منشی خوشگل فروشگاه

0 views
0%

اولا سال نو رو به همه دوستان تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی براتون باشه؛دوس ندارم کلیشه ای بنویسم فحش ندین حداقل به خاطر سال نو؛ببخشید ولی داستان طولانیه اگه تخمی هم بود تا آخرش بخونید؛چون اولین بارمه نمیدونم چطور باید بنویسم تا مورد پسند شما عزیزان باشه؛ظاهر و باطن همینه؛مقدمهاسمم مانی19سالمه، قدم176و وزنم65 و پوستم سبزه هستش؛قیافم با کمی ارفاق از معمولی بهتره؛یه دوست دارم که اسمش بهزاده و یه پسر خوش قیافه و سوپر فشنه؛قدش185 و وزنش حدود68هستش؛من تابستونا تو فروشگاه(چون مغازه نسبتا بزرگه میگم فروشگاه) پسر داییم مجید کار میکنم که 11سال ازم بزرگتره خونش طبقه بالای فروشگاهه(مجید وضع مالیش توپه)؛و اما داستانداستان از اونجایی شروع شد که مجید یه منشی برای فروشگاه استخدام کرد؛منشی یه دختره خوشگل و خوش اندام به نام راحله بود؛من بیچاره هم که مجبور بودم که پایان مشخصات جنسا رو بهش توضیح بدم انقد فک زدم که دهنم کف کرد؛خلاصه دختره باهوش بود و بعد یه هفته کارو نسبتا یاد گرفت؛هر از گاهی هم دوستاش میومدن و بهش سر میزدن؛یکی از این دوستاش یه دختره کوتاه قد و سبزه به اسم نسرین بود که قیافش درحد متوسط بود؛روزها گذشت و پاییز رسید و مدرسه ها باز شد؛من دیگه گاهی اوقات بعد از ظهرها میرفتم فروشگاه که کم و کسری انبارو یادداشت کنم تا سفارش بدیم از کارخونه برامون بفرستن؛یه روز که تازه از مدرسه اومده بودم خونه دیدم مجید زنگ زد و گفت که راحله رو اخراج کرده و به جاش قراره نسرین منشی جدیده فروشگاه بشه،عصری بیا و توضیح کارشو توضیح بده بهش؛منم ساعت5رفتم فروشگاه و دیدم که نسرین هم اومده؛چون قبلا زیاد فروشگاه میومد از راحله کارو یاد گرفته بود؛کمی که توضیح دادم متوجه شدم خودش یاد گرفته؛اینم بگم که وقتایی که من فروشگاه بودم مجید با خیال راحت میرفت و به کارای بیرون از فروشگاهش میرسید؛روزا میگذشت و منم دو سه روز یک بار میرفتم فروشگاه؛گاهی اوقات هم چن روز پشت سرهم میرفتم فروشگاه؛منم با نسرین صمیمی شده بودم و باهم راحت بودیم؛چون قلقش دستم اومده بود میدونستم که حشریه برا همین جک های سکسی موبایلمو براش میخوندم؛وقتی ازش دفتری چیزی میخواستم موقع دادن دفتر دستشو به دستم میمالید؛یه روز که با بهزاد تو خیابون بودم بهم گفت که با دوس دخترش سر سکس بهم زده و…چون بهزاد بامرام بود گفتم صبر کن اگه قسمت باشه یه کس گیر آوردم؛یه روز بهزادو با خودم بردم مغازه تا نسرین رو ببینه؛ازش زیاد خوشش نیومد و با شوخی در گوشم گفت سرش گونی میکشیم و میکنیمش؛مهم سوراخشه؛دختره از وقتی بهزادو دیده بود هی راجع بهش ازم سوال میکرد؛قضیه رو به بهزاد گفتم؛قرار شد چن باری بهزاد بیاد فروشگاه تا رو مخ دختره کار کنیم که به دلایلی نتونست بیاد؛چن هفته بعد وقتی من و دختره تنها بودیم بهش گفتم میشه بهت اعتماد کرد؟گفت آره؛قلبم داشت تند تند میزد؛با تته پته کردن گفتم تا حالا سکس کردی؟یه لحظه تو چشام زل زد و بعد گفت نه؛منم که حس کردم بدش نمیاد گفتم دوس داری سکس کنی؟گفتحالا کو کسی که بخواد با من سکس کنه؛منم سریع گفتم مثلا من؛نظرت چیه؟گفت مکان داری؟گفتم جور میکنم؛گفتم با دو نفر چطور؟بهزاد هم باشه؛با لبخند گفت مگه من جندم؟تازه اولین بارمه؛چون از بهزاد خوشم میاد قبوله؛فقط یه شرط داره؛از کون میدم؛گفتم قبوله؛قرار شد بعدا زمان و مکانشو بهش بگم؛به بهزاد گفتم چی اتفاق افتاد؛گفتم مشکل مکانهتو سراغ نداری؟گفت نه؛بعد یکی دو روز مجید گفت قراره 25اسفند با خانم و بچش برن شمال و تا پنجم ششم فروردین اونجان؛برادره خانم مجید اونجا یه ویلا داره و میخواستن اونجا بمونن)؛خلاصه شانسمون زد و بالاخره مکان جور شد؛با دختره و دوستم هماهنگ کردم؛مجید رفت و چون روز اول مشتری زیاد بود قضیه کنسل شد؛چون خیلی خسته بودیم؛شب دوش گرفتم و به کیرم صفا دادم؛صب که به فروشگاه رفتم(اون چن روز رو خودمون مدرسه رو تعطیل کرده بودیم) به دختره گفتم عصر آماده باش.عصری یه ساعت و نیم فروشگاهو زودتر بستم و دختره رفت تو انبار فروشگاه؛منم دم در وایسادم تا بهزاد بیاد که دیدم اومد؛سریع در انبارون باز کردیم و رفتیم تو؛بهزاد سریع دختره رو بغل کرد و لباشو میخورد؛منم داشتم لباسای دختره رو در می آوردمدختره لخت لخت شد؛منم همینطور؛بهزاد ولش کرد و لباسای خودشو در آورد؛من سینه های نسرین رو میخوردم وبهزاد کوسشو؛ صدای ناله هاش پیچیده بود تو انبار؛ نشستم روی جنسای انبار و گفتم ساک بزن؛با اکراه کیرمو کرد تو دهنش چن تا که مک زد دیدم داره آبم میاد گفتم بیخیال بریم سر اصل مطلب؛از تو کیفش کرم در آورد داد بهم؛بهزاد گفت وایسا برام ساک بزنه بعد؛5دیقه برا بهزاد ساک زد و منم بیکار وایساده بودم؛بهزاد کرمو گرفت و به دختره گفت قنبل کن؛بعد کرمو برداشت مالیب به سوراخ دختره و با یه انگشت آروم کرد تو که دختره دیگه صدای نفساش بلند شده بود و آه آه میکرد؛بعد دو انگشتی کرد تو و بعد سه انگشتی؛گفت کدوممون اول کنیم؟با شوخی گفتم با سنگ کاغذ قیچی تعیین کنیم که یهو سه تامون خندیدیم؛فرزاد برد ولی گفت تو اول بکن چون تو جورش کردی؛منم گفتم دمت گرم و کرم زدم به کیرم و کیرمو که 14سانته گذاشتم دم سوراخش و کم کم دادم تو.که دختره آه آه میکردو حشری ترم میکرد؛بهزاد کیرشو کرد تو دهن دختره؛منم کم کم شروع کردم به تلنبه زدن؛یه حالی میداد که نگو؛سرعتو بیشتر کردم گفتم آبم داره میاد؛میخوری؟کیر بهزادو از دهنش بیرون کرد گفت نه بریز رو کمرم؛خلاصه کیرمو از کونش در آوردم و آبمو خالی کردم رو کمرش و بعد کوسشو لیس زدم که یه لحظه دیدم روناش لرزیدن و آبش ریخت رو زبونم؛بی حال افتادم رو زمین و سینه های دختره رو میخوردم دیگه نوبت بهزاد بود که بکنه که بهزاد تلنبه زدو زد و آبشو خالی کرد تو کونش؛دختره یه آه بلند کشید و گفت چقد داغهبعد سریع خودمونو تمیز کردیم و با لباسامونو پوشیدیم و با احتیاط فلنگو بستیم تا کسی نبینتمون؛بالارفتیم دوغ بود قصه ما دروغ بود؛ولی واقعا فروشگاه خالی شده؛جلق زدن بسه؛تصمیم گرفتم دختره رو بکنم؛واقعا حشریه؛تا ببینیم قسمت چیهخواهشا به خانواده فحش ندین چون اونا گناهی ندارن؛خاک پاتونم؛کفتار پیر عرض ارادت دارم؛روزگار به کامتوننوشته‌مانی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *