من و ایمان

0 views
0%

سلام من جدیدا با این سایت اشنا شدم و به نظرم جالب اومد کاری با بقیه داستان ها ندارم که راسته یا دروغ اما این داستان واقعا راسته.من اسمم ساراست سوم دبیرستان رشته تجربی.قد بلند هیکلم ورزشکاریه و جوری که بقیه میگن خوش استایلم به هرحال….من عاشق یه خر احمق به اسم ایمان شدم که پسر دایی پدرم بود و از اون خر پولای شهرمون ما زیاد باهاشون رفت و امد نداشتیم چون پدرم میگه خانواده درستی نیستن که واقعا هم راست میگه.تا اینکه یه شب عروسی یکی از فامیلامون بود ما رفتیم خونشون که با اونا بریم در ضمن ایمان 30ساله و مجرد هم بود.اونشب خیلی بهم نخ میداد و منم پایش بودم تا اینکه رفتیم عروسی و از اون ماجرا گذشت تا دو روز بعدش که بهم اس داد سلام منم جوابشو دادم خلاصه با هم لاس زدیم و قرار شد بیاد خونمون اونموقع دوم دبیرستان بودم.خلاصه اومد خونمون اول ازم کلی لب گرفت بعد تاپ و سوتینمو در اورد ولی به پایینم کاری نداشت چون میدونست دفعه اولمه زیاد بهم سخت نمیگرفت که بکنتم کیرشو از روی شلوارش میمالیدم پایان حسی که توی من بود عشق بود و پایان حسی که توی اون فوران میکرد شهوت…شلوارشو در اورد شورتشم در اورد و نشست روی مبل اولین بارم بود مه کیر میدیدم البته از نزدیک کیرش زیاد جالب نبود نسبت به توی فیلم ها البته من چون عاشقش بودم از نظر من بهترین کیر دنیا بود و هنوزم هستمیرشو کرد توی دهنم خیلی سعی میکردم بالا نیارم چون از اون دخترای حساس و لوس بودم سرمو گرفته بود و عقب جلو میکرد منم خدا خدا میکردم بالا نیارم ابروم بره.تا اینکه ابش اومد پرتم کرد اونور که ابش تو دهنم نریزه ابشو ریخت توی دستاش و رفت توی دستشویی……خلاصه من تا همین امسال همینکارو میکردم یعنی فقط ساک میزدم براش اونم راضی بود به همبن میدونم حاشو با دخترای دیگه میکرد اما اونموقع انقدر خر بودم که خودمو گول میزدم و میگفتم نه اشتباه میکنم.تا 18 ابان امسال که تولدش بود و منم تصمیم گرفتم یه کادوی خوب بهش بدم…. خوب رسیدیم به روز 18 ابان روز قبلش براش یه ادکلن خیلی شیک خریدم و بهش اس دادم میخوام بیام پیشت اونم گفت باشه از کون بکنمت؟؟؟گفتم نمیدونم گفت یا اره یا کات کنیم….خودمم میخواستم بهش بدم ولی اون زود تر گفت و گفتم اگه قبول کنم خودمو بی ارزش کردم چون داره برام شرط میذاره و میگه دختره مرده ی منه منم گفتم نهگفت بای.منم به گوه خوردن افتادم گفتم باشه بابا.رفتم حموم و حساااابی صاف و صوف کردم از دوستام شنیده بودم که قبلش روغن بدن میزنن که براق بشه بدنشون و دوس پسرشون حال کنه و بیشتر بهشون وابسته شه منم از قبل به خاطر استخرم (بدنم بعدش نرم بشه)داشتم و برداشتم و به همه جام زدم یه ست خیلی خیلی خوشگل مشکی پوشیدم و یه تاپ بافت ریش ریش مشکی سفید هم پوشیدم با یه جین مشکی خلاصه اماده شدم و اومد دنبالم کادوش رو هم برداشتم و رفتم تو ماشینش نشستم بهم گفت سلام جیگرم بهش گفتم تولدت مبارک از هر دفعه مهربون تر شده بود شاید به خاطر اینکه میخواستم بهش کون بدمخونشون دوبلکس بود و زیرزمینش رو ساخته بود و کرده بود سوییت خیلی هم شیک بوددر سویت رو باز کرد گفت برو تو منم الان میام رفت بالا توی خونشون یکم امل بازی در اوردم فک کردم رفته رفیقاشو بیاره بریزن سرم به هر حال دل تو دلم نبود که چی میشه با دوتا قوطی ابجو اومد تو یه نفس راحت کشیدم لباسامو در اوردم کادوش رو از توی کولیم در اوردم و بهش دادم کلی تشکر کرد و خیلی خوشش اومد اخه سلیقش رو میدونستم نشست ابجو هارو عین گاو خورد به من کوفتم نداد.یکم مست شده بود رفتیم توی اتاقی که توی سوییت درست کرده بود تختش رو برداشته بود و یه خوشخواب دو نفره روی زمین گذاشته بود و کنارشم سونا گذاشته بود اول براش ساک زدم دراز کشید 69شدیم اون کس منو میخورد منم کیر اونو تاحالا کسمو نخورده بود خیلی خیلی حس خوبی بود داشتم اتیش میگرفتمبلند شددیم بهم گفت کمرتو بده پایین منم گفتم باشه سر کیرشو لوسیون نیوا مالید و انگشت کرد یذره کرد تو دردش از همه دردای دنیا بدتر بود یه داد خیلی بلند زدم که گفت مرگ مادر اینا بالان.منم خودمو پرت کردم جلو گفتم گوه خوردم ایمان غلط کردم خیلی درد داره گفت اگه منو دوس داری باید تحمل کنی به زور کمرو داد پایین منم کونمو سفت کرده بودم که نتونه بکنه یه داد زد گفت شل کن منم ریدم به خودم شل کردم دهنمو گرفت و فشار داد تو نمیدونستم چیکار کنم حس میکردم جر خوردم ابش سریع اومد و ریخت توی کونم بلند شد رفتم دستشویی منم عین مرده ها افتاده بودم خیلی گریه زاری کردم تا 2روز نمیتونستم بشینم….بعد از روز تولدش هر روز منو از کون کرد اخرین باری که پیشش بودم همین 5شنبه 25اسفند بود که دیگه کونم قشنگ باز شد و تنها چیزی که از کون دادن حس میکردم لذت و شهوت بود تا اینکه همون روز فهمیدم یه ضید ازدواجی به اسم سما داره که دیگه بیخیالش شدم تازه فهمیدم فقط ازم سوءاستفاده میکرده امروز صبح هم بهم زنگ زد ولی جواب ندادم خیلی با احساساتم بازی شده داغون شدم تازه میخواست پردم رو هم بزنه که دیگه خدا رو شکر زود تر هدفشو فهمیدم…حالا یه سوالاگه هر دو قسمت داستان رو خونده باشید باید فهمیده باشید که من دیوانه وار عاشق ایمان هستم….با تقریبا 13سال اختلاف سنی شما اگه الان جای من بودید چیکار میکردید؟؟؟؟من دارم سعی میکنم فراموشش کنم اما خیلی سخته….چند بار میخواستم خود کشی کنم اما کونشو نداشتم اون عوضی هم از جسمم و هم از روحم سوءاستفاده کردهاین داستان رو هم ننوشتم حس شهوت بقیه رو بیدار کنم خواستم یه جایی باشه که بتونم حرفای دلم رو بزنم…..خدایاااااااااتورو خدا به جای فهش بهم بگید چیکار کنم؟؟ نوشته‌ sarajOOOOOn

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *