سلام دوستان، آرتین هستم 19 ساله ساکن میدون رسالت تهران، این اولین باریه که دارم خاطراتم رو تو این سایت ثبت میکنم پس اگه اشکالی توش دیدید ب بزرگواری خودتون ببخشیدخب بریم اصل مطلب ما یه همسایه دیوار به دیوار داریم به اسم نورا 26 ساله با اندامی کاملا معمولی اما طوریه که منو از روز اول که دیدمش جذب خودش کرد این خاطره هم بر میگرده به دو شب پیش من خسته کوفته از باشگاه رسیدم دم خونه دیدم ماشین نیست، کیلید انداختم رفتم بالا رو دره خونمون ی یاداشت بود روش نوشته بودرفتیم کرج الان دیروقته فردا بیا خونه دایی حسنحسابی حالم گرفته شد خلاصه رفتم تو خونه ساعت 9 شب بود رفتم حموم تا یکم حالم جا بیاد بیشتر مواقع وقتی میرم حموم تصور میکنم ک با نورا رفتم حموم و دارم تن سفیدشو براش میشورم خلاصه کارم تموم شد و اومد بیرون اما لخت داشتم موهام رو اتو میکردم ک در زدن منم سرین هول هولکی حوله پیچیدم دورم و رفتم درو باز کردم و خودمم پشت در بودمنورا بود که گفت سلام مامانت هست؟گفتم نه رفته کرج،کار مهمی داری باهاش؟یهو گفت نه خداحافظ و رفت تو درو که بست بلند بلند خندیدمنم درو بستم یکم چرخیدم تو آینه بغل دستم نگاه کردم دیدم کیرم بیرونه و دلیل خنده های نورا رو فهمیدمتصمیم گرفتم تلافی کنم بعد رفتم زیر گاز رو زیاد کردم و ی کاری کردم تا غذام بسوزهبعد از اینکه بوی کربن سوخته بلند شد رفتم زنگ خونشون رو زدم گفتم سلام شرمنده غذا سوخت منم امشب تهنام ی تیکه نون داری بدی کوفت کنم؟گفت؟ چرا نون ؟ خب صبر کن برات غذا بیارمرفت و بعد از چند ثانیه با ی بشقاب ماکارونی اومد دم در و ب طرف گرفتمن مات صورتش شده بودم آرایش غلیظی کرده بودو لباش تو صورتش خیلی سکسی چشمک میزد همینجوری داشتم نگاش میکردم ک یهو با پا زر ب ساق پام و گفت تا حالا آدم ندیدی؟ بگیر برو بخور داد دستم و رفت درو بستب زور یکم خوردم بعد خالیش کردم تو ی ظرف دیگه و شستم بردم دم خونشون و بهش دادماون شب مسعود ..شوهرش.. مونده بود شرکتنورا ی آدم خفن ترسو بود و منم اینو میدونستمتا اینو فهمیدم نقشه هامو اصلاح کردم و رفتم دم خونشون و در خونمون رو محکم بستم بعد زنگشون رو زدم اومد گفت بفرمایید ؟منم گفتم در بسته شدکیلیدم هم تو مونده دارم یخ میکنم … آستین حلقه ای تنم بود…گفت بیا تو تا مسعود بیا برات درستش کنهاینو که گفت فهمیدم خودشم ی سری نقشه برام کشیدهسرتونو درد آوردم بریم سر اصل مطلبنشستم رو مبل و اونم رفت تو اتاق درو بست . همه حا ساکت بود. اعصابم خرد شد رفتم در اتاقشو زدم جواب نداد محکم تر زدم جواب ندادبا خودم گفتم شاید اتفاقی براش افتاده دستگیره رو چرخوندم در باز شد . آروم رفتم تو دیدم زیر پتو دراز کشیده رفتم پیشش بعد حضورم رو حس کرد گفت گمشو بیرون عوضیییییییگفتم چی شده؟ من کار بدی کردم؟گفت نه فقط برو بیرون نمیخوام ببینمتمنم دیگه هیچی نگفتم اومدم بیرون درو محکم بستم بعد از چند دقیقه اومد گفت ببخشید ناراحتت کردم من ی مشکلی دارم که مامانت میدونه از دستم ناراحت نشو (نورا خیلی خیلی حشری بود اما سر این قضیه با مسعود مشکل داشت طوری که همیشه خونشون دعوا بود.یعنی هر موقع هوس میکرد باید ارضا میشد)منم یهو از دهنم در رفت گفتم میدونم مشکلت چیه الانم به خاطر همین اینجام من میدونم که امشب مسعود شرکت میمونه و نمیاد در ضمن دلیل خنده هاتم میدونم و همچنین دلیل زیر پتو رفتنتم میدونم سوختن غذا و بسته شدن در همش دلیلی بود برای حشری کردن شمادیدم یهو شل شد افتاد رو زمینترسیدم رفتم زیر سرشو گرفتم آوردم بالا گفتم خوبی نورا ؟؟؟؟؟؟یهو دستاشو دوره گردنم حلقه کرد و گفت تو که میدونستی تا حالا کجا بووووودی؟؟؟؟؟؟زد زیره گریه زاری گفتم ببین الان اینجام تا جبران کنم برات . برای اینکه گریش بند بیا رفتم جلو تر و لبامو گذاشتم رو چشاشو بوسیدم یهو قاطی کرد گفت چشام نه احمق لبااااامیهو لباشو آورد جلو منم از خدا خواسته تا تونستم خوردمشون بد کم کم روم باز شد و دستم و گذاشتم رو سینش بعد لباشو جدا کرد و گفت امشم پیشم میمونی؟؟؟؟؟منم گفتم آره عشقم تا صبح پیشتم بعد تاپش رو در آورد و نشست گفت پس بیا بچه من شو هرچی میگم باید گوش کنی بدو بخورخداییش کف کردم از این همه شهوت رفتم رو پاش دراز کشیدم اونم سینه هاشو ک اندازه دو تا انار تپل بود کرد تو حلغمخلاصه بعد از خوردن سینه هاش ششلوارمو کشیدم پایین ک یدفه گفت جووووووووووون پرید رو کیرم حالا نخور کی بخور برای بار اول بهد از دو دقیقه آبم اومد اونم همش خوردبعد بلند شد و شرو کرد لخت شدن گفت پاشو لختت کنممنم گفتم چشم مامانییییییبعد از لخت شدن رفتیم رو تخت و بهم گفت 69 بلدی؟گفتم آره هرچی بگی بلدمبا بغض گفت من عاشق 69 اه اما مسعود دوست ندارهبعد اومد روم و کسش رو کرد تو دهنم و خودشم مشغول کیر خوری شد بعد از چند دقیقه بلند شد نشست رو کیرمواااااااای داشتم نورا جونمو میکردم اونم از کسخیلی داغ بود داشتم میسوختممن هیچ کاره بودم تموم کارارو خودش میکرددقیقا ده دقیقه بدن وقفه بالا پایین کرد و لرزید بهعد از پشت دراز کشید روممن هیچ حرفی نمیزدم بعدش فرمون افتاد دس من شرو کردم تلنبه زدن دو سه دقیقه خودم گاییدمش تا آبم اومد ریختم تو کسش(مزده بچه دار نمیشه)بهد کنار هم خوابیدیم تا صبح فقط از هم لب میگرفتیم و قربون صدقه هم میرفتیم منم با سینه هاش و کسش ور میرفتم دو سه بارم تا صبح کردم تو کسش اما نذاشتم ارضا بشه میخواستم تشنه کیرم بمونهبعد از ایم ماجرا قول داد تا وقتی که هر موقع خواست بهم بگه و منم در خدمتش باشم…. از کیرم و هیکلامون تعریف نکردم چون کاملا معمولی و در حد متوسط بودیم….مرسی ک وقتتون رو گذاشتین سر این مطلببازم خاطره داارم و سعی میکنم بهتر از این اراِه بدمفعلا تا بعد بایبوسنوشته artinjooooooooooooooon
0 views
Date: November 25, 2018