من اولین داستان سکس خودمو فرستادم تو وب امیدوارم خوشتون بیاد داستان من و دختر خاله ام ماله عید فطر 1391 هست. اول خودمو معرفی کنم من اهل تعریف از خودم نیستم اسمم کیارشه 21 سالمه قدم حدود 180 و وزنم 65 کیلو گرمه و دختر خاله ام مریمه یه دختر زیبا و خوب در حد المپیک 19 سالشه خب بریم سراغ داستان روز عید فطر بود که از خواب بلند شدم رفتم تو خیابون ببینم چه خبره دیدم همه دارن می رن گردش منم رفتم و به پدرم گفتم که جمع و جور کنین تا بریم ویلا اونم گفت که حالا صبر کن بذار ببنیم چی میشه خلاصه با هر زوری که بود راضیش کردم و اونم قبول کرد وقتی دیدم قبول کرد گفتم به خاله دیبام بگو بیاد گفت باشه جمع و جور کردیم و آماده رفتن شدیم پدرم ماشینش پارسه به پدرم گفتم شما برین من می خوام بعدا با موتورم بیام اونم قبول کرد و رفت خلاصه یه ساعتی تو خونه نشستم دیگه حوصلم داشت سر میرفت که پاشدمو موتورو روشن کردمو راه افتادم رسیدم به ویلا وقتی رفتم تو دیدم که خاله اینا هم اومدن ولی هر چی نگاه کردم مریمو ندیدم با حالت تعجب پرسیدم خاله جون پس مریم کجاست ؟؟ گفت خونه حوصله نداشت بیاد منم گوشیمو برداشتم و براش یه اس دادم که چرا نیمدی اونم گفت که حال ندارم هر چی اصرار کردم که بیا قبول نکرد منم دیگه نا امید شدم. یه ساعت بعدش خاله صدام زد و بهم گفت کیارش میری دنبال مریم از خونه بیاریش منم که از خدام بود قبول کردم و به پدرم گفتم ماشینو می برم گفت باشه خلاصه سریع راه افتادم و رفتم دنبال مریم وقتی درشونو زدم در و باز کرد و رفتم تو از اتاق بالا صدام زد که چند لحظه منتظر باش تا بیام منم گفتم باشه وقتی اومد و دیدمش مریم شده بود یه تیکه جواهر انگار می خواست بره عروسی باباش که انقدر آرایش کرده بود خلاصه سوار ماشین شدیم و راه افتادیم توراه دیدم ساکته بهش گفتم مریم خانومی پس چته صدات در نمیاد اونم چیزی نگفت رسیدیم ویلا تا دوسه ساعت تو کف مریم بودم هی پیش خودم حسش می کردم که یه دفعه دنگ یه چیزی پهن شد روی مبل نگاه کردم دیدم مریمه گفتم دختر چه خبره ترسیدم دیدم یه لبخند هوس ناک بهم زد و گفت دوست دارم به تو چه؟؟؟ منم دیدم که انگار این دختره می خاره محل نذاشتم رفتم تو اتاق و دراز کشیدم نمی دونم چی شد که یهو خوابم برد وقتی بلند شدم از اتاق رفتم بیرون دیدم صدای تلویزیون میاد ولی هر چی گشتم کسی رو پیدا نکردم خلاصه رفتم تو حیاط دیدم پدرم اینا اون طرف باغن ولی مریم اونجا نبود پیش خودم فکر کردم که مریم نکنه باز رفته خونشون که دیدم صداش از تو اتاق میاد اروم رفتم دیدم تنهاست موقعیت رو خوب دیدم و رفتم پیشش اروم اروم شروع کردم به لاس زدن و هی ازش تعریف کردم که امروز چه قدر خوشگل شدی مگه خبریه اونم خودش رو زد اون راه اروم رفتم پیشش نشستم و دستمو انداختم دور کمرش انگار بدش نمی یومد که یه حالی بکنه دیدم هیچ عکس العملی نشون نداد حس کردم نفس داره تند تر میشه فهمیدم بعله خانوم حشریه یواش دستمو بردم روی رونش و مالیدم اروم ازش یه لب مشتی گرفتم دیدم داره وا میره اروم لباساشو در آوردم و شروع کردم به خوردن بدنش شورت و سوتین ست پوشیده بود مشکی بودن خیلی به بدن سفیدش می یومد اروم کرستش رو در اوردم و سینه هاش رو مالیدم شروع کردم به خوردن من عادتمه اول دخترو میبری تو خماری بعد باهاش حال میکنم شورتشو که در اوردم مغزم هنگ کرد چشام دوتا شد نمی دونم چی بگم یه کس عالی هر چی بگم کم گفتم تا حالا تو عمرو کس به این تر تمیزی ندیده بودم ولی حیف که اوپن نبود وگرنه کاری باهاش می کردم که فراموش نکنه بهم گفت دیگه نوبت توئه لباساتو در بیاری منم بهش گفتم خودت برام درشون بیار اونم همه لباسامو در آورد فقط مونده بود شرتم که انگار دسته بیل زیرش جاساز بوده شورتمو کشید پائین و کیرمو که دید یه جیغ زد ترسیدم و سریع خودمو جمع کردم پریدم ببینم پدرم اینا متوجه شدن دیدم نبابا اینا کلشون داغه بمبم که کنارشون بترکونی نمی فهمن اومدم پیش مریم و بهش گفتم باید کیرمو بخوری فکر نمی کردم که قبول کنه ولی خیلی راحت قبول کرد نمی دونم کلاس ساک زنی رفته بود پدر سوخته که انقدر قشنگ می خورد دیگه تحملم تموم شد و بهش گفتم برگرد حالا نوبت توئه کونشو قنبل کرد برام منم دیدم انگار خیلی بسته اس یذره مالوندمش و شروع کردم با کرم تو شو چرب کردم من هنوز کیرمو نکرده بود م کونه خانوم میگفت درد داره نکن، بهش گفتم حالا معنی اصلی درد رو درک می کنی اروم سر کیرمو گذاشتم دم کونش هر چی خواستم با ملایمت بکنم توش دیدم نمیره خلاصه یه باره زدم توش دیدم مریم از هوش رفت منم شروع کردم به تلنبه زدن اقا حالا بزن کی بزن دیدم داره به هوش میاد و هی اه اه می کنه فهمیدم کیرم به کونش ساخته بعد از اینکه حسابی سوراخشو گشاد کردم دیدم داره آبم میاد در اوردم و دادم بهش ساک بزنه آبمو ریختم تو دهنش اونم که انگار تشنه بود همشو قورت داد یه لب اساسی ازش گرفتم و لباسامونا پوشیدیم و اون تو اتاق نشست و من اومدم سراغ تلویزیون دیگه موقع رفتن بود وسیله ها رو جمع کردیم و رفتیم اونا رفتن خونشو منم رفتم خونمون شب که شد بهش اس دادم حالت خوبه امروز بهت خوش گذشت ؟؟ بهم جواب داده خیلی نامردی انقده کونم درد می کنه نمی تونم راه برم منم بهش گفتم اشکالی نداره خوب میشی برای دفعه های بعدی دیگه دردش انقدر نیست اونم گفت حتما دفعه بعدی هم وجود داره ولی عجب عید فطری بودا خیلی خوش گذشت انشالله در مراحل بعدی شاید پردشم زدم ممنون که تا آخرش خوندیننوشته کیارش
0 views
Date: November 25, 2018