من و فرنوش در باغ

0 views
0%

سلام بچه ها من بهروزم 19 سالمه من کلا غلط املایی زیاد دارم اینم تنها سکس فراموش نشدنیمه که میخوام براتون بگم من خیلی وقته میام سایت داستان سکسی اما تا حالا خاطرمو ننوشتم اما دوست دارم براتون بنویسم و خواهشی که دارم فوحش ندین چون برای نویسنده خیلی زده حاله خیلی وقت میزاره خوبسرتونو درد نیارممن خیلی تو یاهو اینا میرم یه روز که داشتم چرخ میزدم به یکی پی ام دادم و با هم حرف زدیم در ضمن بگم من ترکیه هستم .گفتم مشخصاتتو بده اونم داد فرنوش 22 کرمان من اولش فکر نمیکردم دوست بشه به خاطر همین خودمو سبک نکردم پیشنهاد بدم دیگه بهش گفتم مغازم کجا و اینا بابامو شناخت هر چی بهش گفتم نگفت بعد از 2 هفته گفت من توی دفتر هواپیماییم بابات از من بلیط میگیره و و و …………دیگه با هم خوب شدیما موقع خداحافظی زنگ میزد بهم و بوس میدادیمو اینا دیگه میدونستم خودشم میخواد 1 روز بهم گفت بهروز میخوام یه چیزیرو بهت بگم اما در موردم فکر بد نکنی گفتم نه بگو اونم گفت من با یه پسری دوست بودو 2 سال پیش بهم گفته بیا باغ منم رفتم و به زور بهم تجاوز کرد و پردمو زده منم تو کونم عروسی بود که اخ جون یه کسی افتادیم دیگه من یه کاری کرمان داشتم یه بلیط گرفتمو رفتم تهران بعدش رفتم کرمان دیگه 1 شب زنگ زد گفت من نزدیکای خونتونم میخوام ببینمت منم ماشینو برداشتم رفتم دیدم سر کوچمونه اخه بهش گفته بودم خونمون کجاس دیگه رفتیم صحبت کردیم برای بار اول همدیگرو دیدیم اما میخواستم ازش لب بگیرم اما گفتم بزار بیشتر تشنه تر شه قرار گذاشتیم برای فردا که بریم باغمون پدرم گفت فردا از صبح تا شب کارگر اونجاس خونه هم که نمیشد بری چون مادرم با پدرم بود من با پدرم راحتم به پدرم گفتم یه باغ جور کن چون فردا 5شنبه بود همه میخواستن برن باغ دیگه زنگ زدم پسر خاله مادرم بهش گفتم گفت مشکلی نداره منم زنگ زدم به پدرم گفتم که من میخوام با دوستم برم باغ امیر اینا گفت باشه اونجا خوبه اما ماشین نمیتونم بهت بدم گفتم باشه با اژانس میرم دیگه تموم شد تلفنمون که منم به فرنوش زنگ زدم گفتم یه اژانس بگیر بیا در خونمو گفت باشه بعدش امد من پول نداشتم رفتم در مغازه پول برداشتم دیگه امیر زنگ زد گفت من کاری ندارم با اژانس خوب نیس بریین من میرسونمتون منم گفتم باشه دیگه قرار گذاشتیم رفتم یه بسته کاندوم گرفتمو رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم تو باغ امیرم امد تو باغ که بهمون بگه چی کار کنیم کنتور اب امیر اینا قطع بود گفت باید برید اب بخرید فرنوش هم همش میگفت بگو بره چرا نمیره رفتیم اب خریدیمو امیر رفت من امدم تو حال اما خیلی سرد بود دیگه چاره ای نبود ذغال گزاشتم برای قلیون دیگه شهوتم بالا زده بود رفتم کنار فرنوش نشستمو دستاشو گرفتم و گفتم لب میخوام اونم بهم داد نزدیکه 5 دقیقه داشتیم لب میگرفتیم طوری لب میداد که لبام زخم میشد منم دیگه گفتم پاشو که لباساتو در بیارم من ماله اونو در اوردم اونم ماله من و من شروع کردم سینه هاشو خوردن بگم که هیکل فرنوش بد نیس سایز سینش 85 یه کمم تپله دیگه من گفتم برام ساک بزن گفت من بدم میاد اما چون تویی 1 دقیقه برات میزنم گفتم باشه تا زد گفتم ابم داره میاد چون خیلی شهوتی بودم که ابمو ریختم تو دستمال کاغذی دیگه تا یه اهنگ گذاشتیم یه کم رقصیدیم یه قلیون کشیدیم کیرمون اماده بود یه بیحسی زدم کاندومم زدیم و خوابوندیمش هی تلمبه میزدیم بعد توی این 10 مین 2 بار ارضا شد چون کسش خیلی خیس بود بعدش ملافه ای که زیرمون بود یه کم خونی شده بود که ملافه رو بر عکس کردیم بعدش دست کردم تو کسش کردم تو دهنش هی مک میزد نمیدونید چه حالی میداد همش میگفت محکم محکم اه اه اه دیگه منم داشتم ارضا میشدم گفتم بریزم رو شکمت گفت بریز سریع کاندمو در اوردم ریختم رو شکمش و با شرتش پاک کرد اما هر کاری کردم بزاره از پشت نزاشت نمیدونید چه کونه تپلی داره وای… دیگه زنگ زدم پسر داییم گفتم 3 تا نهار بگیرو بیا اونم تا فهمید جریانه کسه سریع امد اما من میدونستم فرنوش اهلش نیس با منم که سکس کرد سر دوستیمون بود دیگه به علی پسر داییم گفتم اصلا ضایع بازی در نمیاری گفت باشه امد یه کم مسخره بازی در اورد بعدش نهارو خوردیمو گفت بریم منم به علی گفتم 10 دقیقه بیرون صبر کن من میام کسافت رفته بود از کانال کلر حرفامونو گوش میداد دوباره لباساشو در اورد یه حاله توپی کریم که دیدم از تو کاناله کلر صدای زنگ تلفون میاد که فهمیدم علیه من به روی خودم نیووردم اما فرنوش فهمیده بو هر چی گفت فهمیدی گفتم نه دیگه لباساشو پوشید منم پوشیدم رفتیم و هنوز که هنوزه با همیم اما من به خاطر کارم فعلا ترکیه ام .بچه ها چند تا چیز میخوام بهتون بگم 1 ممنونم که خاطرمو خوندین به جون عزیز ترین کسم واقعیت داشت 2اگر هر موقع میرید برای سکس یا اگر عاشقید تا موقع خاستگاری کسی نفهمه برای سکس هم کسی نفهمه چون من ضربه بدی از پسر داییم خوردم هم تو عشق هم توی سکس3 من غلط املایی زیاد دارم شما به خوبی خودتون ببخشیداگر نظراتتون خوب باشه داستان های بیشتری از خودم و فرنوش میزارم دوستدار شما بهروزنوشته‌ بهروز

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *