سلام خدمت دوستان خوب شهوانی…تا آخر بخونید بعد نظر بدین، ممنون.????❤من نیما هستم 20 سالمه دانشجو هستم و چهره و تیپ کاملا معمولی دارم. ماجرای اولین سکس من با خانم داییم ازونجایی شروع شد که داییم بهم زنگ زد. نمیخوام سریع برم سراغ اصل مطلب و قبلش باید یه سری چیز هارو براتون بازگو کنم. خانواده من با داییم اینا رابطه خوبی دارن و کم و بیش با هم در رفت و آمد هستن. من همیشه فانتزی سکس رو با خانم عموهام و یا حتی دختر عموهام داشتم و در فکر و خیال های خودم اون ها رو در حال سکس با خودم تصور میکردم و واقعا برام لذت بخش بود، حالا شما فکر کن این تصورات و خیالات به واقعیت بپیونده و قطعا صدها برابر لذت بخش تر خواهد بود. من دوتا خانم دایی و سه تا دختر دایی دارم ک واقعا هر کدومشون ویژگی های منحصر ب فرد خودشونو دارن، مثلا خانم دایی بزرگم که اسمش مینا هست، نزدیک چهل سالشه پوست سفید، سینه ها و باسن فوق العاده ای داره که هر مرد و پسری رو میتونه از پا در بیاره و طلسم خودش بکنه یا مثلا خانم دایی کوچیکم که اسمش زهره هست، حدود سی و پنج شیش سالشه، قد بلند و اندام عالی داره و یکی از رفیقام که اونو دیده بود، بعضی موقع ها مدام از اندام عالی اون میگفت و لا ب لای حرفاش حرف از سکس با اونو میزد که واقعا منو تحت تأثیر میذاشت و یه جورایی از تعریف و تمجیداش لذت میبردم. خلاصه اینکه خانم عموهای عالی داشتم. یکی از علاقه های سکسی ک من دارم، سکس با خانم های سن بالاست، منظورم از سن بالا بین سی تا چهل و پنج باشن، چون معتقدم خانم های سن بالا مثله یه میوه رسیده هستن که آدم واقعا از اون ها لذت میبره و اکثرا تو سایت های پورن واژه milf رو سرچ میکردم و از دیدن اون فیلمها لذت میبردم. کلا خانواده عموهام خیلی مذهبی نیستن و وقتی تو مهمونی ها شرکت میکنیم، با لباسای جذب و تنگ تو مهمونی هستن. یادمه تو جشن تولد دختر عموم، مینا(زن دایی بزرگه) با یه دامن کوتاه مشکی که تا سر زانوش بود و از زیرشم یه پنتی(جوراب شلواری) نازک مشکی که رنگ پوستش کاملا از روی اون مشخص بود و انتهای پاهاش هم داخل کالج های پارچه ای که مخصوص استفاده بر روی فرش و یا پارکت هست،بود و در بالا تنه هم یک تاب قرمز و همچنین لاک دستاش متناسب با تِم جشن تولد که رنگ قرمز بودش، زده بود. همونجوری ک اوایل داستان گفتم مینا سینه های درشتی داشت ک همین امر باعث شده بود جلوه خاصی به اون تاب قرمز بده. من از اول تا آخر جشن تولد زیر چشمی هواسم ب تیپ و اندام عالی مینا بود و گه گاهی هم در فانتزی های سکس با مینا فرو میرفتم. خونه داییم دو طبقه هستش ک طبقه پایین خالیه یعنی چند مدت اجاره داده بود ولی الان خالیه و مستأجری ساکن نیست. حدود سه چهار ساعتی بود ک از جشن تولد گذشته بود و ساعت ده و نیم رو نشون میداد. رو مبل نشسته بودم و پایان هواسم ب مینا بود ولی اونجوری روش قفل نکرده بودم که جلب توجه کنه و بقیه بفهمن و ضایع بازی بشه. در اون شلوغی ک حدود بیست سی نفر دعوت شده بودن و صدای آهنگ نمیگذاشت صدا به صدا برسه و چند نفری هم که به مجلس گرم کن فامیل معروف هستن، در حال رقصیدن بودن. مینا هم براشون دست میزد و گه گاهی هم سرش تو موبایلش بود. یهو دیدم بلند شد در رو باز کرد و رفت بیرون. با خودم گفتم حتما خواسته به کسی زنگ بزنه یا برعکس، بهش زنگ زدن که رفت تو راهرو تا جواب بده. حدود پنج دقیقه ای گذشت ولی خبری ازش نشد. بقیه هم مشغول رقصیدن یا صحبت کردن و یا میوه خوردن بودن و کسی هواسش ب اون یکی نبود. خواستم برم سرو گوشی آب بدم و ببینم مینا کجا رفته یا داره چیکار میکنه. همین ک از روی کاناپه بلند شدم، دایی کوچیکم گفت نیما کجا میری، گفتم هیچی گرمم شده میخوام برم تو حیاط یکم هوا بخورم اونم گفت دَر حیاط از طبقه پایین قفله، منم بعد چند ثانیه مکث گفتم پس میرم پشت بوم. خونه داییم اینا جوریه که فقط از طبقه پایین میشه رفت تو حیاط و از طبقه بالا راه نداره. اومدم تو راهرو ولی خبری از مینا نبود و صدایی هم نمیومد. سریع رفتم طبقه پایین و در رو آروم باز کردم. تنها یه چراغ تو هال روشن بود، پاورچین پاورچین وارد خونه شدم و دیدم مینا پنجره، رو به حیاط رو باز کرده و در حالی که آرنج دستاش روی لبه پنجره قرار داشت، با تلفن صحبت میکرد. چون جفت آرنجاشو لبه پنجره گذاشته بود یه مقدار مجبور شده بود خم بشه و به اصطلاح باسن بزرگش قمبل شده بود. با دیدن این صحنه کیرم بدجور شق شده بود و داشت میترکید. دستمو کردم تو جیبم و با سر کیرم که ب سمت جیب راست شلوارم شق شده بود، ور رفتم. سر کیرم دو برابر از حد معمول گنده تر شده بود. منتظر شدم حرفاش تموم بشه و تماس رو قطع کنه. حدود یه دقیقه ای گذشت و حرفاش تموم شد. سریع رفتم از پشت دست انداختم دور کمرش و محکم گرفتمش و شروع ب بوسیدن گردنش کردم. مینا مدام میگفت نیما داری چیکار میکنی و من بی اعتنا به حرفاش گردنش رو میبوسیدم. محکم گرفته بودمش و تکون نمیتونست بخوره، دستو پا میزد تا فرار کنه ولی نمیتونست. با دست چپم دامنشو زدم بالا و کون بزرگ و نرمشو چسبیدم به کیرم که انگار داشت لحظه به لحظه بزرگتر و کلفت تر میشد. خانم داییم مدام از جمله هایی مثل، این کار رو نکن زشته یا مثلا، الان یکی بیاد ببینه بد میشه و غیره استفاده میکرد تا شاید فرجی بشه. ولی من گوشم به این حرفا بدهکار نبود و فقط میخواستم به آرزوی چند ساله ام برسم. ازونجایی ک قدم حدود بیست سانتی ازش بلندتر بود کاملا بهش مسلط شده بودم و چون چند دقیقه ای بود که گردنشو میبوسیدم اونم کم کم داشت لذت میبرد و صدای ناله های آرومش منو داشت دیوونه میکرد. یه مقدار هلش دادم سمت پنجره به طوری ک پایین تنه اش چسبیده ب دیوار زیر پنجره بود. پاهام رو محکم دو طرف پاش قفل کردم تا بتونم دستامو ک دور کمرش گره خورده بود رو آزاد کنم. دستام ک آزاد شد، سریع کیرمو که داشت شورت و شلوارمو پاره میکرد و فقط میخواست راهی به بیرون پیدا کنه رو، با باز کردن زیپ شلوارم انداختم بیرون. کیرمو از بین پاهای سفید و گوشتیش که با پنتی عالی تر شده بود، رد کردم. مینا سرشو گرفت پایین و یه نگاهی به سر کیرم که از لای پاهاش زده بود بیرون، کرد. در همین حین، من هم دستامو از کنار بازوهاش انداختم زیر لباسش که تاب قرمز بود و سینه های بزرگشو آوردم بیرون. نوک سینه های قهوه ای رنگش کاملا آماده خوردن لیسیدن و گاز گرفتن بود. در حالی که با انگشتام با نوک سینه هاش بازی میکردم و فشار میدادم، آروم در گوشش گفتم میخوایی سریع این کارو تموم کنم تا کسی نیومده؟؟ اونم گفت توروخدا تموم کن این کاره مسخرتو. گفتم اول باید تو بخوای. اونم گفت معلومه ک میخوام. گفتم پس کاری میخوامو باید انجام بدی. بعد از گفتن این جمله سریع با دستام به شونه هاش فشار آوردم تا رو پاهاش بشینه ک اونم سریع نشست. قشنگ کیرم مقابل صورتش بود و اونم ب کیرم که بیش از حد بزرگ شده بود نگاه میکرد. گفتم کیرمو بگیر تو دستت و اونم بی درنگ دست راستشو دراز کرد و کیرمو گرفت تو دستش و اینور اونور کرد تا کامل ببینه. گفتم چطوره؟؟کلفته؟؟ اونم فقط سرشو به منظور آره تکون داد. چهره عبوس و ناراحتش نشون میداد ک اصلا این شرایط پیش اومده رو دوست نداره ولی چه میشد کرد. گفتم آبمو بیار تا کسی نیومده اونم فقط بهم زل زده بود و نگاه میکرد. گفتم کیرمو ول کن و بعد از اینکه دست راستش آزاد شد گفتم دستتو ببر سمت دهنت و تف کن تو دستت ک بعد از لحظه ای مکث، چند سانتی رو پاهاش اومد بالا به شکلی ک کیرم مقابل گردنش بود و سر اون بالای کیرم. یهو دیدم یه تف جانانه به روی کیرم انداخت و با دست راستش شروع به پخش کردن کل تف به روی کیرم کرد چند بار این کار رو تکرار کرد تا اینکه کیرم کاملا لیز و سُر شده بود و دستشو راحت عقب جلو میکرد. چون این کار یعنی handjob رو ما افراد برای خودارضایی انجام میدیدم پس حسو حال خیلی جدید و تازه ای نیست که قبلا تجربش نکرده باشیم و تنها تفاوتش در اینه که دست های یکی دیگه این کار رو برامون انجام میده، بخاطر همین و برای تجربه یه حس جدید و تازه از خانم داییم خواستم برام ساک بزنه. اولش امتناع کرد ولی بعدش برای ترس از اینکه کسی بیاد سر کیرمو کرد تو دهنش و شروع ب میک زدن کرد. باید لب های غنچه و نرمش ک دور کیرم حلقه شده بود رو میدیدین. واقعا لذت بخش بود. رقص زبونش بر روی سر کیرم، حکایت بر این بود که تجربه ساک زدن رو داشته. من در حالی ک با انگشتانم چنگ بر موهای خانم داییم میزدم، سرم رو ب سمت بالا گرفتم و با چشمانی بسته، نهایت لذت رو از این اتفاق میبردم. تو حس و حال خودم بودم که ناگهان با صدایی مهیب به خودم اومدم و چشمامو باز کردم. دیدم دختر دایی بزرگم در حالیکه میخنده زل زده بهم. یکم از این شرایط گذشت و دیدم خانم داییم که روی یه مبل تکی نشسته و لبخندی ب چهره داره با صدایی نسبتا بلند گفت حدیث(دختر دایی بزرگم) بلند شو بیا اینور نیما رو اذیت نکن، حتما خسته هستش که رو مبل خوابش برده. منم بعد از اینکه چشمامو مالوندم برای تأیید حرف های مینا، گفتم آره از صبح رفته بودم دانشگاه برا همین خسته بودم و برای همین سرمو به روی لبه کاناپه گذاشتم و خوابیدم. اما در واقعیت اصلا نخوابیده بودم و شنونده پایان حرف ها و اتفاقات اون جمع بودم و تنها در فکر و خیالات و یا فانتزی های سکس با مینا غرق شده بودم و همانطور ک گفتم نهایت لذت رو در فکر سکس با مینا داشتم میبردم. بعد هم متوجه شدم دختر داییم برای اینکه منو اذیت کنه و یا بهتره بگیم شوخی کنه، یه بادکنک رو، جلوی صورتم ترکونده بوده. ساعت یازده شده بود. دیگه کم کم از تعداد مهمون ها کم میشد و ما هم حدود ساعت یک بامداد بود ک به خونه برگشتیم…ادامه دارد… اگه دوست داشتین، کامنت بذارین بقیشم بذارم????❤نوشته نیما
0 views
Date: August 4, 2022