سلام داستانی رو که میگم خیالیه اما واقعیاتی هم داره هر چی هم دلتون خواست فش بدین اهمیتی به فش هاتون نمیدم اما اگه نظر خواصی دارید بگید.ما یه خونه کنار خونمون داشتیم که مال فامیلمون بود و اونرو اجاره میداد.ساکنین زیادی داشت که یکی دو سالی می اومدند و می رفتند تا اینکه یه خونواده ای اومدند که از شانس خوب ما یه دختر خوشکل وخوش اندام با موهای بلند و سیاه داشتند به اسمه الیسا(اولین اسمی که به یادم اومد و اشنا نبود رو نوشتم اگه خوشتون نیومد میتونید تو خیالتون کل اسم وشکلش رو عوض کنید)البته یه سال از من بزرگتر بود اما من که به سن وسالش اهمیت نمی دادم فقط کونش رو می خواستم واینکه باهاش یه سکس حسابی بکنم .اوایل اومدنشون زیاد با ما رفت وامدی نداشتند اما بعد مدتی شروع کردند به اومدن خونه ی ما وحرف زدن با مادرم و درس دادن خاله ام به الیسا وبعداخواستن موس و فلش و بازی از من و شروع کردیم به حرف زدن با هم و رفتن من به هر بهونه ای به خونشون تا یه لحظه هم که شده ببینمش.میشد فهمید که هر دومون به هم احساسی داریم اما سعی میکنیم که خودمون رو جلو خونواده هامون ضایع نکنیم و این احساسات روجلو همه نشون ندیم اما اگه خلوتی گیرمون میومد با هم لبی میگرفتیم پدر الیسا خیلی بهش شک داشت و میتونستم صدا زدن پدرش رو بر اون بشنوم.تا یه روزی که پدر ومادر وبچه های کوچیک خونواده به مسافرت کوتاهی رفتند و الیسا رو همراه برادرش تو خونه تنها گذاشتن برادرش 13-14 سال بیشتر نداشت و الیسا بزرگترین فرزند خونواده بود .پستقریبا همه چیز اماده بود برای یه شب سکسی.من تا نصف شب منتظر خوابیدن برادر الیسا شدم و بعداون بهم زنگ زد و گفت بیا من هم بدونه هیچ وقت تلف کردنی از دیوار کناری پریدیم و خودم روبه حیاط خونه رسوندم.الیسا تو حیاط منتظرم بود و وقتی که من رو دید پرید تو بغلم و من هم یه لب اتشین ازش گرفتم.الیسا دست منو گرفت و یواشکی منو به اتاق خودش برد.با کمترین صدای ممکن که میتونیستیم لباس های همه دیگه رو به سرعت از تن هم کندییم و رو تخت خواب افتادیم اول من شروع کردم و لبهاش رو با ولع خاصی میخوردم لبش انچنان برام شیرین بود که نمیشه اون رووصف کرد حتی از عسل هم برام شیرینتر بودبعد دو سه دقیقه پایینتر رفتم و با دهنم یکی از پستونهاش رو میخوردم ودیگری رو با دستم می مالیدم سینه هاش انچنان بزرگ نبود که بزرگتر از کله اش باشن ماله یه دختر معمولی 18ساله اما سفت وخوردنی.زیادطول نکشید که دستش رو رو سرم گذاشت ومن رو به پایین کشوند و در ابتدا کمی برگشتم وکسش رو از فاصله نگاهی کردم صورتی و دست نخورده و بی حتی یه تار مو بود انچنان تمیز بود که نمیتونستم در برابرش مقاومت کنم وبا کله به جونش افتادم و شروع به خوردنش کردمتا اینکه نوک زبونم به کسش رسید یه اخخخخخخخخی گفت که منو دیونه کرد صداش کم کم داشت بلند میشد برا همین دستم رو روی دهنش گذاشتم و کمی بعد خوردم تا اینکه یه لحظه به خودش لرزید و ارضا شد دست ما روم یه گازی گرفت.بعد چند دقیقه سرحال شدو گفت که نوبت منه که شروع کنم اول کیرم رو دستش گرفت و کمی باهاش بازی کرد (کیر ما هم طولی معمولی داره اما گردن کلفته و کمرمون هم سفت شده و دیر رس)بعد سریع سرش رو تودهنش گذاشت و کمی از گرمیش رو کم کرد.انچنان تو ساک زدن ماهر نبود اما این هم برا من کافی بود که الیسا برام ساک بزنه.بعد چند دقیقه ی کوتاه بهش گفتم که از کون میدی گفت نه درد داره گفتم فقط اولش کمی درد داره و سعی میکنم اروم بکنم و قبول کرد گفتم کرم رو بیاره.کرم رو اورد و با دستش اونرو رو رو کیرم کشید و حسابی چربش کرد بعد بهش گفتم که به حالت سگی بشینه و کرم رو گرفتم و تا اونجا که ممکن بود سوراخ کونش روچرب کردم بهم گفت که اروم بزن اولین باره که میدم من هم گفتم چشم خانومی نگران نباش فقط یه پارچه ای چیزی جلو دهنت بزار که صدات بلند نشه .اول انگشت شستم رو با کرمچرب کردم و تو کونش گذاشتم تا اینجاکه اروم بود و فقط یه اخ کوچیک گفت سپس دو انگشت روذاشتم کمی اونارو چرخوندم تا جا باز کنن بعد انگشت سوم رو گذاشتم سرش روبه بالش فشار داد و گفت یواشتر دارم میسوزم گفتم باشه چند لحظه صبر کن دردت اروم میشه حالا نوبت اصل کاری بود به ارومی سرش رو جلو سوراخ میزون کردم و فشار کوچیکی دادم به خوبی وارد شد الیسا تو این مدت شروع به گاز گرفتن بالش کرد و صدایی از در نمی اومد اما میشد دردش رو حس کرد فشار دیگه ای دادمو تا نصفه رفت تو یه فشار دیگر و تا اخر رفت.مدتی صبر کردم تا جا خوش کنه و الیسا اروم بشه و سپس تلنبه زدنم رو شروع کردم بعد مدتی هم الیسا لذتش رو کشید و شروع کرد به اخخخخخخ و اوووف گفتن ومنو مجبور کردکه تندتر تلنبه بزنم چند تلنبه ای زدم والیسا شروع به لرزیدن کرد و ارضا شد بعد 5-6 تلنبه من هم حس کردم که دارم ارضا میشم وبهش گفتم که ابم رو کجا بریزم و گفت بریز رو کمرم من هم اونرو در اوردم وبا شدت رو کمرش خالی کردم.بعد رفتم و کنارش خوابیدم یه لب ازش گرفتم و اونرو برای لحظاتی گرچه اندک در آغوش گرفتم سپس کمرش را تمیز کردم و لباس ها را پوشیدیم و تا در همراهیم کرد وقتی که به خونه برگشتم به ساعت نگاه کردم ساعت نزدیکای 4صبح بود و ازرفتنم 2ساعت میگذشت باور نمیکردم که این لحظات 2ساعت طول کشیدن. بعد 2-3ماه الیسا با خانواده اش بار کشیدند و رفتند و این اولین و اخرین سکس من با الیسا بود.من در اون لحظه خونه نبودم و وقتی خبر رو شنیدم رک بگم کونم سوخت .یه چند نکته هم بگم این داستان همانطور که اول گفتم خیالی بود اما چیزای خاصی هم داشت که واقعی بودن.در ضمن این اولین داستانمه اما خیلی وقته که بقیه داستانا رو میخونم و اگه اشکالی هم داشت یا به بزرگی خودتون ببخشید ویا با فش دادنتون خالی کنید.وفکر کنم هم کمی بلند شده داستانش.در ضمن در طول این داستان نوشتنمون هیچ جغی نزدم و همش داشتم تایپ میکردمنوشته فعلا بی نام
0 views
Date: November 25, 2018