگر نه؟ادامه دارد….نوشته نیکس

Date: June 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *