من و فریبا (شعر)

0 views
0%

یه داستانی دارمخیلی با حال و زیبامیخوام بگم براتوناز خودم و فریبااول بذار بگماز فریبا من یه کمدختر نگو فرشتهفرشته پیشش زشتهقد و بالا نمونهجنیفر پیشش میمونهسایز سینه اش بود هفتادلباش قنچه نه گشادتنش که بود بلوریآدم نبود ، یه حوریخلاصه از قشنگیشق میکنی تو جنگییه روز پس از یه گردشدلم هواش رو کردشزنگی زدم فریباگفتش باش تو شکیباالان میام تو خونهدوای تو همونهمنم با خوشحالیکردم خونه رو خالیزنگی زدم داداشیگفتم بهش یواشیهوای منو داشته باش تو حال من تو نشاشیه زنگ زدش به باباگفتش بیاین خونه مامنم که از خوشحالیتو کونم شد یه حالیشدم منتظر یارتا که برم روی کاراز فکر شدم در به درفری اومد پشت درزنگ رو زدش یدونهوای شده بود نمونهبهش گفتم بفرماجای تو هست رو سرماتا که اومد تو خونهشدم خل و دیونهاومد و کرد بغلمعقلم پرید از کله امبعد کمی خوش و بشرفتیم سراغ اصلشاومد نشست کنارمپرسید دوستش میدارمجواب دادم با بوسهتا بفهمه ملوسهبدونه که عزیزهلباش خیلی لذیذهتا لباش رو بوسیدمدیگه چیزی ندیدملباش رو گذاشت رو لبهامپاش رو گذاشت لا پاهامشدیم حالی به حالیخوابیدیم رو قالیدستا بودن تو کمرلبها بودن سر به سرمیمالیدم گوشاشوتکون میداد پاهاشورو قالی بود کارم سختکردم بغل رفتیم تخترفتیم توی اطاقمگرفتش اون چماقمکیرو مالید و انگشت کرد و مالیدتا که کیره ما ساییدشلوار رو کندم از تندر آوردم پیرهننمیدونید چی دیدماز دیدنش خشکیدمسینه های بلوریگرفتمش به زوریزبونو روش کشیدمسینه هاش رو مالیدمهمش میگفت بخور خوبکیرم شدش راست چو چوبدست میکشیدم به بدنرفتش تو حال اون خفندستم روبرد به پایینگفت اینه رسم و آیینباید واسم بمالیتا من کنم یه حالیبعده یکم مالیدنکسش رو من لیسیدمکسه به این خوش طعمیچطوری بگم بفهمیحلوای تن تنانیتا نخوری ندانیدستی کشید به کیرماومد و شد اسیرمبعد یکم عشق و حالپرسید ازم ای سوالازت بوسه بچینمسر کیرت بشینمگفتم همش مال توفدای اون حال توکیر رو به دستش گرفتگفتش که هستش چه سفتبه نرمی و آرومینشست رو اون حیونیاول کشید یه آهیچشماش میرفت سیاهیخودش رو تکونی دادتکون و لرزونی دادزمن اوه ز اون آهبه روم دیدم قرص ماهدست مالیدم به رونشکیرم تا ته تو کونشلابد میگید چرا کوندختر بودش بی زبونکون رو میمالید به کیرفری ناز و دلیررو من بودش این حورییهو شدش یجوریلرزید و هی تکون خورددور از جونش انگار مردکیر رو دادم چند تکونیهو آبم زد بیرونپاشیدمش رو سینهکه خوب اونو ببینهبعدش که خوردم تلوشدم کنارش ولوکنار اون خوابیدمبه آرزوم رسیدمنوشته دلداده

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *