با سلام فقط میتونم بگم که گفته هام داستان نیست و واقعیه. لطفا بی تربیت ها یا نخونن یا اگرم خوندن فحش ندن.شروع یه روز داشتم با رفیقم با موتورش توی شهر میچرخیدیم که با هم رسیدیم به پارک،پیاده شدیم رفتیم توی پارک که بعد حدود پنج دقیقه گوشیم زنگ خورد شمارش آشنا بود بله شماره ی هانیه جونم بود وقتی با استرس جواب دادم اون صدای دلنشین جیگری شو شنیدم که گفت سلام جوابشو دادم بهش گفتم کاری داشتی؟ گفت دیدم چند وقته بهمون سر نزدی دل تنگت شدم و با خودم گفتم یه یادی ازت بکنم.منم بعد معذرت خواهی گفتم اینجا نبودم و امروز اومدم شهرمون،گفت اگه رسیدی یه سر از ما بزن منم گفتم الان با وسیله دوستم میام پیشت.(آخه ما یه سال قبل از این اتفاق با هم دو سال دوست بودیم ولی من چون دوستش داشتم هیچوقت باهاش به فکر سکس نبودم.)خلاصه موتور دوستم رو با اصرار برای 10 دقیقه گرفتم رفتم. سر کوچه شون که رسیدم ایستادم ساعت تقریبا 12ونیم به بعد بود که دیدم مامانش با برادر کوچیک هانیه سوار موتور پسر داییش دارن میرن مسجد.اونجا بود که فهمیدم چه خبراییه.به شماره ای که دستش بود زنگیدم که هانیه گفت موتورت رو توی خیابون بذار جوری که کسی تو رو نبینه بیا سمت خونمون. گوشی رو قطع کرد.رفتم دیدم در حیاط نیم بازه رفتم تو چون مطمئن بودم تنهاست.هانیه پشت در بود تا رفتم تو در رو بست و از فرط دلتنگی خودش رو انداخت بغلم و بعد روبوسی دیدم گریه زاری اش در اومده.لبش رو بوسیدم و دستش رو گرفتم گفتم جیگری من نباید گریه زاری کنه دستم رو گرفت گفت بیا بریم خونه که دلم حسابی برات تنگه.با هم رفتیم داخل بغلش کردم و مثل قبلا همدیگه رو غرق بوسه کردیم چون سر ظهر بود و خونه خالی، شهوت هم اومد سراغم اما اون هم دست کمی از من نداشت گفتم هانیه جونم بسه ممکنه کاری بدم دست جفتمون.هیچی نگفت فقط یه نگاه کرد که تا تهشو خوندم و گفتم خودت خواستی بعدا ناراحت نشی بگی بهم تجاوز کردی.بوسم کرد و خودشو توی بغلم فشار داد یه فشار همراه التماس.منم بدجور حشرم زده بود به سقف.لباساشو در آوردم و تا جایی که گفت جون من دیگه نخور، سینه ها و گلو و دور ناف و سر شونه هاشو خوردم بعد رفتم سراغ کسش که اصلا مو نداشت اونقدر خوردم که داشت موهامو میکند.بعد بلندش کردم گفتم دوست دارم عشقم سینه هامو بخوره اونم اونقدر زبونشو کامل به سر سینه هام میکشید که دادم رفت هوا بهش گفتم جیگری برو سراغ اصل کاری گفت تا حالا نخوردم حالم بد میشه منم گفتم من خوردم تو نمی خوای بخوری؟ اینکه نامردیه. با اکراه اومد سراغ کیرم که صاف صاف بود زبونشو زد به کیرم و کم کم شروع کرد بعد حدود 3 دقه که خورد دیگه دندوناش گیر نمی کرد و خودش هم با ولع پایان میخورد دیگه جفتمون خسته شده بودیم و سکس می خواستیم بلندش کردم و دوست داشتم بکنم تو کون نازش اول سوراخشو با تف خیس کردمو کم کم با انگشت خیسم با سوراخ کونش ور رفتم تا خوب آماده شه وقتی دیدم اوضاع مساعده کیرمو حسابی خیس کردمو بهش گفتم اجازه هست خانمی؟ سرشو تکون داد و گفت مختاری.کیرمو گذاشتم دم کونش و یکم بازی دادم و دیدم خودشم داره کونشو تکون میده با یه فشار سرشو کردم تو که دیدم داره دردش میاد منم همزمان از پشت شروع به خوردن گردنش کردم و شروع کردم گاییدن عشقم. دیگه تبدیل به تلمبه شده بود و اونم حال می کرد و بعد حدود 5 دقه گایش آبم داش میومد بهش گفتم چیکارش کنم؟ که هانیه گفت دوست دارم آبتو توی کونم خالی کنی خیلی حال کردم آبمو ریختم توی کونش.بعد بهم گفت خواستگار دارم چیکار کنم منم گفتم که تا چند سال دیگه شرایطشو ندارم برو زنش شو حالشو ببر.که دیدم شروع کرد به گریه زاری کردن و منم که طاقت گریشو نداشتم اشکم سرازیر شد. همو تا تونستیم بوسیدیم و زدم بیرون.بعد سه روز که همش با هم در تماس بودیم بهم گفت امشب قراره بیان چیکار کنم؟ گفتم مثبت باش پسر خوبیه.و همون شب هانیه من به عقد یکی دیگه در اومد بعد دو ماه هانیه رو توی خیابون دیدم که صورتش کبود بود دلم براش سوخت گفت یک هفته ست که شوهر ناجنسش با یه دختره آشنا شده و هانیه منو به هر بهانه ای کتک میزنه و منم گفتم غصه نخور به خدا قسم که تلافیشو سرش در میارم و شب پر خون میاد خونه و از هانیه جدا شدم. از قضا شب دور میدون شهرداری منطقه 1 دیدمش و تا جایی که خورد بی بهانه زدمش. هانیه جونم رو دوست دارم تا پایان عمرم. باورم نمیشه هانیه جونم رو کردم…امیدوارم خوشتون اومده باشه.ببخشید اگه طولانی شد.و مهم اینه که شما بزرگوارید.به امید مرگ شوهر هانیه تا من بتونم با هانیه جون ازدواج کنم…..نوشته بی کس
0 views
Date: November 25, 2018