داستانی رو که می خوام براتون تعریف کنم بر میگره به 4 سال پیش از عروسیه پسر عموم، من او موقع 24 سالم بود. حدود 5 سال بود زیبای اندام کار میکردم و هیکلمم خیلی قشنگ شوده بود که پسرعموم از من خواست که بشم ساقدوشش موقعی که رفتیم در خونه داماد(پسرعموم) همونجا که ایستاده بودم وقتی به خودم اومدم دیدم چشمای دختر خالم تو هیکل منه یه نگاهی بهش انداختم دوباره سرمو انداختم پایین-خلاصه از عروسی یه چند هفته ای گذشت اینم بگم که دختر خاله بزرگم خانم برادرم میشه و تو طبقه پایینه ما میشینه یه روز صبح که داشتم می رفتم سره کار دیدم که ماندانا اونجاست نمیدونم برای چی اومده بود اونجا (درضمن ماندانا تو یک باشگاه بدنسازی خانوما منشی بود و انصافا هیکل سکسی توپی داشت مخصوصا باسن و سینه های خوش فرمی داشت -اینم بگه ماندانا 4 سال از من بزرگتر بود و مجرد) خلاصه سلام و احوالپرسی دیدم داره میره گفتم کجا داری میری گفت آره اومده بودم یه سری مدارک رو ببرم و.. من یه موتور پالس داشتم خیلی بهش میرسم همینکه اومدم بیرون دیم یه نگاهی به موتورم انداخت و گفت عجب رخشیه گفتم قابله شما رو نداره یه بای گفت و رفت یهو به سرم زد گفتم بهش بگم تا یه جایی برسونمش دیدم خیته الان یکی ببینه میگن چه خبره – موتورو استارت زدم راه افتادم رسیدم سره کوچه دیدم هنوز منتظره ماشینه رفتم جلوش گفتم چرا نرفتی گفت منتظره اتوبوسه دلمو زدم به دریا گفتم میخوای تا جایی برسونمت گفت نه ممنون از این حرفا .. گفتم تعاروف میکنی یه لبخند ژکوند زدو گفت اخه مزاحم نشم گفتم نه پدر تا مسیرم میرسونمت خلاصه سوار شد وقتی نشست خودشه از من دور نگه داشت که یعنی به من نخوره منم که زرنگ با 2 تا تکاف و ترمز هی پشتم می خورد به اون سینه هاش اونم چیزی نمی گفت پرسیدم کجا میری گفت دارم میرم سره کار گفتم کجا ..دیدم مسیرمونم که یکیه رفتیم وسط راه کوسو کس و شعر زیاد گفتیم یهو زد به سرم که ببرمش محله کارم گفتم عجله که نداری گفت چطور گفتم یه سر بریم سره کارم من اونجا یه مدارک بانکی رو بردارم بد میرسونمت سره کارت چون اون طرفا کار دارم. تو رودرباستی موند گفت باشه- وسط راه یهو ازم پورسید تا حالا چند نفروپشتت سوار کردی خندیدم گفتم این افتخار فقط شامل حال شما شده گفت واقعا گفتم دروغم چیه .. رسیدم محل کارم دیدم نمیشه که منتظر باشه گفتم بریم بالا اینجا تنها نباشی مثل اینکه از غیرتم خوشش اومد، اومد بالا وقتی درو باز کردم تعارف کردم بشینه گفتم چیزی می خوری گفت نه ممنون رفتم تو اتاقم که وسایل بانکیمو بر دارم دیدم داره صدای پاش میاد اومدم که از در بیام بیرون یهوخوردم بهش افتادم روش یه طوری که لبام جلوی لباش قرار گرفت وای چه حرارتی داشت میخواستم همونجا گازش بگیرم خودمو سری کشیدم کنار بلندش کردم ازش معزرت خواهی کردم اونم گفت عیبی نداره خدا 2 تا چشمه قشنگ بهت داده که جلو تو ببینی دیگه (با خنده) منم که قند تو دلم آب شد دلمو زدم به دریا گفتم راستی تو دوست پسر داری گفت چطور گفتم همینطوری گفت نه پرسیدم چرا گفت خوشم نمیاد-بعد از چند لحضه یهو پرسید تو دوست دخترات همیشه اینجا دعوت می کنی گفتم نه پدر دوست دختر کجا بود – گفت تو که راست میگی با خنده منم خندیدم گفتم باور کن دیدم رفت تو اتاقم نشست پوشته میزم منم نشست رو کاناپه جلوش گفت تو عروسیه محمد چه خوش تیپ شده بودی گفتم خواهشم میکنم قابله شما رو نداشت-بعد بلند شد اومد سمت من منم بلند شدم گفت بریم دیگه،گفتم چه عجله ایه گفت مگه نمی خوای بری بانک گفتم میرم یکدفعه گفت راستی تو اینجا اینترنت داری گفتم دارم ،می خوام عکسهای ایروبیک دانلود کنم نشستیم پشت کامپیوتر دقیقا کناره هم بعد سرچ کرد ایروبیک یهو هر چی عکسهای توپ خانوما ضاهر شد، گفتم ماشاا.. عجب هیکلایی دارندا گفت نه پدر دخترای ایرانی بهترند خوشکلترن گفتم اون که بله یه نگاهی بهش انداختم جوفتمون زدیم زیره خنده دیگه داشت هشرم میزد بالا پاهام نزدیک رونه پاهاش کردم وای چه گرمایی داشت پاهاش اونم دیگه خودشو عقب نمی کشید همینطور که داشت دنبال عکس می گشت یهو گفتم آخه چه فایده داره این همه خوش هیکل باشی ولی زیره مانتو قایمش کنی گفت آره ه ه ه گفتم بله دیگه گفت راست می گی راستی هیکلت خیلی قشنگ شده می خوای با مسئول باشگاه همون صحبت کنم بیای مسابقات تهران منم میخوام شرکت کنم گفتم مگه تو زیبایی کار میکنی گفت بسچی فکر کردی فقط آقایون…. گفتم راست می گی آخه گفتم که از زیر مانتو که نشون نمیده یه نگاهی به من کرد یه چند لحضه چشم تو چشم شدیم یهو گفت هیکل من خیلی قشنگتره منم داغ کردم نمی دونستم چی بگم یهو گفتم پاشو دو تا فیگور بگیر ببینم اونم کم نیاوورد باورم نمی شود بلند شده مانتوش در آورد پشت به من یه تاپ مشکی تنش بود برگشت دیدم وای چی هیکلی کمر باریک سینه ها توپول ایستاده بازو سرشونه پر وای داشتم دیونه میشدم ازجام بلند شدم گفتم تو مهشری یهو به خودش اومد داشت دنباله مانتوش میگشت گفتم وحید الان وقتشه رفتم از پشت بغلش کردم چسبوندمش به خودم چه حرارتی داشت بدنش دستم انداختم رو شکمش دیدم قش کرد روم برش گردوندم دیدم چشمهاش شهلای شهلاست بی برو برگرد رفتم سراغه لباش یکدفعه دیدم داره لبابمو می کنه منو بغل کرد شروع کردیم به بوسیدن همدیگه وای چه لذتی داشت رفتم سراغه گردنش همینطور اومدم پایین رسیدم به سر سینهاش وای چه هیکلی دو تا بوس از اون بالا کردم دیدم صداش در اومد انداختمش رو کاناپه تابشو در اوردم یه سوتین مشکیم تنش بود که از بینش دو تا هلو سفید زده بود بیرون رفتم سوراغشون از شدت شهوت سوتینشو با دستام کندم خیلی خوشش اومده بود با تمامه فشار منو بغل کرده بود یه دستم رو یه سنش بود یه دستم دوره کمرش داشتم سینه هاشو میمالیدم که صدای اخ اوخش در اومد با اون یکی دستم رفتم سوراغه کونش وای نرم داغ عجب چیزی بود اومدم پایین تر رو شکمش لامسب یه خورده چربی نداشت زبونم انداختم تو نافش داشت به خودش می چرخید دستمو از روی کونش کشیدم بیرون انداختم که دکمشو باز کنم دستشو انداخت گفت نه با پرویی دستشو زدم بغل شلوارشو در اوردم دیدم عجب رونایی سفید وای تراشیده رفتم تو رونه پاش با وله میبوسیدم میخوردم با اون یکی دستمم رو سینه اشو می مالیدم اومدم پایین تر رو ساقه پاش وای انگار نقاشی بود تراشیده سفید با اون یکی دستم رفتم سوراقه بهشتش تا دستمو مالیدم یه جبغه کوچیک زدو بلند شد گفت نه دیگه دارم میمیرم انگشتمون انداختم از زیر یه فشار دادم لای چاکه بهشتش یه آه بلند کشید خیلی با احتاط شورتشو کشیدم پایین وای چی میدیدم عجب کوسی دست نخوده صورتی توپل گوشتی رفتم روش لباسمو در اوردم لبامو بردم سمت بهشتش یه بو کردم وایییی چه بویی یه بوس ریز کردم دیدم لرزید فکر کردم ارزاء شده دیم نه مور مور شده زبونمو انداخت لای چوچولش آروم شروع کردم به مکیدن داشت صداش در میومد زبونم چرخوندم لایه کوسش دیدم داره آه آه آه می کنه با دستم لبیه کوسشو باز کردم دیدم هنوز باکرست گفت خاکبر سرت وحید که عجب هلو دوره ورت بود نمیدیدی- منو کشید سمت خودش رفتم روش شروع کرد به لب گرفتن کیرم داشت می ترکید دستشو برد سمت کیرم از روی شورت شروع کرد به مالیدنش وای داشتم ارزاء می شدم یدفعه دستشو کرد زیر شورتم کیرمو محکم گرفت گفت جون ماله خودمه گفتم آره عزیزم ماله خوده ته بعد گفت وحیدجون رفت سراغه کیرم شورتمو در آورد بعد یه بوس از سرش کرد بعد آروم آروم شروع کرد به خوردنش وای ی یی یی عجب لذتی داشت داشتم منفجر میشدم دیدم داره آبم میاد اونم متوجه شده آبم با پایان قدرت ریخت تو دهنش اونم نخوردش فقط باهاش بازی کرد داد بیرون با خنده گفت خیلی کثیفی من که انگار نه انگار ارزاء شدم کشیدم سمت خودم کیرمو انداختم لایه کوسش شروه کردم با بالا پایین رفتن دیدم خوشش اومد گفتم میزرای از پوشت گفت درد داره آخه گفتم مگه تجربشو داشتی خندید گفت نخیییر خیلی آروم برگردوندمش گفتم قنبل کون اونم کونشو آورد بالا یه توف زدم به دستم بعد با سوراخ کونش بازی کردم تنگه تنگ بود اولش متوجه شدم دردش میاد بعد از یخورده بازی کردن دیدم داره خوشش میاد آروم کیرمو گذاشتم روی سوراخ کونش یه خورده فشار دادم دیدم دادش در اومد گفت درش بیار گفتم صبر کن الان دردش کم میشه یواش یواش باهاش بازی کردم چون میدونستم بدنه قوی داره یخورده فشارمو زیاد کردم دوباره صداش در اومد یدفعه کیرمو تا ته کردم توش که یه جیغ بلند کشید خوابید گفت جر خوردم گفتم هنوز کیفش مونده عزیزم یه خورده آروم شد شروع کردم به تلمبه زدن خیلی آروم یواش یواش دیدم داره صداش در میاد دوبار بلندش کردم همونطوری قومبول تند ترش کردم دیدم داره آه آه می کنه می گه بکن ماله خوده دستمو انداختم جفت سینه هاشو گرفتم وای سفت سفت شده بود بزرگ دو مشتم میمالیدمش دیدم اون داره خودشو تو کیرم تکون می ده یه دفعه دیدم داغ داغ شد منم داشتم ارزاء می شدم که یکدفعه یه جیغی زدو یه لرزه به بدنش افتاد خوابید منم که داشتم ارزاء می شدم یه خورده سرعتم بردم بالا که برای ماندانا یه خورده سخت شد و بعدش با فاشر آبمو ریختم تو کونش عین مرده ها افتادم روش آروم کیرم در آوردم خوابیدم بغلش همدیگرو بغل کردیم و هی بوسه های ریز می کردیم همدیگرو تو همون حالت بهش گفتم تو واقعا خوش هیکل و سکسی هستی اونم گفت تو هم همینطور بعد تشکر کرد و گفت وحید من واقعا تو رو دوست دارم بهش گفتم ماندانا تو از من بزرگتری باشه ولی من دوست دارم با تو یه دوستی خوب داشته باشم و در کنار هم از همدیگه لذت ببریم اونم منو بوسید قبول کرد – این بود از اولین سکسی که با ماندانا جون داشتم که بعدها ما باهم راحتر شدیم و بارها باهمدیگه سکس داشتیم که اگه شد سکسهای دیگرمونم براتون میزارم امیدوارم خوشتون اومده باشه.نوشته وحید
0 views
Date: November 25, 2018