سلام اسمم مستعاره … من بابک هستم و 38 سالمه . این داستان مربوط میشه به 8 سال پیش … من دوستی داشتم به نام …. حالا… اون از من 22 سال بزرگتره .. یک روز که خانواده من به مسافرت رفته بودن دوستم مرا به منزلش دعوت کرد و من هم رفتم موقع نهار بود که دیدم مقداری مشروب آوردن وهمسره دوستم ساقی شد وقتی روی زمین نشسته بودیم خانم دوستم که اسمش مهین بود روبروی من نشسته بود ووقتی میخواست استکان من رو پر بکنه خم می شد ومن تا نافشو میدیدم ولی خیلی خجالت میکشیدم اون روز بعد از خوردن نهار ومشروب .. خیلی خوابم گرفت خواستم که روی کاناپه مبل بخوابم که با پیشنهاد مهین رفتم توی اطاقه خوابشون خوابیدم … حدودا یک ساعتی خوابیدم که با صدای درب کمد اطاق بیدار شودم ولی زیر چشمی نگاه میکردم که دیدم مهین وشوهرش اومدن توی اطاق که لباس بردارن و شوهرش آرام میگه که بیدار نشه … و مهین میگه نه پدر خوابه .. این عمل دو بار تکرار شد و رفتن ار اطاق بیرون .. ومن بهعد بلند شدم و از اطاق آمدم بیرون … دیدم که مهین پسر کوچیکش رو داره میفرسته خونه خواهرش که یک کوچه پشته خونه خودشون بود .. و متوجه شدم که دوستم هم رفته مغازه … بعد یک بار به فکره اون صحنه ای افتادم که مشروب سرف میکرد ( یعنی سینه هاش ) آخه مهین با داشتن بچه هنوز اندامش مثل خانم های 22 – 23 ساله بود وبرگشتم توی اطاق وروی تخت خوابیدم .. چند دقیقه بعد دیدم صدای پا داره به سمت اطاق میاد خودم رو به خواب زدم ولی زیر چشمی نگاه میکردم .. که دیدم مهین اومد توی اطاق و ایستاد خوب من رو نگاه میکنه و بعد برای اینکه خوب مطمئن بشه که من خوابم صورتش رو آورد جلوی صورته من جوری که نفسشو حس میکردم و بعد رفت سمت کمد و آرام شروع کرد به درآوردن لبسهاش ویه تاپ نازک و یه شلوار استریج مشکی پوشید من هم مهون طور زیر چشمی نگاه میکردم واااااااااااااااای عجب هیکلی داشت بدن کامل سفید . کون کوچیک ولی برجسته . سینه ها هنوز شق ورق . بعد ایستاد خوب منو نگاه کرد ورفت بیرون .. من که این صحنه رو دیدم کیرم حسابی راست شده بود ( آخه من کیر نه نسبتا بلکه خیلی کلفتی دارم ) بلند شدم که برم از خونه بیرون .. رفتم توی حال منزل درب آشپزخانه و دیدم مهین رخت چرک ها رو توی یه سبدی از حمام آورده توی آشپزخانه چون ماشین لباس شوئیش اونجا بود و میخواد لباسها رو بریزه توش تا منو دید گفت چرا بیدار شدی گفتم نه کمی کار دارم باید بروم گفت بشین تا برایت چایی بیارم من هم نشستم یه چای آورد ولی وقتی که استکان چای رو خواست بذاره جلوم دستش میلرزید بعد من شروع کردم به چای خوردن واو هم شروع کرد جلی من به گذاشتن لبای توی لباس شوئی .. مهین جلوی من ایستاده بود و لباسها رو یکی یکی در میاورد و خم میشد میذاشت داخل لباس شویی وقتی که خم میشد توره استریجش اینقدر نازک میشد که متوجه شودم که شورت نپوشیده .. دیگه کیرم داشت منفجر میشود و با هر لباسی که بر میداشت یه نگاهی معنی دار به من میکرد .. من قید رفتن رو زدم و حدودا یک ربع نشستم دیدم یک چای برای خودش رخت و اومد کنار من دور میز نشست و شروع کرد به صحبت کردن .. حمین که صحبت میکردیم متوجه شدم که یه چیزی از زیر میز میره روی پاهام یه لحظه زیر چشمی نگاه کردم دیدم پای مهین روی پنجه پای منه من واکنشی نشون ندادم و اون ایدفعه پنجه پاشو مالید و انگشت کرد روی ساقه من ( از طرفی نوکه سینه هاش اونقدر برجسته شده بود که از زیر تاپی که پوشیده بود به وضوه پیدا بود ) نفس کم آورده بودم دیگه نتونستم تحمل کنم دستشو گرفتم و کشون کشون آوردم تو حال دسته راستمو حلقه کردم دور کمرش و لباشو شورع کردم به خوردن ..دسته چپم رو گذاشتم روی سینش و بعد شروع کردم به در آوردن لباسهاش وقتی که لخت شود تازه دیدم که چه گوهریه .. کوسه تپل که فقط یه خط وسطشه ….. دستمو گذاشتم روی شانهاش که بشینه اونهم روی زانو نشست وکیرم رو گرفت و تا به خودم بیام تا آخرش کردش توی لقش .. حودودا دو دقیقه برام ساک زد وبهد خوابید روی کاناپه مبل من هم با دستپاچگی کیرم رو توی ستم گرفتم و گذاشتم دم کوسش و با یک ضربه تمامه کیرم رو کردم داخل که مهین با یه آهی کفت بکن تا تهش .. چند تا تلمبه زدم و یک باره با دست منو عقب زد و دیدم زانو زد روی زمین جوری که شکمش روی مبل بود کفت جلو رو ول کن من فقط با کون حال میکنم منم از خدا خواسته یه تف پدر مادر دار گذاشتم دم سوراخ کونش و یواش یواش کردم داخلش ولی دیدم یه جیق زد و خودشو پرت کرد روی مبل .. گفتم چی شد .. گفت من تا بحال 100 بار کیر ازکون خوردم ولی مال تو که کیر نیست دسته بیله اینبار بذار ولی خودم میام عقب و میخورمش گفتم باشه دواره خودش یه تف بزرگ انداخت روی کیرم و گرفتش و یواش یواش کردش داخل کونش .. عجب کون تنگی داشت … خوب که جا انداخت شروع کردم به تلمبه زدن حدودا 10 دقیقه تلمبه زدم که آبم داشت میومد گفتم آبم داره میاد بریزم روی کونت که گفت نه عزیزم بریز داخلش منم پایان آبمو رختم داخلش و بعد حدوده 2 تا 3 دقیقه بهش چسبیدم تا کیرم خوابید واز کونش در اومد و جلوی من نشست روی کناپه و پاهاشو بالا برد و زور زد تا جلوی من آبی که رخته بودم توی کونش خارج شود .. راستی مهین از من 5 سال بزرگتره ولی اینقدر سر حاله که هنوز با گذشته 8 سال از این داستان هفته ای یکی دو بار میزنمش اون هم فقط از کون … چون اون میمیره برای کیره کلفت که از کون بخوره ……………….
0 views
Date: November 25, 2018