سلام من مریمم و 22 سالمه این خاطره واقعیه حالا دوست دارید باور کنید دوست دارید باور نکنید،امیدوارم توهینی توی نظرات نبینم.من 2ساله با پسری دوست هستم فوق العاده هم رو دوست داریم تا آخر این هفته قراره ازدواج کنیم ؛این رو بگم من بچه تهرانم ولی دانشجوی شهرستان .تا پنج شش ماه اول دوستیمون هیچ رابطه ای نداشتیم و هیچ حرف سکسی بینمون رد و بدل نمیشد چون جفتمون خیلیمقیدیم ولی کم کم صمیمی شدیم و چندین باری که اولین بارش زمانی بود که اومد شهرستان منو ببینه اتفاق افتاد که به یه لب بازی و نهایتا ساک زدن من براش میگذشت و تموم میشد، گذشت تا اینکه تصمیم گرفتیم 14و15خرداد که هر دو تعطیل بودیم بیاد شهرستان پیش من و باهم بریم یکی از شهرستانای نزدیک ساری آخه جایی که من درس میخونم نزدیک ساریه ،اول قرارمون این بود که 7صبح بریم و تا هشت و نیم نشده که موقع بسته شدن خوابگاه منه برگردیم وقتی رفتیم اونجا یه باغچه ای بود که ورودی میگرفت و میرفتی داخل، رودخونه داشت و الاچیق آلاچیق بودخیلی بهمون خوش گذشت تا شد ساعت 6به من گفت زودتر راه بیوفتیم بریم تا تو به خوابگاه برسی واقعیتش جفتمون دوست داشتیم شب بمونیم ولی چون از خوابگاه زنگ میزدن خونه ما من میترسیدم، تا یه فکری به سرم رسبد زنگ زدم به مادرم و گفتم مادر من با یه سری هم خوابگاهیامو مادر یکیشون که ماشین داره اومدیم فلان شهرستان و چون دیره شبو میمونیم مامانمم اول مخالفت کرد ولی بعدش راضی شد.خیالمون راحت شد ولی از این میترسیدیم که صاحب باغچه برای شب ازمون شناسنامه بخواد که اونم محمد رفت ازش پرسید یعنی بهش گفت ما میخوایم شبو بمونیم شناسنامه میخواد که اوونم گفت نه البته چون یه باغچه شخصی بود و هیچ نظارتی روش نیست ما هم خوشحال رفتیم تو یکی از کلبه ها با اینکه تو خرداد بود ولی اونجا هواش مثل زمستون بود و بخاری نفتی داشت من رفتم تو کلبه و مانتو و روسریم رو دراوردم محمدم رفت بخاری نفتی رو از صاحب اونجا گرفت تا منو با بلوز و شلوار دید چشاش برق زد و یه لبخندی رو لباش نشست بگم که من تپلم و سینه ها و باسن بزرگی دارم من بعل بخاری نشستم و اومد جلوم نشست سریع منو کشید طرف خودش لبامو خورد اول یه خورده مخالفت کردم ولی خودم دویت داشتم کنارش باشم دیگه مقاومت نکردم اول لبای همو خوردیم بعد تیشرتمو داد بالا و شروع کرد به مالیدن سینه هام ولی من زیاد از اینکار لذت نمیبردم تا اینکه تیشرتم و در اورد سوتینمم باز کرد و شروع کرد به خوردن سینه هان خوردن سبنه رو خیلی دوست داره شاید ده دقیق سینه هام رو خورد و منم حسابی حشری شده بودمو خیس خیس بودم وقتی خوردن سینه هام تموم شد من تیشرت و شلوار اونو در اوردم اونم شلوار و شرت منو کشید پایین اول یه ذره با انگشت کسمو مالید و انگشت کرد بعد با شروع کرد به لیسیدن حسابی تو اوج بودم و ناله میکردم داشتم دیوونه میشدن سرشو فشار میدادم میگفتم بخور اینو بگم که هیچ وقت نمیتونستم اسم آلتامون رو بگم تا به محمد گفتم بخور سرش بلند کرد گفت چیو بخورم اسمشو بگو تا بخورم منم حسابی داغ داغ بودم اول یه ذره مکث کردم بعد گفتم کسمو بخور اونم انگار حشری بشه با فشار بیشتری میخورد و مک میزد ؛نمیدونم چقدر گذشت ولی ارضا شدم ؛ولی ول کن نبود به زور سرشو بلند کردم با التماس بهش میگفتم بسه بلاخره دست برداشت حالا نوبت من بود شرتشو دراوردم و یه خورده با دست کیرش رو مالیدم که گفت بخورش ولی مشکل اینه که کیر اون کلفته و دهن من کوچیک هر کاری میکنم دندونام رو کیرش کشیده میشه و دردش میاد بخاطر همین ففط سرشو براش خوردم یه خورده که خوردم دیدم گفت بسه الان آبم میاد چون اونجام حموم نبود و موقعیتشم نبود نزاشت آبش بیاد ولی به هردومون خیلی لذت داد وتا صبح لخت تو بعل هم خوابیدیم.امیدوارم خوشتون اومده باشه؛اگه دوست داشتید بگید بقیه خاطراتمونم بنویسم.نوشته مریم
0 views
Date: November 25, 2018