(( خاطره از سه بخش تشکیل میشه بخش اول که +14 هست و بخش های دوم و سوم که +18 هستن پیشنهاد میکنم اگه وقت دارین از بخش اولش بخونید امیدوارم لذت ببرید))بخش 1از شیشه اتوبوس بیرونو نیگا میکردم ساعتای 7 شب بود و مثل هر شب داشتم میرفتم تمرین . یه دستم ساک ورزشیم بود و با دست دیگه م دستگیره اتوبوس رو گرفته بودماتوبوس نه خیلی شلوغ بود و نه اونقدر خلوت که بشه نشست طبق معمول رسیدم به ایستگاهی که خیلی ها پیاده میشدن وتقریبا خلوت میشد .مثل هرشب اون شبم ننشستم(چون میدونسم باز تا یه پیرمرد میاد بالا باید پاشم) و رفتم تو اون قسمت وسط که جای دوتا صندلی خالی هست و به پشت صندلی تکیه دادم و ساکم رو انداختم شونه م و با دست دیگه م میله صندلی پشتمو گرفته بودم .همینطور مغازه ها رو نیگاه میکردم و تو رویای خودم بودم یه لحظه نگاهم رفت قسمت خانوما متوجه نگاه یک خانم جوون شدم که داشت با یه برق خاص نیگام میکرد.یه لحظه نیگاهامون تلاقی شد باهم با خودم گفتم شاید اندازه غیر طبیعی بازوم (که با حالتی که ساک رو گرفته بودم بیشترم شده بود) این طوری خیره ش کرده و اینو کاملا طبیعی میدونسمساکم رو گذاشم پائین و خیلی طبیعی دوباره نیگاش کردم ببینم بی خیال شده یا نهاما بازه م همون طور خیره شده بود بهم ( جوون بود حدود 31 یا 32 داشت نزیک 174 قدش بود و وزنش بین 78 تا 80 بود پرگوشت و خوش فیتنس به نظر میومد با این که چادری بود اما میشد خوب حدس زد اون زیر چی به چیه) دفعه اول نبود که این اتفاق برام می افتاد اما این یکی فرق داشتهمون چیزی بود که رویاشو داشم و کاملا تایپم بود وسوسه شدم هرجا پیاده شه دنبالش برم یا پیاده نشم تا اون بیاد پائین بعد برم دنبالش .مردد بودم از طرفی حس شیطانیم میگفت برو پسرداره پا میده چی میخوای دیگه از یه طرف یه حس بهم میگفت نه پسر با سن و سالی که اون داره حتما شوهر داره تو که اینجور ادمی نیسی با خانم شوهر دار؟ حرفشم نزنبه ایستگاه باشگام نزیک میشدیم . رسیدیم ایستگاه چیکا کنم چیکا نکنم اخرین لحظه رفتم پائین و بی خیالش شدم . با خودم گفتم احسان تو 5 ماه دیگه مسابقه داری بخوای دنبال این چیزا باشیبه بدنت و رژیمت لطمه میزنی .رفتم باشگاه و تمرین رو شروع کردم اما فکرش تو سرم بود به خودم میگفتم واقعا بی عرضه ای پسر .برا این که از ذهنم بیاد بیرون رفتماهنگ مورد علاقه م که شاینینگ (متال بلک) بود رو با صدای نسبتا بلند گذاشتم . متال باعث میشد فقط به هدفم که قهرمانی زیبایی اندام بود فک کنم و از سکس متنفر بشم . بعد از تمرین رفتم خونه و رژیم بعد از تمرین و بعد از اون شامم رو خوردم و اونشب گذشت و شبای دیگه هم به همون منوال رفتم تمرین خوب راسش هر شب یه نیم نیگاهی به بخش خانوما مینداختم تا بلکه دوباره ببینمش ولی نه دیگه خبری نبود که نبود . بقیه هم برام اهمیتی نداشتن .هر روز که میگذشت کمرنگ تر میشد تو ذهنم ومنم بیشتر از یاد میبردمش.نزیک به ده روز شایدم یازده روز از اون ماجرا گذشته بود و منم دیگه کامل بی خیالش شده بودم .اونشب بر خلاف شبای دیگه دیرتر رفتم تمرین تقریبا ساعتای هشت همینم باعث شده بود اتوبوس شلوغ تر باشه یه چند ایستگاهی گذشت و منم مثه همیشه پلیرم همرام بودو تو حال و هوای خودم بودم.تا این که به ایستگاه چهارم رسیدیم در باز شد وچند نفری اومدن بالا تا این که یه لحظه وای خدای من چی میدیدم همون خانم اومد بالا از اونجا که ماشین شلوغ بود جا برا نشستنش نبود .ایستاده بود و متوجه حضور من نبود اینبار ازش چشم بر نداشم و خودمو به در وسط نزیک کردم یه وقت گمش نکنم به خودم گفتم این دفه نمیذارماز چنگم در بره بهش نیگاه میکردم تا این که متوجه من شد .بهم خیره شد ولی متفاوت نیگام میکرد اما حس میکردم ناراحته حالا از من یا از جای دیگه نمیدونسم . معصومانه نیگام میکرد گفتم خدایا یعنی چی شده این چشه ؟؟اون شب دیگه ایستگاه باشگاه پیاده نشدم حوصله نداشم باز هی به خودم سرکوفت بزنم .منتظر شدم بیاد پائین چند ایستگاهی گذشت و پیاده شد . منم پیاده شدمبرا اینکه ازش فاصله بگیرم نزیک یه مغازه ایستادم اما هواسم به همه جا بود الا اجناس اون مغازه وقتی فاصله مون مناسب شد افتادم دنبالش . نسبتا سریع حرکت میکردیه چند بار برگشت و عقب رو نیگاه کرد فاصله م رو هی کمتر و کمتر میکردم باهاش . تا این که رسیدم چند قدمیش .یه دفه خیلی سریع برگشت . با یه حالت خاص گفتچیه افتادی دنبال من؟مونده م چی جواب بدم . گفتم من من اووووم سرمو خاروندمو گفتم نمیدونم ببخشید قصدی نداشم اشتباه فکر کردم اینگاری. در حالی که تو اون هوای بهاری به شدت یخ شدمسرمو کج کردم سمت باشگاه که یه دفه صدام زد گفتم بله بفرمایید ؟ گفت ببخشید حالم زیاد خوب نیس امشب .در جوابش گفتم جسارت میدونم بخوام بدونم چه مشکلی داریناما اگه کمکی ازم ساخته س کوتاهی نمیکنم شروع کرد به راه رفتن طوری که راه رو برای ادامه حرکت باز کرد گفتم خوب من میشنوم بفرمایید در جوابم گفتنه چیزه خاصی نیس نمیخواست من بفهمم چی شده و بحثو منحرف کرد شما خیلی وقته ورزش میکنید؟ خندیدم و گفتم ارهچطور مگه گفت اخه خیلی پیچ و خم داری . دوتایی خندیدم نمیدونسم چی بگم اخه اصلا اهل این مسائل نبودم حس کرده بود کمی حول شدم برا همین مهربون تر شد باهام و قدماشو اروم تر بر میداشهمه ش دوس داشم بفهمم شوهر داره یا نه که تکلیفمو بدونم پته پته میکردم و شر و ور میگفتم و این باعث میشد اون بیشتر بخنده بعد از یه مدت قدم زدن گفت داریم به خونه مون نزیک میشیم من باید تنها باشم خوب نیست و اینا … گفتم باشه ولی ما همو باز میبینیم؟ گفت تو چی فکر میکنی . خندیدم گفتم من ؟من خوب اگه متاهل نباشید اره دوس دارم چرا دروغ بگم .یه کوچولو از حرفم خجالت کشیدم گفت تاهل؟ هه نه اون نامرد خیلی وقته تنهام گذاشه و پی کثافت کاریای خودشه . اینو که گفت تو دلم گفت وای من قربون اون نامرد احمق بشمکه تورو تنها گذاشه و طلاقت داده .اما در ظاهر ابراز ناراحتی کردم .شماره مو بهش دادم . و ازش خواسم به گوشیم تک بزنه .برگشتم برم باشگاه دیدم واقعا دیره بیخیال شدم . رفتم خونه نیگا کردم دیدم ای پدر اینم که تک نزده گفتم بادا باد اگه منو بخواد تل میزنه وگرنه هم نمیخواد دیگه .اون شب گذشت و صبح یا بهتر بگم ظهر که از خواب بیدار شدم دیدم به به یه شماره غریبه افتاده اس دادم گفتم شما؟ اونم جواب دادو مطمئن شدم خودشه .چند روزی بهم اس میدادیمو و گاهی من تل میزدم و گاهی اون روم نمیشد مستقیم از سکس صحبت کنم برا همین از اس ام اس های می بوسمتو و قربونت برموکم کم بیا بغلم لالا و…. اینا شروع کردم دیدم نه این مشکلی نداره تا این که یه بار بهش اس دادم و غیر مستقیم طعم دهنشو مزه کردم . اونم از خدا خواسه همه چی رو قبول میکرددیگه پرو شده بودم تلفنی هم باهاش در این رابطه صحبت میکردم تا این که قرار شد یه روز باهاش برم بیرون خوب من مثه خیلیا ماشین نداشم هر چی پول در میاوردم خرج بدنم میکردمترجیح دادم باهاش برم سینما و باهاش قرار گذاشم چون چادری بود و از طرفی سنش کم نبود زیاد استرس مامور سینما و مامور ایکس ایگرگ رو نداشم اما اینباعث میشد رو درو که میشدم باهاش زیاد راحت نباشم .سر ساعت پیداش شد و بعد از کلی خرید چرت و پرت که هیچ کدومش برام خوب نبود رفتیم داخل و بخش خانوادگی نشسیم من که اصلا نمیدونسم فیلم چیه و قراره چی بشه فقط با این حرف میزدم اینم هی چیپس میخورد و جوابمو میداد اوایل هفته بود زیاد شلوغ نبود در مورد همسرش ازش پرسیدم و اونم تعریف کرد میگفت خونه مجردی داشه و چقدر به این ظلم کرده و اینا بعد از این حرفش بهش گفتم اما تو که خیلی خوبی چرا باید اینکارو کنه ؟یه لحظه ساکت شد منم خجالت کشیدم یه خورده ولی پشیمون نبودم از حرفم .بعد از مکث گفت چمیدونم شاید ازم سیر شده شاید .. اصلا ولشکن بیا از اون حرف نزنیم گفتم اوهوم ببخشید نمیخواسم خاطراتت دوباره تداعی بشه برات گفتم خوب حالا از چی حرف بزنیم جواب داد از خودت بگو منم براش کلی حرف زدم و تقریبا خیلی چیزایی رو که نمیشد تلفنی تشریح کردو بهش گفتم.ازم پرسید دوست دختر داری؟ گفتم نه اگه داشم که اینقدری نمیشدم خندید گفت راستم میگی .بعد از اون دیدم سکوت کرد گفتم چی شده ؟ گفت وقتی تو اینقدر ساکت میشی منم نمیتونم زیاد راحت باشم شیطون تو اس ام اسات که اینطوری نبودیخندیدم گفتم خوب اره اما شما از من بزگترین و این باعث میشه اینطوری باشم نمیدونم شایدم زیادی ناشی هستموقتی اینو گفت حس کردم منظورش اینه که راحت باش پدر مسخره شو در اوردی از مثبتی .سرچ کردم تو ذهنم گفتم خوب من چی بگم این نگه مثبتی و ….تو چشاش نیگا کردمو با یه شرم خاص گفتم الان که مجردی نیاز جنسیتو چطور رفع میکنیگفت تو چیکا میکنی؟ تو که از منم مجرد تری جواب دادم و گفتم تا بتونم کنترلش میکنمبا بهونه های مختلف بی خیالش میشم ولی وقتایی که میزنه به مخ دیگه چاره چیه .بعد از این حرفم هر دومون خنده مون گرفت . دیگه فیلمم رو به اتمام بود بهش گفتم من که نفهمیدم این چیه اگه گرسنه ته پاشو بریم یه چی بخوریم و اونم قبول کرد( تو دلم گفتم پدر تو چاق نمیشی خیلی کارت درسته اینقدرمیخوری )بهش گفتم من نمیتونم پیتزا و اینجور چیزا بخورم اما اگه اون بخواد مشکلی نیس . قبول کرد گفت نه دیگه هر چی تو بخوری منم همونه دیگه ظهر رو جاتون خالی کباب ترکی خوردیم و تقریبا اماده رفتن بودیم . یه مقدار از راهو پیاده اومدیم و بعد از اون از هم جدا شدیم و خدا حافظی کردیم .قسمت دوم وقتی رسیدم خونه بهش اس دادم تا مطمئن شم رسیده باشه حسابی خسه شده بودم از طرفی چون رژیمم بهم ریخته بود زیاد رو براه نبودم رفتم حموم یه دوش گرفتمبلکه خستگی م رفع بشه .تو حموم یه نیگا به کیرم کردم و بهش گفتم ببین از دسه تو چه مصیبتی افتادیم لعنتی . وقتی برگشتم دیدم برام اس گذاشته و نوشته ممنونم ازت صحبتهای امروز خیلی سبکم کرد .گفتم خواهش میکنم اما تو چنین محیطایی نمیشه خوب صحبت کرد از طرفی من خیلی اذیتم . بعد از این اس ام اسم بهم تل زد گفت منظورت چیه گفتم منظوری نداشماما خوب ادم تو یه جایی مثه خونه راحت تر میتونه صحبت کنه تا سینما خندید و گفت اره موافقم .وقتی خندید باز اون حس شیطانی وزیبا اومد سراغم با شیطنت و حالت شوخی بهش گفتم پس دفه بعد تو خونه دیت بذاریم باشه ؟اونم یه کوچولو مکث کردو با یه حالت خاص گفت بااااشه.دلم میخواس بهش بگم خیلی خب همین فردا پس همو ببینیم گوشش باز بود به اندازه کافی ناشی گری کرده بودم دیگه .فرداش بهش اس دادم گفتم پنج شنبه صبح چطوره؟ گفت بهم خبر میده ( میدونسم داره چرت میگه و میاد).منتظر خبرش موندم تا این که فردا شبش برام اس زد باشه مشکلی نیست .اینو که گفت به خودم گفتم احسان این دفعه رژیمت فرق داره تا میتونی سفتش کن نزیک به سه روز وقت داشتم تا پنج شنبه تا تونسم به خودم رسیدم یه مقدار از دریم تن (برنزه کننده بدن) استفاده کردم گفتم اینطوری بهتر میشه و تو اون چن روز خودمو تا حدودی برنزه کردم منتظر روز موعود شدم دو روز قبلش به خونه گفته بودمقرار دوسام از شهرستان بیان و از جایی که حسابی مثبت بودم کسی بهم شک نکرده بود از نظر امنیت ملی هم مشکلی نداشم و چادری بودنش باعث میشد شک و شبه منطقه ای به حداقل برسه .این چند روز هم هر طور بود گذشتو صبح پنج شنبه شد اون روز از روزای دیگه زودتر بیدار شدم با این که همیشه بدنم شیو بود اما رفتم و یه حال اساسی به بدنم دادمبعد از حموم کردن و موقع لباس پوشیدن دوباره کمی برنزه کردم بدنم و خودمو تو ائینه برانداز کردم فروهرمو گردنم کردم و زنجیر مخصوص بیضه مو کهخیلی خوشم میومد ازش بستم دوره بیضم طوری که تخمام قشنگ بزنه بیرون . شورت مشکی فیگورمو پام کردم خوشبخو کننده هامو ….خلاصه حسابی به خودم رسیدم .اومدم بیرون نیگاه کردم به ساعت چیزی به ده نمونده بود و قرار ما ساعتای یازده بود دو تا معجون از نوع مقویش درست کردم و منتظر اس ام اسش شدمتا این که بلاخره اس داد گفت من رسیدم به چهاره ایکس سریع یه عالم بی حسی رو خودم خالی کردم و لباس پوشیدم رفتم دنبالش . وقتی منو دید گفت آااو ترگل مرگل کردی منم گفتم برو پدر ترگل مرگل بودم تو خبر نداشی ؟ دوتایی خندیدم یه چشمک براش فرستادم و دوتایی حرکت کردیم سمت خونه .یه حس خاص بهم دست داده بود یه حس توام با استرس و اظطراب اما فوق العاده شیرین هر چقد به خونه نزیک تر میشدیم بیشتر و بیشتر میشدرسیدیم و وارد خونه شدیم سمت اتاقم راهنماییش کردم من روی صندلی سیستمم نشسم و اون روی تخت نشست سیستممو روشن کردمتا یه اهنگ بذارم تو همین حین اونم چادرشو و روسریشو در اورد نیم نگاه هواسم بهش بودسیستم رو روشن کردم وبرگشتم سمتش دیدمموهای شهلاش دیوونه م کرد چشماش قشنگ تر میشد اینطوری مشکی و یک دست بودن موهاش و سیاهی چشاش بدجوریمجنونم میکرددوس داشم موهای بلندشو شونه کنم و نوازش کنم .اما منه لعنتی هی استرسم میرفت بالاتر شاید چون از من بزگتربود شاید چون زیادی به تایپ مورد علاقه م نزیک بودبه هوای پذایرایی پاشدم رفتم یه شربت البالو درست کردم اوردم و نشسیم به صحبت دنبال یه بهونه بودم بهش نزیک بشم برا همین از چرای جداییش از همسرش پرسیدمتا به هوای دلداری و اینا بتونم بهش نزیک شم و لب بگیرم ازش.(شیطون ادم مثبت و منفی نمیشناسه) و همینم شد همینطور که از اون حرف میزد صداش بغض برداشت پاشدم رفتم نزیکش دسشو گرفتم تو دستم گفتم چیزی نیس عزیزم وقتی حق باشی خدا انتقامتو ازش میگیره بهش دلداری دادم و دیدم داره خیره نیگام میکنه . شاید میخواست ببوسمش و برم تو لباش اما روی اینکارو نداشم فقط بهش زل زدم وسرمو انداختم پائین بهم گف چیزی شده ؟ به نگاش قفل شدمو گفتم نه نمیدونم .اینو که گفتم صورتشو نزیک کرد منم به صورتش نزیک شدم لبامو باز کردم و چشامو بستم گرمای لبشو حس کردم قسمت بالایی لبش تو لبام بود و شروع به خوردن کردمخیلی شیرین بود اینقد که اب دهنشو میکشیدم بیرون و با ولع میخوردم چشامو باز کردم و خودمو ازش دور کردم تا بتون تو چشاش خیره شم هیچی نیمگفتم .دوباره به لبش چسبیدم و اینبار با یه خورده انرژی خوابوندم رو تخت دکمه های مانتوش رو باز کردم و کمک کرد کامل درش اوردم یه شلوار استرچ مشکی و فوق العاده چسب و تاپ کرمی رنگ و تنگ که سینه هاشو به زور توش جا کرده بود تنش بود .نشست رو تخت و شروع به در اوردن لباساش کردبه رونای پاش خیره شده بودم که با نشستنش پر گوشت تر و شهوت انگیز تر شده بودن لباسامو در میاوردمو نیگاش میکردم هنوز خجالتم کامل از بین نرفته بود اما موج شهوت اونقدر بهم غالب شده بود که کم کم از داشت از بین میرفت لباسامو در اوردم و نگاهمو ازش بر نمیداشم وقتی رکابی م رو کندم گفتوای چه سکسی و مردونه ای تو خندیدم گفتم هیچ کدومش قابل شما رو نداره و به لبش چسبیدم پروتر شده بودم و سعی کردم شلوارشو در بیارماونم دکمه های شلوارمو باز میکرد خوابوندمش رو تخت شلوارشو کامل در اوردم دمر دارز کشیده بود باورم نمیشد تو دلم گفتم خاک برسرت میثم (شوهر قبلیش)یه همچین کسی رو از دس دادی . شروع کردم لیسیدن ساق پاش می بوسیدمو میومد بالا صاف و صاف بود انگار اصلا هیچ وقت مو نداشه بدنشهمه جاش صاف و نرم بود همینطور می بوسیدمو میومدم بالا رسیدم به پشت رونش اوووووم یه گرمای خاص داشت میبوسیدمو شورت کوچیکشو تا میزدم تا کوچیکو کوچیک تر بشهاونقدر که مساوی با درز کونش شد یکی از لمبراشو گرفتم تو دستمو بد جوری نرم ولطیف بود طوری که وقتی دستمو از رو کونش برداشم رد انگشتام تا حدودی قرمز شده بود گودی کمرش نمای عجیبی به کونش داده بود پاهاشو یه خورده باز کردم تا بتونم راحت شورتو در بیارمشورتشو در اوردم یه خورده خیس میزد طوری که وقتی جدا کردم ازش یه خورده از اب کسش همزمان با جدا شدن شورت کش اومد از سوتینش یادم رفته بود . دوس داشم فقطلیسش بزنم قاچ کونشو باز کردمو شرو کردم لیس زدن درز کونش زیاد از لیسیدن کس خوشم نمیومد ولی از اونجایی که میدونسم چقدر تحریک کننده س برا خانومازبونم به پائین تر فشار دادم و اروم اروم شروع به لیسیدن کسش کردم سعی میکرد جیغای کوچیکشو قورت بده و این باعث میشد سرعت لیسیدنمو بیشتر کنم دو لبه کسشو با دستمگرفتم و بازش کردم میخواسم زبونمو بفرسم تو یه خورده چندشم شد بار اول با احتیاط زبونمو فرستادم تو دیدم نه اونقدام بد نیس سرعت زبون زدنو بیشتر کردم و اونمهی بیشتر تحریک میشد دیدم اگه اینطور پیش بره سرم بی کلاه میمونه برا همین پاشدم ورفتم سراغ سوتینش و بازش کردم سینه هاش اونقدر درشت نبود که زشت بشهاما اصلا کوچیک نبود وقتی بندشو باز کردمسینه هاش خودشونو ول کردن ازش خواسم برگرده به پشت و برگشت وااااای چی میدیدم دوتا سینه پر گوشت و نوک صورتیتو دلم خودمو تحسین میکردم و میگفتم دمت گرم احسان رفتم سمت سینه راسش و تا جایی که جا میشد کرد تو دهنم با دست راستمم سینه ی چپشو میمالیدم مثه سنگ شده بوداینقد حشری بودم که اصلا از صدای اه و ناله ش یادم رفته بود خودمو کشیدم بالاش شورتم خیس خیس شده بود پاشدم شورتمو در اوردم چشمش به زنجیر دور بیضه م افتادگفت نه سرت میشه اونطورام که فکر میکردم نیس. گفتم حالا کجاشو دیدی . کیرمو چرب چرب کردم و اومدم روش دراز کشیدم شروع کردم به لب خوردن وسعی میکردم از جلو کیرمو بدم تو کسش اونم یکی از پاهاشو داد بالا تا من راحت تر بکنم تو بلاخره کلاهک کیرم رفت تو اما کامل فرو نکردم ازش خواسم پازیشنمونو عوض کنیم و چهار دستوپا بشینه قبول کرد و منم اروم کیرمو کردم تو کسش با این که نیم کیلو بی حسی قبلش زده بودم تنگی و داغیشو خیلی خوب حس کردم اول اروم اروم عقب جلو میرفتم ولی بعد سرعتمو بیشتر کردم صدای برخوردرون پام وشکمم به کونش اتاق رو برداشه بود موهای بلندشو از پشت گرفتم و همونطور که تلمبه میزدم موهاشو میکشیدم کم کم داشم عرق میکردم دیدم اگه اینطوری باشهحالا حالا ها ابم نمیاد به خودم فحش دادم گفتم اخه احمق تو همینجوریش دیر ارضا میشی دیگه این همه بی حسی زدنت چی بود به ذهنم رسید که ببرمش حموم و به همون هوا کیرموبشورم بلکه حسش بیشتر بشه بهش گفتم پاشو بریم حموم من اینطوری نمیام خیلی بی حسی زدم یه خنده شیطانی کرد و گفت پس راست میگن شما بدنسازا عقیم هستین خندیدم و تو دلم گفتم یه عقیمی نشونت بدم تاهفت پشت یادت نره قبول کرد و دوتایی رفتیم حموم دوشو باز کردمبهش گفتم بیاد زیر دوش دوتایی زیر دوش ایستاده بودیم وقتی بدنش خیس میشد قشنگ و قشنگ تر میشد ابو رو درجه داغ ترش تنظیم کردم تا کیر بی مصبم به حس بیاد یه خوردهقطره های اب از روی سینه هاش میریخت پائین و من هی حشری تر میشدم سینه شو تو دستم میگرفتم و فشار میدادم و اونم میگفتاوووی اروم تر این طور حرف زدنش حشری ترم میکرد و من بیشتر تکرار میکردم .تو همون حالت برگردوندمش قاچشو با دستم باز کردم و کیرمو گذاشتم لاش و پائین بالا میکردم سعی کردم از پشت کیرموبه کسش برسونموقتی سر کیرم رفت تو کسش خودش خم شد و دستشو رو دیوار گذاشت شروع به عقب جلو کردن کیرم کردمصدای شلپ شلپ همه جای حموم رو برداشه بود از اون بدترصدای اه و اوه کردن اون حشرمو چندین برابر میکرد زنجیر خیس شده ی کیرمم یه حالو هوای دیگه بهم داده بود موهاشو تو دستم گرفته بودمو همینطورچند دقیقه ای کردمش اینبار حسم چند برابر شده بود با هر ضربه ی کیرم کونش یه موج زیبا به خودش میگرفت سینه هاشو از بغل نیگا میکردم بد جوریپائین بالا و عقب جلو میرفت دلم میخواس اونارو هم تو دستام فشار بودم موهاشو ول کردمو کمرشو دو دستی گرفته بودم جیغای کوتاه اونم دیگه کوتاه نبود سریع و سریع میشد و فهمیدم نزیک ارگاسمه عرق کرده بودمو ضربه میزدم تا این که نفساش تند وسریع شدو حسکردم بدنش کرخت شد و بلاخره ارضا شد داشتم میومدم دلم میخواست همه شو بریزم تو کسش ولی خوب نمیشد سریع کیرمو کشیدم بیرون و اب کیرم با سرعت زیادریخت رو کمرش اینقدر ازم اب رفت که خودم تعجب کردم بهم گفت داغیشو پشتش حس میکنه و برگشت و اومد تو بغلم ازش لب گرفتم و شروع کردیم به شستن همدیگهبعد از اون بهش یه حوله دادم و از اونجایی که میدونسم یه ربع بعد باز میشم مثه اول بهش گفتم لباس نپوشه و بعد از این که خودشو خشک کرد حوله رو دور کمرش ببنده فقط خندیدو قبول کرد حوله مو بستم دور کمرم و رفتم دوتا معجونی که درست کرده بودم رو اوردمو بهش گفتم بخور حال بیای گفت وای من.دوس ندارم و اینا که اومدم تو حرفش و گفتم این حرفا نیست یالا ببینم گفت اووو نه پدر خوشم اومد .هر دو خندیدیم . منابع انرژی رو خوردیمقسمت سوم معجونو خوردیم و تو همون حالت نشسم رو صندی کامپیوترم اونم رو تخت نشسه بودو سینه هاش بیرون بود دستمو انداختم زیر یکی از سینه هاش سعی میکردمبا موج دادن بهشون خودمو سریع تر تحریک کنم و بعد از چند دقیقه دوباره تحریک شدم و کیرم از لای درز حوله خود نمایی کرد وقتی این منظره رو دید گفت وای چه زودگفتم اره دیگه ما عقیمیم حوله شو باز کردم و نشستم کنارش دستشو دور کیرم حلقه کردو شروع به مالوندش کرد چون تازه ارضا شده بودم یه خورده بدم میومد اما وقتیسینه هاشو فشار میدادم از این قضیه یادم میرفت ازش خواسم دمر دراز بکشه و قبول کرد شروع کردم به ماساژ دادنش میدونسم خسه س از طرفی میخواسم خودمبه اوج برسم همینطور ماساژش میدادم و باز رسیدم به جای مورد علاقه م که میشد کونش این دفه کونشو دو دستی گرفتم دستم و فشار میدادم باهاش بازی میکردممثل ژل تکون میخورد لامصب و هی حشری ترم میکرد یک طرف لمبرشو شروع کردم به لیس زدن ازش یه گاز کوچیک گرفتم دیدم خوشش میادخودمم خیلی این کارو دوس داشم چندتا گاز بزرگ تر از لمبراش گرفتم و سعی کردم با دوتا دستم لای کونشو باز کنم بی شرف اینقدر رو فرم بود که سوراخشو به زورمیدیدم بازشون کردم چشم به سوارخ قشنگش افتاد واااااییه دونه مو هم نداشت کاملا بسته بود و معلوم برا باز کردنش باید حسابی وقت میذاشتمو انگشتش میکردم تو همین حین بودم که گفت از فکر اون بیا بیرون به حرفش توجهی نکردم و شروع کردم لیسیدن سوراخش سعی میکردم زبونمو فرو کنم توولی اینگاری صد سال بود باز نشده بود اینقدر زبون زدم که زبونم خسته شد انگشت اشاره مو نزیک سوراخش کردم که یه دفه برگشت و گفت نه درد دارهگفتم باشه ولی من اینجارو دوس دارم قول میدم اگه درد داشت بی خیال شم باشه؟ با اکراه قبول کرد باید خیلی مراقب میبودمنمیخواسم از دست بدم این کون خوش طعمو برا همین دوباره زبون زدن رو ادامه دادم و پاشدم انگشتمو چرب کردم و اروم کردم تو کونشاینقدر تنگ بود که انگشتمو پس میزد انگشتمو کردم تو و چند دقیقه در نیاوردم تا کونش عادت کنه به این حالت انگشت دومم رو چرب کردم وخیلی با احتیاط سعی کردم فرو کنم که یهو گفت اووووی با خودم گفتم این که با دوتا انگشت اینجوری اووی میکنه چطوری میخواد کیرمو تحمل کنههر طور بود انگشتامو کردم تو اروم اروم و کم کم سریع عقب جلو کردم داشت باز میشد کونش حس کردم داره خوشش میاد چون جیغای کوچیکشبا لذت توام شده بود سر کیرمو به اطراف سوراخش میمالوندم تا حشری تر بشه میخواسم کیرمو بفرستم تو بهش گفتم اولش یه خورده درد داره ولی بعدشدردش به لذت تبدیل میشه گفت باشه ولی جون هرکی دوس داری یواش گفتم باشه قربونت برم قول میدم تو دلم گفتم همچین بکنمت که یادت بره معنیه یواشوسر کیرمو چرب چرب کردم و زنجیرشو ازاد کردم و اروم کیرمو فرستادم تو اولش نمیرفت اما یه دفعه سر خوردو طوری که از یه جای تنگ به جای گشاد رفته باشه رفت تو جیغ کشید و سعی کرد بره جلو تا کیرم خارج بشه اما محکم نیگه ش داشم و گفتم عزیزم خوب میشه صب کن یه خورده گفت نه من نمیخوام اصلا گفتم یه کوچولو صب کن اگه خوب نشد درش میارم قبول کرد و منم خیلی اروم کیرمو یه خورده کشیدم عقب واروم تر از اون دادمش جلوسرعتمو بیشتر میکردم و اونم بیشتر عادت میکرد اینقدر که کامل بهش عادت کرد و منم حرکتامو سریع کردم داشت حال میکرد و میگفت جوووون جرم بده احسان حرفاش بیشتر تحریکم میکرد وقتی مطمئن شدم داره لذت میبرهکیرمو کشیدم بیرون نمایی که همیشه دوس داشم از نزیک ببینم یه سوراخ کون باز سوراخش بازه باز شده بود به خودم افرین گفتم که اینجوری بازش کرده بودمخطهای چروک کونش باز باز شده بود و سوراخ مثه دهن ماهی باز و بسته میشد سر کیرمو چرب تر کردمو فرستادم تو موقع ورودش دردش گرفت و کیرموتا ته فرستادم تو و تا تونسم فشارش دادم و کیرمو منقبض کردم دوباره کیرمو در اوردمو به سوراخش خیره شده این حرکتو هی تکرار میکردم در حالی که صداش پر شده بود از شهوت برگشت بهم گفتد لعنتی بکن دیگه چرا اینجوری میکنی به حرفش توجهی نکردم و به کارم ادامه دادم با انگشتای اشاره دو تا دستماز دو طرف سعی کردم سوراخشو باز کنم دقیقا مثه حالتی که میخوای یه چیزو جر بدی بازش کردم دوس داشم تا ته شو ببینم هیچی حالیم نبود دوباره کیرمو محکم فرستادم تو و شروع به تلمبه زدن کردم هیچ وقت اونطوری وحشی نشده بودماونم هم درد میکشید و هم حال میکرد بر خلاف همیشه این دفعه زودتر داشم ارضا میشدم شاید کارایی که قبلش کرده بودم باهاش باعث ش شده بود.سرعت ضربه هام بیشتر و بیشتر شد حس کردم دارم از کیرم میام بیرون بهش گفتم دارم میام گفت ن ن نریز…… که دیگه دیر شد و همه ابمو خالی کردم تو کونشوصفش اصلا اسون نیس و نمیتونید حالشو درک کنید . روش دراز کشیدم دوس نداشم کیرمو در بیارم با این که مشکل بود اما دستمو به رگ زیر کیرم رسوندم و ازش خواسمکونشو منقبض کنه تا قطره اخر ابم بریزه تو کونش . این کارو کردم قلقلکم اومد و خنده م گرفت گفت بد نگذره نمیخوای پاشی؟گفتم نه چه عجله ایه . 22 سال پاشده بودم حال چند دقیقه بخوابم طوریه؟ خندید گفت از دست تو . حوله رو با انگشتای پام کشیدم سمت خودموو نا مرتب انداختم رو خودمون و کیرم همچنان تو کونش بود .بعد از چند دقیقه واقعا کوچیک شد وتو کونش کامل خوابید گرسنه م بودو بدنم نیاز به انرژی داشت کیرمو کشیدم بیرون که چند ثانیه بعدش همه ابم اومد بیرون گفتم وای فرشته چیکا میکنی تخت ……که دیگه ریخته بود بهش گفتم حالا که ریخت پس همه شو بریز بیرون راحت شیاونم از خدا خواسه نیم کیلو ابوچکوند رو تختم قطره های اخرشو که میریخت بیرون یه حباب قشنگ درست شد دور سوراخشکه هر دو خندیدیم . بعد از اون رفتم یه مقدار مکمل برا اون و خودم درست کردمبا شیرموز مخلوط جاتون خالی خوردیم . ساعت نزیک یک شده بود گفت باید بره گفتم کجا ؟ چشاش گرد شد گفت بازم؟گفتم خوب الان که نه ولی نیم سات … ولی نه بدنم خیلی افت میکنه بی خیال . و اون روز هر طور بود تموم شد .امیداوارم از این خاطره که هرگز واقعی نبود لذت کافی رو برده باشید .سعی کردم همه سلایق رو پوشش بده برا همیندر غالب سه بخش تنظیمش کردم چه اونایی که داستانی علاقه دارن چه اونایی که سکس مقعدی دوست دارن و خانومای محترم لذت کافی رو برده باشن و سعی کردم اخلاقیات رو زیر سوال نبرم به هر حال ببخشید اگه خوب نبود .اگه دوست داشته باشین داستان من و فرشته و …… همچنان ادامه داره .نوشته احسان
0 views
Date: November 25, 2018