بی هدف درخیابان قدم میزدم ناراحت ازدعوا باروناک چرا اینطور شد واقعا اون چیکارکرده بود نمیدونم چرا ازگشتن بیرون رفتن با پسرداییش غیرتی شدم منی که فکرمیکردم هیچ حس علاقه ای بهش نداشتم …به پارکی رسیدم هوا عالی بود تصیم گرفتم چند ساعتی در پارک بمانم دوست نداشتم به خانه برم حتما مادرم متوجه حالم میشدوسوال پیچم میکرد.روی نیم کتی نشستم و دعوای خودم رو با روناک به یاد آوردم._روناک انتظاراین خیانت روازت نداشتم توکه گفتی دوستم داری بااون مرده توخیابون چه گهی میخوردی هان_فرشید پدر به خدا تو خیابون دیدمش گفت بیابریم یه چیزی بخوریم بعدباهم یه کم تو خیابون راه رفتیم.-بسه بسه تحمل دروغ هاتو ندارم توباهرپسری میبینی میری گردش .-اون هرکسی نیست پسر داییمه اصلا به توچه ربطی داره توچیکارمی.نتونستم خودمو کنترل کنم یه سیلی توگوشش زدم وازاونجارفتم .سعی کردم ازاون فکربیام بیرون دوباره بی هدف به راه افتادم دختری بی درختی تکیه کرده بود باصدای آرام گریه زاری میکرد دلم خواست برم ازش بپرسم دردش چیه به سمتش رفتم بادیدن من سریع اشکاشو پاک کرد-چراگریه میکنی دردت چیه_هیچی دلم گرفته .انگاردوست داشت درد دل کنه سعی کردم اعتمادشوجلب کنم ._اگه تعریف کنی خالی میشی-هیچی یه دعوای ساده بین منو دوست پسرم درگرفت بعدازچهارسال دوستی عاشقش بودم فهمیدم هیچ علاقه به من نداره فقط واسه …چیزمنومیخواست پس فطرت._به خاطر چی_آخه چیز دیگه-سکس .-آره خیلی نامرده من عاشقش بودم.-منم بادوست دخترم دعوام شد فکرمیکنم بهم خیانت کرده -متأسفمباهم راه افتادیم توراه خیلی باهم حرف زدیم شمارموبهش دادم وانم شمارشو داد .وااین شروع یک دوستی بود .تایک روز زنگ زد-میخوام ببینمتصداش می لرزید معلوم بودناراحت بود_سمیه چی شده چیزی شده صدات میلرزه-نه فقط میخوام ببینمت-باشه میتونی بیای خونمون?-آره آدرس بدهآدرسو بهش دادم نیم ساعت بعد اومد دروباز کردم اومدتونشست رو مبل_عزیزم چی شده_اون کثافت بیشعور بادوستش اومده بود پیشنهاد سکسن داد گفت بهت پول میدم فکرمیکنه من هرزه ام-خودتوناراحت نکن تقاض کاراشو پس میده اومرتیکه نامردبراش یه لیوان آب آوردم-بخور آروم میشیلبخندزورکی زد-ممنونکنارش نشستم بهش زل زدم چشاش معصوم بود دلم واسش می سوخت اشک میریخت توصورتم نگاه کردنزدیک شد لباشو رولبام گذاشت اول شکه شدم بعد منم شروع به مکیدن لبهاش کردم روی مبل خوابوندمش مانتوشو درآوردم دوباره شروع به خوردن لباش کردم گردنشو بازبونم لمس میکردم تاپشو ازتنش درآوردم-نه فرشید_خواهش میکنمسوتینشو درآوردم شروع به خوردن سینه هاش کردم ازلذت آه میکشید سینه های بزرگی نداشت حشری شده بودیم شلوارشو درآوردم شرتش خیس بود شرتشو درآوردم صورتمو نزدیک بردم بازبون باچوچو لش بازی میکردم بلند آه میکشید کمرش رو بالابرد لرزشی توی بدنش افتاد آبشو رو صورتم ریخت-آه آه آهههههشلوارمودرآوردم کیرمو جلو دهنش گرفتم شروع به لیس زدن کرد سرشو تودهن گرفت می مکید حس خوبی بود بعداونو به حالت چهار دست پا رو مبل نشوندم کیرمو باآب کسش خیس کردم دم سوراخ کونش گذاشتم سرشو کردم تو جیغ بلندی زد خواس جلو بره ممانعت کردم واستادم تاعادت کنه بعد تانصفه کیرمو بردم جلو چند باری تانصفه کیرم تلنبه زدم تاعادت کنه بعد بقیه شو بردم تودوباره جیغ زد ثابت وایستادم تاعادت کنه دوباره شروع به تلمبه زدن کردم چند دقیقه بعد آبم اومد روکمرش ریختم بعدبادستمال پاک کردم-عزیزم ممنونم ازتبوسه کوچکی ازلبام کرد لباساشو پوشید ورفت .بعد هاپی به نامردی خودم درحقش بردم دوستیمو باهاش به هم زدم درعذاب وجدان بودم درواقعه اون منو به عنوان محرم رازش دونست کسی واسه دوستی اما من …دوستان ممنون داستانمو خوندین اگه غلط املایی بود ببخشین باگوشی تایپ کردمنوشته فرشیدنامرد
0 views
Date: November 25, 2018