من و مرضیه (۱)

0 views
0%

سلام به دوستان گل شهوانیاین ماجرای که براتون تعریف میکنم کاملا واقعیه و دوستای که فکر میکنن دروغ محضه و نتیجه خیالات و تفکر های سکسی من هستش ، پیشنهاد میدم که اصلا نخونن و خودشونو به زحمت نندازنبریم سر اصل مطلباواسط ادریبهشت بود تازه از تهران به عنوان مرخصی به شهرخودم برگشته بودم اخه اونجا یه شرکت کامپیوتری زده بودم با یکی از دوستام کارو بارمون خوب بود .بعد 2 سال وقتی برگشتم یه حال هوای دیگه ای رو داشتم ادمها ی دور برم یه جورهای برام تازگی داشتن اخه 2 سال دور از شهر و اداب و رسوم خودمون یه کم برام تازگی داشتخلاصه بعد دو روز موندن تو شهرمون داشتم دوباره عادت میکردم.یه شب طبق ایام گذشته رفتم پارک کوچکی که بالاتر از خونه مون بود.یه کم اعصابم خرد بود چون یه هفته قبلش با دوست دخترم بهم زده بودم و اون شبم یهوی یاد اون افتادم ساعت طرفای 11 بود روی یکی از نیمکت های پارک نشستم یه سیگار از جا سیگاری که دوست دخترم بهم داده بود در اوردم و اتیشش زدم پک اول .. پک دوم که یهو گوشیم زنگ خورد و یه صدای ناز و باحال اون ور خط بوداین قسمتشو به صورت محاوره ای مینویسم- الو …بله بفرمایید- الو …سلام اقا سیاوش- بله بفرمایید خودمم شما؟؟- من یکی از اشناهای داداشتون هستم- بجا نمیارم میشه دقیقا معرفی کنید خودتونو؟؟؟- من خانوم همکار داداشتون هستم خانم اقای … و شماره شما رو از داداشتون گرفتم- بله بله ببخشین به جا نیاورم شرمنده خوب هستین خونواده محترم خوبن اقای …. چطورن؟؟- خوبن سلام دارن خدمتون غرض از مزاحمت میخواستم یه سوالی از شما بپرسم؟- بله اختیار دارین درخدمتم- شرمنده درمورد سیستم خونه امون میخواست ازتون کمک بگیرم- اختیار دارین بفرمایید- راستش ویندوز سیستممون بالا نمیاد میشه راهنمایی کنید شاید بتونم تلفنی درستش کنیم- خب چرا که نه…….خلاصه پشت تلفن هر کار کردم نتونست سیستم رو راه اندازی کنه تا بلاخره پیشنهاد داد که یه سر برم اونجا یه نگاهی به سیستم بندازم منم یه جورایی تو نخ صداش رفته بودم کنجکاو بودم که بدونم صاحب ای صدای ناز کیه؟یه دربست گرفتم و راهی شدم به طرف ادرسی که داده بود اونم اون طرف شهر.رسیدم در خونه اشون در زدم بعد یه دقیقه یه پسر بچه کوچولو 8 ساله درو باز کرد. سلام کردم که پشت سرش اقای … که ازاین ببعد به اسم سعید صداش میکنم ،ظاهر شد سلام کردم و با خوشرویی ازم استقبال کرد منم یه یاالله گفتم وارد شدم.سعید راهنماییم کرد به طرف اطاقی که سیستم اونجا بود رفتم داخل اما همش چشمام دنبال اون صاحب صدا بود اما ازش انگار خبری نبود ..نشستم روی صندلی و داشتم سیستم رو چک میکردم که یه هوی یه صدای اشنا اومد ،سلام سرم رو چرخوندم و دیدم یه حوری ناز و خوشگل با یه لبخند پشت سرم با یه سینی چای وایستاده از جام بلند شدم و یه سلام کردم و و گفتم ببخشید که باعث زحمتتون شدم همون حوری که اسمش مرضیه بود گفت نه شما باید ببخشید که ما این موقع شب مزاحمتون شدیم گفتم اشکال نداره پدر این چه حرفیه وظیفه اس سینی چای رو ، رو میز کامپیوتر گذاشت و رو زمین نشست (مرضیه قدش حدود 170 اندامش سکسی با چشمهای سیاه و ابروهای کشیده لباش نقلی و کوچولو موهاش لخت وبلند که مث ابشار از رو شونه هاش پایین ریخته بود باسنی گرد و سفت نه گنده نه کوچولو سینه هاش با اینکه به پسرش شیر داده بود اما قشنگ میشد حدس زد که 70 بیشتر نیس اخه پوشش یه جوری بود که انگار با من خیلی راحته یه تی شرت چسپی و شلوار جین) من که کپ کرده بودم دوباره مشغول درست کردن سیستم شدم که دوباره مرضیه گفت خیلی به گوشی برادرتون زنگ زدم جواب نمیدادن منم گفتم نمیدونم کدوم شماره اشو گرفتین اونم گفت که این شماره935…. منم خواستم بگم که اون خط اون نبوده که یه هو سیعد گفت اون خط داداشتون انگار دست ابجیتون بوده چون خانومم انگار زنگ زده و خواهرتون جواب داده و یه چشمک بهم زد منم دوزاریم افتاد گفتم اره اره درسته دست اونه و دوباره مرضیه گفت حالا بیخیال اینا این صاب مرده چش هست منم گفتم اشکال سخت افزاری داره و باید بازش کنم سعید هم کمک کرد سیستم رو از جاش در بیارم و شروع کردم به درست کردن در حین کار چای رو هورت کشیدم بالا و یه نخ سیگار روشن کردم مرضیه گفت حیف نیس که شما سیگار میکشین؟منم با خنده جواب دادم حیف پدر بزرگ همسایمون بود که زنش طلاقش داد و دق کرد مرد همه با این حرف من زدن زیر خنده دیگه اونم بیخیال ماجرای سیگار کشیدن من شد و از اتاق رفت بیرون سعید دید که مرضیه رفته برگشت و گفت مرسی که لو ندادی سیاوش جان منم گفتم ای پدر خودمم دست کمی ازت ندارم،کاری که نکردم حالا چی بود این قضیه ناقلا؟؟ گفت بذار اینو درست کنی بیرون بهت میگم خلاصه بعد نیم ساعت سیستم درست شد و کار من اونجا تموم شد خواستم که برم دوباره مرضیه این دفعه با میوه اومد تو اتاق منم گفتم چرا زحمت کشیدین که من زیاد میوه نمیخورم اگه اشکال نداره ویگه امری ندارین من رفع زحمت میکنم اونم ناراحت شد و گفت ای پدر چرا حالا که یه بار بخوری چیزی ازتون کم نمیشه نکنه از پذیرایی ما خوشتون نیومده و ناراحتین؟ منم گفتم نه مرسی اتفاقا خیلی زخمتتون دادم رفع زحمت میکنم با اجازه و در حالی که از پسر کوچولوشون که مهران اسمش بود خداحافظی میکردم از اتاق اومدم بیرون از مرضیه هم خداحافظی کردم و رفتم به سمت در حیاط ، از خونه که اونا زدم بیرون دیدم سعید باهام اومد جلوی در سعید هم به بهونه یه سیگار گفت داد زد گفت من الان میام رو کرد به من و دوباره گفت مرسی سیاوش جان که سه نکردی منم گفتم اختیار داری حالا قضیه چی بود اونم گفت هیچی پدر پریروز یه دختر ناز و سکسی رو بلند کرده بودم خانومم خونه نبود و اوردم باهاش یه سکس توپ داشتم طرف خیلی ناز بود و منشی یه دکتره منم گفتم خب چه ربطی با شماره برادرم داشت گفت هیچی شماره دختره رو به اسم داداشت ذخیره کردم و دیگه خودتون تا ته ماجرا رو میدونید بعد خداحافظی از سعید برگشتم سمت خونه اما تو راه همش تو فکر این بود که سعید بیشعور تونسته چطور به زنش خیانت بکنه چون تو وجود زنش نمیتونستی ازش چیزی کم ببینی اونشب گذشت فقط شماره تلفن خونشون رو گوشیم Save کردم و تا یه مدت فقط بهش فکر میکردم دو روز بعدش برگشتم تهران و مشغول کارای شرکت شدم دوهفته ازین ماجرا گذشت وسوسه شده بودم که یه بار دیگه صدای اون حوری رو بشنوم اما جراتشو نداشتم اخه به چه بهونه ای زنگ بزنم؟؟ اگه زنگ زدم به شوهرش گفت چی؟اگه ابروریزی شد چی؟و….. تا بلاخره تصمیم گرفتم با اون یکی خطم زنگ بزنم میدونستم که شوهرش تا ساعت 3 خونه نمیاد طرفای ساعت 12 ظهر زنگ زدم دیدم جواب داد منم یه سلام کردم اما دیدم منو نشناخت این به نفع من بود منم پشت تلفن شروع به حرف زدن کردم اونم گفت صدات اشناس اما نمیدونم که کی هستی لطف کن دیگه مزاحم نشین من شوهر دارم نذارین براتون دردسر درست کنم منم گفتم باشه هرجور راحتین اما یه لحظه ناخوداگاه گفتم من چیزی میدونم که شما حتما باید بدونین دیگه خود دانی دوست ندارین نمیگم بای دادم و گوشی رو قطع کردم میدونستم با این حرفم حس کنجکاوی و فضولیشو برانگیخته کردم اما دیگه چاره ای نداشتم پس گوشی رو خاموش کردم و بیخیال شدم تا شب شب گوشی رو روشن کردم دیدم خبری نیس نه زنگ خود نه اس اومد شبو خوابیدم صبح دوباره راهی سر کار شدم تو راه بودم که گوشیم زنگ خورد شماره خونه مرضیه بود بدون ترس و استرس گوشی رو جواب دادم دیدم بله خودشه پشت خطه سلام کرد و گفت اولا باید خودتو معرفی کنی تا بعد ببینم چی میخوای بگی منم هی ادا در اوردم گفتم من خوب میشناسمتون و …..تا بلاخره گفت حدس میزنم کی باشین منم گفتم خوب حدس بزن اونم نامردی نکردم و گفت همون اقای که اون شب اومد خونه امون و سیستمو درست کرد منم یه لحظه هنگ کردم اما خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم نه من اونی که تو میگی نیستم و خلاصه از اون اصرار و از من انکار تا بالاخره تسلیم شدم و گفتم اره خودمم- ای ناقلا چی شد زنگ زدی- هیچی فقط خواستم اذیتتون کنم- از این عادت ها هم دارین- نه پدر فقط جهت شوخی و سر به سر گذاشتن شما بود و یه جورایی هم احوال پرسی- دروغ نگین راستشو بگین جریان چیه؟؟- جریان؟نه بخدا فقط میخواستم یه احوال بپرسم همین اما وقتی دیم منو نمیشناسین گفتم سر به سرتون بذارم- خب قبول اما اون چیزی که دیروز موقع قطع کردن گفتین واقعا جدی بود یا اونم شوخی- شما شوخی بگیرید جدی نبود- ببین منم بخاطر اون حرفی که دیروز زدین زنگ زدم واقعا چیزی هست که من ندونم؟- خب….. راستش اره اما ….. بیخیال شید خوشحال شدم صداتونو شنیدم دیگه مزاحم نمیشم سلام برسونین روز خوش- نه نه قطع نکن ترو خدا بگین برام مهمه- اخه …..- اخه نداره بخدا هر چی باشه قول میدم منطقی برخورد کنم- خب باید فکر کنم اینجوری نمیشه که بگم- فکر کردن نمیخواد من که قول دادم فقط بگین چیه؟؟(یه جوری با التماس گفت که انگار میدونست جریان چیه اما فقط میخواست مطمین بشه)- باشه میگم اما باید بین خودمون بمونه قبوله؟- اره اره قول میدم فقط بین خودمون میمونه پس خواهشا بگین- باشه راستش ….- بگو تروخدا دارم میمیرم- خدا نکنه الهی من بمیرم شما چرا؟واقعیتش درمورد سعیده- دور از جون شما عزیز… سعید ؟در مورد سعید چی میدونی؟منم کل قضیه سکس سعید و شماره دختره و ….براش تعریف کردم- ترو خدا راست میگین؟؟- دروغ که ندارم خودش همه چی رو گفت- پس بگو اون موی سر که رو بالش تختخواب بود مال اون جنده لاشی بوده…- چی بگم والا (دیدم داره پشت تلفن گریه زاری میکنه منم همش دلداریش میدادم یه کم اروم شد و دوباره گفت)- ببین سیاوش میتونی برام یکه کاری بکنی؟؟- جانم بگو من همه جوره درخدمتم- میتونی برام ثابت کنی؟؟چون من همون روز که برگشتم فهمیدم اما اون انکار کرد باید یه جورای مچشو بگیرم این از خانوم بازیش اون از بنگ و موادش باید زودتر ازاینا ازش طلاق میگرفتم- مواد؟مگه اهل مواد هم هست- اره الان 2 ساله اما همش میگه ترک میکنم اما نکرده فقط دارم خونه خرابمون میکنه- اه اه اه حالم ازش بهم خورد بابا- حالا بیخیال حرف زیاده سر فرصت بهن میگم راستی کی برمیگردی اینجا؟- نمیدونم بستگی به کارام داره به محض اینکه یه کم کارای شرکت رو سبک کردم و دوستم بیاد شرکت اخه تازه ازدواج کرده تازه دوماده بر میگردم- باشه اما زود بیا مثلا کی و چه روزی؟- فک کنم اخر هفته چون امروز 1شنبه اس سوم خرداد تولدمه برمیگردم اما قول دادی فعلا بین خودمون میمونهو به کسی چیزی نمیگی- باشه قبوله راستی تولدتم پیش پیش مبارک- مرسی خانومی پس فعلا عزیزم، راستی میشه ببوسمت؟- بی ادب پسرخاله شدی؟؟امممم شوحی کردم خب راستش برای جبران محبتت چرا که نه- خب باشه اما باید بگی کجاتو ببوسم؟- لپمو- نه نشد- پس کجا؟- جای که من عاشق بوسیدنشم- امممم….. لبام؟- نه- پس کجا زود باش باید برم بیرون خرید دوست داری کجارو ببوسی ؟- پیشونیتو میبوسم- وای از دست تو باشه ببوس چه فکرا که نکردم- امممممم مممممممموچ اینم از این راستی میشه شمارتو بدی- اره یادداشت کن 0936…… اما حواست باشه تا خودم Miss ننداختم زنگ نزن- چشم حتما حواسم هست اما یه الان یه Miss بنداز تا زود Save کنم- باشه عزیز فعلا بای روز خوبی داشته باشی- تو هم همینطور عسل- بای بای- بای بای

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *