سلام یه خاطره واقعی و توپ میخوام تعریف کنم فقط نظر یادتون نرهاول بذارزد از شیوا بگم شیوا یه خانم خوشگل با قد بلد داره که تازه طلاق گرفته و یه پسر 7 ساله به اسمه متین داره.شروع یک خاطرهصبح بود منم تازه بیدار شده بودم داشتم صبحانه میخوردم که مادرم گفت امشب شیوا میاد اینجا آقا منو میگی مثله یه خر که بهش تی تاپ دادن خوشحال شدم باید میرفتم سره کار من آتلیه عکاسی دارم رفتم سره کار نغمه که کارمندم بود داشت رو یه عکس کار میکرد اینم بگم این نغمه خانم 50 هزار تومن بیشتر حقوق میگرفت که برام ساک بزنه هر وقت میخواستم آخه دلم نمیومد بکنمش چون دختر بود منم اهل کون کردن نیستم خلاصه ساعت 6 بود که به نغمه گفتم حالم خوب نیست در حالی که تو دلم عروسی بود خلاصه مغازه رو سپردم بهش و رفتم خونه هنوز شیوا نیومده بود شیوا هیچوقت پسرش و نمیاورد بعد من زود رفتم حموم و به کیرم یه صفایی دادم و اومدم بیرون آماده شدم تا شیوا جون بیاد من 2 سال بود بد جور دلم میخواست شیوا رو بکنم آخه شیوا هم خوشگل بود هم سینه های خوش فرمی داشت خلاصه ساعت 9 بود که زنگ خونه به صدا در اومد منم پریدم دیدم بله شیوا جون پشته آیون بود در و باز کردم اومد تو نشستیم با هم حرف زدیم ساعت 11 بود که شیوا گفت من و تا خونه میرسونی که مادرم و من بهش گفتیم بمونه و اونم که دبد ما اصرار میکنیم قبول کرد مادرم بهش لباس راحتی داد و گفت خوب دیگه بخوابیم یهو سرم داغ شد یه لحظه با خودم گفتم تابلو میشه گفتم اوکی من میرم تو اطاقم و شما هم تو اطاق مادر بخوابید.خلاصه ضد حاله بدی خورده بودم اومدم تو اطاق و فیلمث اتوبوس شب و گذاشتم و شروع کردم به دیدن اصلا حواسم به فیلم نبود ساعت نزدیک 130 بود که دیدم صدا از بیرون اطاق اومد رفتم تو پذیرایی دیدم کسی نیست داشتم بر میگشتم که دیدم شیوا جون از دستشویی اومد بیرون یه لبخندب بهم زدیم گفتم خوابت نبرد گفت چرا دستشویی داشتم اومدم دستشویی خیلی با کلاس حرف میزد بهش گفتم من دارم فیلمه اتوبوس شب و میبینم دوست داری بیه ببینیم اگرم نمیخوای برو بخواب فردا میبینی خلاصه گفتم و داشتم میرفتم تو اطاقم که با صدای قشنگش گفت چرا که نه دیگه خوابم پرید اومدیم تو اطاق و رفتم از کمد رختخواب بیارم که گفت شلوغ کاری نکن میشینم میبینم منم که نمیخواستم سوتی بدم گفتم باشه و اون نشست رو صندلی اطاقم و منم رو تختم دراز کشیدم یه مقدار که از فیلم گذشته بود دیدم انگار جاش راحت نیست گفتم شیوا جان بیا تو روتخت دراز بکش منم میشینم رو صندلی گفت نه منم میام پیشت دراز میکشم تو مثله برادرمی دیگه منم که با این حرفش تحت تاثیر قرار گرفته بودم گفتم باشه بیا خلاصه اومد و کنارم دراز کشید مطمئا بودم مادرم بیدار نمیشه چون خوابش سنگینه خلاصه یه کم از فیلم گذشته بود که دبدم کیرم شق شده پتو رو کشیدم رو جفتمون بهش گفتم شیوا میشه یه چیز بهت بگم اینم بگمت من و شیوا خیلی با هم شوخی داریم بهش گفتم شیوا میشه یه ذره با هم راحت باشیم آخه من دارم از تخت میوفتیم گفت آره عزیزم اصلا بیا بغلم رفتم تو بغلش و خودم و چسبیدم بهش دیدم چیزی نگفت گفتم سردمه میشه دستتو بگیرم گفت آره دستشو گرفتم و بعد چند دقیقه نزدیکه کیرم کردم کیرم و از رو شلوارک در آوردم دادم دستش دیدم گرفت و بالا پاین کرد منم رفتم سراغه لبای خوشگلش و کردم به خوردن دیدم سریع رفت زیره پتو شروع کرد به ساک زدن واقا حرفه ای ساک میزد بهد از اینکه ساک زد پاشد پایان لباسای من و خودشو در آورد نشست رو کیرمو با کیرم با کسش بازی میکرد طاقت نیاوردم و کیرم کردم تو انگار کوره آتیش بود یه ذره با کیرم تو کسش بازی کردو گفت با روم رفم روش و کیرم و کردم تو کسش باز لباشو کردم تو دهنش هی تند تند تلنبه میزدم کم کم داشت آبم میومد در آوردم گذاشتم لای سینه هاش اونم سینهاشو فشار میدید بعد از ده دقیقه کق کیرک لای سینه هاش بود اونم سره کیرم و میخورد آبم اومدو همشو ریختم تو دهنش اونم تا آخر خورد و بهدش 5 دقیقه کیرم و ساک زد بعد لباساش و گوشید و اومد فیلممونو دیدیم.اومیدوارم خوشتون اومده باشه نظر یادتون نره هاااااااا نوشته بهرام
0 views
Date: November 25, 2018