من و خاله ژیلا چیکار کردیم؟

0 views
0%

سلام. 22 سالم که بود با خاله ژیلا 25 ساله خیلی صمیمی بودیم. هنوز مجرد بود و شهرستان زندگی میکرد. یه روز سر ظهر رسید خونه ما و گفت اومده که بره دکتر. پرسیدم مشکلش چیه؟ درحالی که به مادرم نگاه میکرد ، با لبخند گفت حالا…… منم گیر ندادم و فکرکردم شاید مشکل زنونه داشته باشه. بعدازظهر رفت دکتر و خلاصه شب هم گذشت و فردا صبح زود بود که من توی اطاقم روی تختم خوابیده بودم و حس کردم یکی داره لبلمو آروم میبوسه. چشمامو باز کردم و دیدم خاله ژیلاست. تعجب کرده بودم. ما همدیگه رو موقع سلام و خداحافظی می بوسیدیم ولی نه اینطوری لبخندی زدم و پرسیدم چرا صبح به این زودی بیدار شدی؟ هنوز ساعت 7 و نیمه؟ گفت بابات رفته سرکار و مامانت هم گفت میره به مامانش یه سر بزنه. داداشت هم رفت مدرسه. منم دیگه خوابم نبرد و اومدم بیدارت کنم چون باهات کار مهمی داشتم. با تعجب پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفت نه نگران نباش.یه مشکلی برام پیش اومده که فقط میتونم به تو بگم و فقط یه خواهش ازت دارم. گفتم بگو خاله جان. گفت واقعیت اینه که مدتی هست که برای اجابت مزاج مشکل دارم، حس میکنم به سختی اینکار انجام میشه و سوراخم تنگ شده. بعضی وقتا حس میکنم کلا بسته شده. دیروز رفتم که ویزیت بشم ولی خجالت کشیدم و برگشتم خونه. من که با تعجب گوش میدادم گفتم خوب الان من باید چیکار کنم؟ گفت میخواستم ازت خواهش کنم تو منو معاینه کنی من که کمی تحریک شده بودم بطور ناگهانی کیرم راست شد و گفتم آخه….گفت اگه اینکارو نکنی خیلی ناراحت میشم. من که بجز تو نمیتونم این مشکلمو به کسی بگم. گفتم باشه. منو بوسید و بصورت دمر خوابید روی تخت و گفت اصلاً خجالت نکش و خوب منو معاینه کن. لباس یه سره گشادی تنش بود و من آروم لباسشو دادم بالا….. اندام لاغری داره ولی خیلی سفیده. قلبم تند تند میزد و حسابی تحریک شده بودم. لباسشو که دادم بالا تازه متوجه شدم که شورت پاش نیست و لی به روی خودم نیاوردم. با دو دستم آروم لای باسنشو باز کردم و سوراخشو نگاه کردم. گفتم مه جان من که چیزی متوجه نمی شم. گفت آخه با نگاه کردن که معلوم نمیشه. گفتم پس چیگار کنم؟ گفت یه کم از این وازلین رو بمال روی سوراخش و با انگشتت امتحان کن ببین واقعاً بسته شده؟ نگاه گردم دیدم یه وازلین معطر گذاشته بلای تختم. از این کار بدم میومد و فکر کردم الان بوی گندش درمیاد و حالمو بهم میزنه. از حالت تحریک داشتم بیرون میومدم که گفت نگران نباش الان توی دستشویی بودم و حسابی شستمش وداخلشو هم با آب و مایع صابون شستم. خلاصه کاری رو ه خواست انجام دادم و متوجه نبودم که کیرم مرتب به ساق پاهاش میخوره. یه دفعه کفت اون چیزی و که داره ساق پاهامو سوراخ میکنه بکن توش. گفتم آخه عمه……. گفت نگران نباش. من دوست دارم. نمیتونستم از کس دیگه ای اینو بخوام. میخوام منو بکنی. بعد لای پاهاشو بستر بازکرد و تازه کسشو دیدم که آبش دراومده و درخته روی ملافه.راستش حسابی تحریک شده بودم و دیگه دست خودم نبود. خودش هم دست به کار شد و برگشت منو بوسید و خوابون و شروع کرد به خوردن کیرم. ساک نمیزد بیشتر هدفش روان کردن بود و بعدش هم یه کم وازلین زد در سوراخ خودش و گفت حالا بیا فشار بده توش فقط خیلی دقت کن که جلوم نره بزنی پرده مرده رو پاره کنی. سرکیرمو گذاشتم در سوراخ کونشو آروم فشاردادمو سرش کهرفت توش یه آه کشید و گفت آروم بکن توش و منم آروم آروم دادمش داخل. تقریباً نصف کیرم رفته بود داخل که گفت الان یواش بکش بیرون ولی سرش رو درنیار و بعد دوباره بکن و بزار تا ته بره توی کونم. منم دقیقاً همین کارو کردم تا کمی جا باز کرد. بعدش گفت حالا تند تر عقب و جلو کن. و خلاصه کمی که حرکات تند شد آبم اومدو همش رو خالی کردم توی کونش. گفت چیکار کردی پسر؟ داخلم گرم شد گفتم آبم اومد دیگه گفت چرا ریختیش توی کونم؟ گفتم پس چیکار میکردم؟ گفت باید میکشیدی بیرون و میریختیش روی باسنم. گفتم خاله جان ون لحظه دلم میخواست خودم هم برم تو کونت تو انتظار داری میکشیدم بیرون؟ کلی خندیدیم و بعدش هم تا ظهر 2 بار دیکه اینکارو کردیم. خلاصه تا الان که سه سال از این ماجرا میگذره و هردوی ما ازدواج کردیم هنوزم ماهی یکی دو بار با هم سکس داریم. خیلی با هم حال میکنیم . اصلاً حاضر به ترکش نیستیم. حتی وقتی خاله ژیلا حامله بود سکس ما زیاتر شده بود چون همش از پشت یکردمش. داستان اولین سکس منو خاله ژیلا بعد از ازدواجش رو بعداً براتون مینویسم.نوشته بابک

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *