من و دختر خاله عزیزم

0 views
0%

سلام علی هستم 21 ساله از مشهد این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به دو هفته پیش. من یه دختر خاله دارم به اسم شیدا که اون16 سالشه من در دوران بچگی خیلی خجالتی بودم اما شیدا خیلی خیلی پر رو بوده و هست از وقتی که من یادم میاد اون به پروپای من میپیچید مثلا تو جمع با من در مورد عشق صحبت میکرد یاهمین چند ساله پیش من یک روز تو خونمون خواب بودم یه دفعه حس کردم یه کسی روی دست من خوابیده چشمم رو باز کردم دیدم شیدا من هم که دیدم در اتاق بازه و شرایط خیلی بده سریع بلند شم و بدون این که حرف بزنم رفتم با خالم سلام احوال پرسی کنم (با خالم اومده بودن خونه ما) اون تا چند ساله پیش واقعا بزرگ ترین آرزوش بوس کردن من بود(دوران بچگیش) ولی من همیشه ازش فرار میکردم چون میترسیدم که کسی در موردما فکر بد کنه آخه اون موقع شیدا ققط 1112سالش بود .ولی الان شرایط فرق کرده شیدا دیگه مثل قدیما نیست اصلا نیست حتی اون یه جورایی میخواد نشون بده که از من بدش میاد ولی هنوز هم یه کار های تعجب آوری میکنه مثلا یه دفعه که تنها روی مبل نشسته بودم اومد پیش من و به من گفت از من خوشت میاد یا نه منم مثل همیشه جوابشو ندادم. خلاصه سرتون رو درد نیارم اون عاشق من بودنارنین یه هیکل خیلی سکسی داره قدبلند و چشم های سبز و لباس هایی میپوشه که اصلا به سنش نمیخوره (و در آرزوی یه دوست پسره) شیدا بعد از اون موقعی که به من گفت از من خوشت میاد یا نه رفت رو مخم یه شب یه کم فکر کردم گفتم علی خاک تو سرت کس حاضر آماده دیگه بچه هم نیست به خودم گفتم باید دست به کار بشم دقیقا من پس فردا یاس رودیدم تو خونه مادر بزرگم تا تنها شدیم بهش با عصبانیت گفتم شیدا این چه سوالی بود که هفته پیش از من پرسیدی یه چیزی ازت میپرسم راستشو میگی(خیلی جدی بهش گفتم) تو منو دوست داری اول جا خورد بعد دید که من خیلی جدیم و باید یه جوابی بده با ترس لرز گفت آره. بعد من یه پوس خند زدم گفتم آخه شیدا جان من چی به تو بگم توخیلی بچه ای واسه این کارا یه سری چیزا هست که از پسش بر نمیای بعد خیلی جدی گفت چه چیزایی هست؟ بهش گفتم نگم بهتره کلی خواهش کرد تا بگم منم گفتم ناراحت نشو یکی از چیزا سکس تو واسه سکس هنوز بچه ای بعد ازش پرسیدم تو میتونی سکس کنی اونم سریع و با جرعت گفت آره معلومه که میتونم (من با شناختی که نسبت به شیدا داشتم شب قبلش این نقشه رو ریخته بودم) بعد بهش گفتم مامانت کیا خونه نیست گفت دوشنبه ها صبح مادرم میره مدرسه(عمه من معلم) بابم که سر کاره بهش گفتم پس من دوشنبه صبح ساعت 9 اونجاهستم خودتو آماده کن اونم گفت باشه رفتم خونه داشتم از خوشحالی بال در می آوردم بلاخره چهارشنبه شد (شب قبلش رفته بودم حمام و اصلاح کرده بودم) تاکسی گرفتم رفتم دقیقا 9 اونحا بودم زنگ زدم رفتم تو دیدم شیدا یه تاپ با یه شلوارک تنشه خیلی سکسی شده بود ولی یه لحظه ترسیدم و گفتم شیدا مطمعن باشم تو آماده هستی گفت اره منم برای اینکه ببینم چقدر پر رو گفتم خوب پس لخت شو خیلی ریلکس گفت باشه اول تاپشو در آورد یه سینه کوچیک داشت من دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و مثل فانتوم افتادم روش وشروع کردم به خوردن سینه هاش حس کردم ترسیده بهش گفتم آروم باشه وبه کارم ادامه دادم از گردن تا شکمش رو خیس کردم دیگه کم کم داشت شهوتی میشد شلوارشو در آوردم دو تا رون سفید و خیلی زیبا با یه شرت قرمز از شهوت زیاد شرتشو پاره کردم و حمله کردم کس لیس نیستم فقط میمالوندم تا شهوتش خیلی زیاد بشه و ساک بزنه هم زمان سینه هاش رو هم میخوردم داشت با صدای آروم آه ناله میکرد ولی به نظر من هنوز شهوتش کم بود تا 7 یا 8 دقیقه ادامه دادم بعد بلند شدم گفتم نوبت تو شلوارمو در آوردم ترسید گفت علی تو که نمیخوای پرده من پاره بشه گفتم نه عزیزم از عقب دز خدمتتون هستم گفت نه درد داره گفتم شرمنده این یکی زوری جا خورد شورتمو در آوردم 16 سانتی زیر شرت بود. نشسته بود رفتم جلو بردمش جلوی صورتش رو شو کرد اون طرف منم نه خیلی محکم زدم تو گوشش گفتم شیدا منو تا اینجا کشوندی آوردی باید بخوری اولش یه کم اوق زد بعد انگاری خوشش اومد ولی بدم ساک نمیزد کیرم داشت میترکید نمیخواستم آبم بیاد گفتم بسه گفت آبت داره میاد گفتم نه فعلا کار دارم باهات من واسه کونش نقشه داشتم از چیب شلوارم کاندوم و لیدوکائین در آوردم بهش گفتم که دستاشو بزاره رو میز با ترس لرز طرف من قمبل کرد کلی لیدوکائین به کونش زدم داشت التماسم میکرد که آروم تر بکنم اول انگوشتمو کردم تو کونش اروم اروم انگشتم رو بردم تو واسه 4یا5 دقیقه یه انگشتم که کاملا تو کونش بود رو بازی میدادم بعد رفتم انگشت دوم رو ببرم که یه جیغ بلند زد داشت گریه زاری میکرد میخواست فرار کنه گرفتمش با گریه زاری حیغ داد بیداد ما دوتا از انکشت هامون رو کردیم تو کونش گذاشتم چند دقیقه تو کونش باشه بعد آروم در آوردم کاندوم رو کشیدم رو کیرم بعد گذاشتم در کونش یه کم فشار دادم یه جیغ آروم زد گفتم اینجوری نمیشه یک دفعه با پایان زور فشار دادم تا بیخ رفت تو تا اومد جیغ بزنه دهنش رو گرفتم مثل ابر بهار گریه زاری میکرد دیگه هیچی برام مهم نبود توی اون لحظه شروع کردم به تلمبه زدن خیلی وحشتناک تلمبه میزدم اونم بعد از 4و5 دقیقه گریه زاری هاش آروم شد حس میکردم کمکم داره بهش حال میده منم دیگه کمکم داشتم ارضاء میشدم اون زود تر از من اذضاء شد ولی من هنوز داشتم تمبه میزدم که دیدم داره آبم میاد کشیدم بیرون از تو کونش و همه آبمو ریختم رو کمرش.نوشته علی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *