سلام بچه ها من اسمم آرمان هستش میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که ماله 5ماه پیشهما یه پسرهمسایه ای داشتیم که اسمش کیارش بود بی انصافی نباشه خیلی خوشگله یعنی خیلی خیلی خوشگله وقتی تو خیابون راه میره همه نگاش میکنن 16 سالشه از بچه گی پیش هم بودیم من ازش 4سالی بزرگترم اما همیشه خجالت میکشیدم بهش بگم که بیا از اون کارا بکنیم همه دوستام فکر میکردن که من اونو هر روز میکنم در حالی که من بهش دست هم نزده بودم همه بهم حسودیشون میشد که خوش به حالت چه دوستی داری اما منه خاک بر سر نمیتونستم کاری بکنم. گذشت و گذشت تا رسید به روز 13 بدر همین سال خانواده اونا با خانواده ما ر با هم رفته بودیم 13 بدر منو اون هم داشتیم 2تایی تو کوه میگشتیم که یه دفعه یکی از دوستام زنگ زد و گفت آرمان مشروب داری بیایم ازت بگیریم منم گفتم اره دارم اما تو خونه هستن منمم الان تو کوه هستم 1ساعتی طول میکشه خلاصه قبول کردن و منم از خانواده اجازه گرفتم و اومدیم دوتایی خونه ما تا بهشون مشروب هارو بدیم اونا هم اومدن و بردن کار که تموم شد کیارش بهم گفت ارمان بیا ما هم بخوریم گفتم مگه تو هم میخوری گفت نه میخوام برا اولین بار بخورم اولش قبول نمیکردم که نه نباید بخوری و اینا اخه خیلی دوستش داشتم .بعد دیدم اصرار میکنه قبول کردم و تو حیاط نشستیم یکمی من خوردم و یکمی هم اون به پدرم هم زنگ زدم که ماشین خراب شده همه جا هم بسته هستش داریم خودمون درست میکنیم تا بیایم اونم گفت باشه منتظریم خلاصه مشروب رو که خوردیم بعد از 10 دقیقه دیدم بله اصر خودشو کرده کیارش داره چرت و پرت میگه منم از ترس اینکه بلایی سرش نیاره نشستم پیشش و تکون نخوردم که یه دفعه دیدم خودش رو انداخت رو من خیلی برام عجیب بود تا جایی که من میدوستم کیارش از اونجور پسرا نبودگفتم چیکار میکنی کیارش هیچی نگفت و خودشو رو من ول کرد منم دیدم میخوادبا هم سکس کنیم گفتم کیارش اینجا زشته بیا بریم تو خونه وسایل رو جمع کردیم رفتیم تو خونه تو اتاق من. گفتم لباسامنو در بیاریم گفت باشه وای بچه ها وقتی لباساشو در اورد داشتم میمیردم تا حالا بدنی مثل بدن اون ندیده بودم حتی بهتر از دخترا بدنی به رنگ گندمی موهاش موهای سرش گندمی 1دونه مو هم تو بدنش نداشت چشاش هم عسلی ببین چی میشه دراز کشید رو تخت منم کرم داشتم زدم رو کیرم و خودمو ول کردم روش حیفم میومد بکنمش فقط میخواستم حسش کنم که یه دفعه داد کشید بکن دیگه دارم میمیرم منم گفتم باشه شروع کردم اروم اروم تلنمه زدن وقتی داد میکشید میمیردم یکمی که کردم یه دفعه داد کشیدم کیارش میخواد ابش بیاد که گفت بریز همون جا گفتم باشه هرچی زور داشتم زدم و تا تهش فرو کردم تو کونش که یه جیغ بلندی زد و هرچی داشتم خالی کردم تو کونش بلند شدیم و لباسامنو پوشیدیم و برگشتیم کوه اون روز گذشت از اون روز هنوز هیچ فرصتی پیدا نکردم که باز هم با اون تنها باشم. بهم کمک کنین تا یه بار دیگه با اون سکس کنم بچه ها خیلی خوشگله خیلینوشته آرمان
0 views
Date: November 25, 2018