سلاماین داستان برخلاف اکثر داستانای این سایت واقعیههمین اول بخاطر اشتباه تایپی یا هرمشکل دیگه عذر میخواممن از دخترخالم که اسمش پریسا هست 3 سال بزرگترم و پریسا به خاطر اینکه برادرم منو داداشی صدا میکنه اونم باهمین اسم منو صدا میزنه…خلاصه میخوام بگم رابطون خیلی نزدیکه ولی پریسا کلا درون گراست و زیاد حرف نمیزنه.چندوقت پیش یه دخدری زنگ زد به من که میخوام باهات دوس شمو این حرفامنم که بدم نمیومدباهم دوس شدیمبعد مدتی متوجه شدم دوست پریساست و اون شماره ی منو بهش دادهوقتی به دوستم گفتم میدونم که پریسا شمارمو به تو داده شروع کرد به این حرفا که پریسا عاشقته و دیوونتو و…گذشت تا چندوقت پیش که مادربزرگم فوت کردهمه مشغول مراسمو این چیزا بودن ولی پریسا از اونجایی که درون گراست توی یکی از اتاقهای طبقه ی بالاخونه مادر بزرگم(خونشون دوبلکسه با اجازه) بودو صداشم اصلا در نمیومدیه بار بی خبر از اینکه پریسا تو ی اتاق خواب بالاس سرمو انداختم رفتم تو اتاق.پریسا رو تخت خوابیده بود داشت آهنگ گوش میکرد…تا دید من وارد شدم نشستو بامن سلام احوال پرسی کردرفتم کنارش نشستم گفتم هدفونتو بده ببینم چی گوش میدی؟هدفونو گرفتمو همونجوری که کنارش نشسته بودم شروع کردم به آهنگ گوش دادنیه دفه جاخوردمدیدم پریسا دستشو از یقم کرده تو داره بدنمو میمالهمنم که میدونستم پریسا منتظر یه همچین موقعیتی بوده تنورو داغ دیدمو نونو چسبوندمدستمو از پشتش بردم رو سینش شرو کردم مالیدن جفتمون حشری شده بودیمو بدنامون از هیجان داشت میلرزید…10دقیقه داشتیم لب بازی میکردیم منم دستمو از زیر برده بئدم داشتم سینه هاشو میمالیدممانتو و شلوارشو دراوردم بند سوتینشو باز کردمو شروع کردم به ممه خوردنسینه هاش نسبت به یه دخدر16 ساله عالی بود عااالیآب از کسش راه افتاده بودیه دفه دستشو برد رو کیرم گفت داداشی منو میکنی؟انگار یه پارچ آب یخ ریختن رو بدنمگفتماگه تو بخوای چرا که نهخودش کمک کرد که شلوارمو دربیارم منم بدتر از خودش کل شرتم خیس شده بود با حشرشورتشو دراوردم کسشو خوردمواقعا عالی بودحتی تو این عکس سکسیها مثل کسش ندیده بودمانقد آه میکشید که گفتم الان یکی صدامونو میشنوه و خفتمون میکنهالبت خدا پدر مداحو بیامرزه نمیذاشت صدایه ما به گوش کسی برسهبا یه انگشت کونشو گرم کردمو بعد 2 انگشتیو سه انگشتی که دیگه نوبت کیرم شدکیرم نقد لیز شده بود که همین که گذاشتم دم سوراخش 5-6 سانتش رفت توشروع کردم تلمبه زدنمنم از ترس خفت شدن آبم نمیومد خداروشکرهمینجوری که میکردمش کسشم با دست میمالیدمبهش گفتم میخوای به اوج اوجش برسی خودت نوک سینه هاتو بمالتو این مدت که کردمش فکرکنم 3-4 بار ارگاسم شدواقعا لذت بخش بودآبمو ریختم تو کونشدیگه جفتمون بی حال افتادیم رو تختبازم شروع کردیم به لب بازی که پریسا زد زیر گریهدادشی تورو خدا به مهسا نگو باهم این کارارو کردیماون عاشقتهبفهمه دیوونه میشه و…گفتم باشه اصن این قضیه تو همین اتاق میمونهلباسامونو پوشیدیمو بعد از یه لب شیرین دیگه رفتیم پایینالبته تو مدت ختم تا 40 10 بار دیگه باز باهم سکس داشتیم………امیدوارم خوشتون اومده باشهداستان کاملا واقعیه…نوشته مسعود
0 views
Date: November 25, 2018