سلام اسم من آرمان 22سالمه. تعریف از خود نباشه من یه کم خوشگلم و تو فامیل همیشه حرف من سر زبوناست. پدرم خیلی پولدار ومن تنها بچش هستم، من یه دایی دارم که از همه عموهام کوچییکتره و دو سالهکه ازدواج کرده. اسم خانم عموی من ثریا ست و خیلی خوشگل و بدن سکسی داره، از باسنش نگم که واااای……رنگ پوستش مثل گچ میمونه سفید سفید. قدش بلنده از عمومم بلندتره خلاصه که خوب چیزیه داییم اینا خونشون شهر ری بود تا این که بعد از دو سال یه خونه تو کوچه ی ما خریدن و با ما تقریباً همسایه شدن و رفت و آمد وا زیاد شد خانم عموی من سن وسالی نداره و جوونه 25سالشه عمومم طلا فروشی داره و همیشه تا دیر وقت سر کار. ثریا هم تو خونه حوصلش سر گلره واسه همین اکثر اوقات خونه ما میمونه.و با منم خیلی راحته در حدی که با شوخی میکنیم و اس ام اس به هم میدیم.. داستان از اونجا شروع شد که یه روز ما عروسی دعوت شدیم که داییم اینا بودن منم با دوست دخترم رفته بودم . وای ثریا هم خیلی خوشگل شده بود اصلا اووووووف من دوست دخترم رو ول کرده بودم و زل زده بودم به ثریا اون هم فهمیده بود بعد از چند دقیقه بهم به شوخی اس داد که ( چیه چپ چپ نگاه میکنی ) منم جواب دادم چشمام چپ شده ببخشید ماهان( دوست دخترم ) مشروب زیاد خورده بوا و حالش بد بود جوری که رو پاش نمیتونست وایسه منم پا شدم ببرمش بیرون که هوا بخوره از اونجایی که ثریا و ماهان با هم دوستای صمیمی بودن ثریا هم با ما اومد بیرون ماهان خیلی حالش بد بود ثریا به من گفت برو ماشینو بیار بیار ببریمش خونه آقا چشتون روز بد نبینه ماهان یه تگری تو ماشین زد که کل لباساش کثیف شد ما هم دیدیم اگه اونجوری ببریمش خونشون خیلی ضایست ثریا گفت بریم خونه ی ما من لباس بهش بدم منم گفتم بریم . خلاصه رسیدیم خونه داییم ثریا رو کردم تو حموم لباساشو در آوردم شروع کردم شستن بدنش بعد از چند دقیقه به ثریا گفتم که حوله بیاره اونم اومد و حوله رو گذاشت اونجا و چشش خورد به ما که لخت بودیم .خلاصه من ماهان رو شستم وخشک کردم فعدش بردمش تو اتاق ثریا .به ثریا گفتم بیاد لباس بره که تن ماهان کنم.لباسو تن ماهان کردم و بردمش خونش و از اونجایی که کلید نداشتم که برم خونه و مادرم اینا هم عروسی بودن رفتم خونه ثریا .نشسته بودم که واسم یه آبمیوه آورد و نشست پیشم یهو برگشت بهم گفت چرا تو عروسی اونجوری نگاه میکردی به من؟ منم گفتم فقط من نگاه نمیکردم همی داشتن نگاه میکردن آخه خیلی خوب شدی گفت تو هم خوشتیپ شدی منم شکسته نفسی کردم و گفتم نه پدر خلاصه یه کم صحبت کردیم که گفت من میرم دوش بگیرم منم بد تو کفش بودم پیش خودم گفتم این بهترین فرصته که … رفتم پشت در حموم در زدم اومد گفت جانم کار داری داری؟ گفتم آره گفت بگو گفتم از اینجا نمیشه باید بیام تو درو باز کرد گفت بیا داخل منم رفتم تو وای چی داشتم میدیدم یه بدن لخت رویایی یه لحظه قفل کرده بودم اونم داشت میخندید رفتم سمتش لبامو آروم گذاشتم رو لبش و بغلش کردم بدن لختشو تو بغلم گرفتم و بعد از این که حسابی لبشو خوردم در گوشش گفتم بریم تو اتاق اونم گفت بریم دستشو گرفتم ورفتیم تو اتاق خوابوندمش رو تخت و لباسامو در آوردم همین کم شورتمو در آوردم خیلی ریلکس اومد سمت آلتم و یواش یواش شرو کرد به ساک بدن بعداز چند دقيقه من رفتم سمت سینش شروع کردم وحشیانه به خوردن سینه هاش جوری که از درد داد میزد و میگفت یواش گاو وحشی منم همینجوری داشتم ادامه میدادم وای چه حالی میداد سینه سفید و داغشو داشتم میخوردم چقدر بدنش سفید بود مگه نیشه بدن آدم انقدر سفید باشه بعد از خوردن سینه هاشر آلتم گذاشتم رو کسش داشت دیوونه میشد بدنمو چنگ میزد لبشو گاز میگرفت یهو سر آلتمو کردمم تو کسش یه لحظه حس کردم بیهوش شروای چه کس تنگی داشت معلوم شد که کیر داییم کوچیکه چون کس ثریا مثل کس 14ساله ها بود حدود ده دقیقه شدید تلنبهزدم که شروع کرد به لرزیدن داشت ارضا میشد که آلتمو کشیدم بیرون و ارضا شد ولی من هنوز ارضا نشده بودم بهش گفتم برگرد از پشت بزنم اونم برگشت وای چه بچه کونی خوش فرم سفید با یه سوراخ ریز ثر کیرمو تف مالیدم و اروم گذاشتم دم سوراخش و با یه فشار کردم تو نمیدونید یه جوری داد زد که من ترسیدم یواش یواش شروع کردم فه تلنبه زدن که شروع کرد به گریه زاری کردن بعد ازچند دقیقه تلنبه زدن آبمو ریختم تو کونش. این بود بهترین سکس مننوشته آرمان
0 views
Date: November 25, 2018