شونزده ساله بودم و تازه داشتم با مفهوم سکس روبرو می شدم.خونوادم که آدمای بظاهر سنتی ولی عملا خیلی روشنفکری بودن از بچگی برام همه چیزو در مورد سکس توضیح داده بودن و من جواب سوال معروف مامان باباها بچه هاشونو از کجا میارن؟ رو بجای 5شنبه بازار یا مغازه بچه فروشی با حقیقت گرفته بودم.ولی چیزی که بهم گفته بودن خیلی علمی بود و بیشتر جنبه زیست شناسی داشت و فقط تا زمانی که بدنم نیاز جنسیمو فریاد نکشید تونست کنجکاویمو ارضا کنه.منم دغدغه های عالم خودمو داشتم و برعکس خیلی از بچه ها تا دبیرستان حتی بعد از زمان بلوغ هیچ شیطنت جنسی ای ازم سر نزد.دبیرستانی که من رفتم یه دبیرستان غیرانتفاعی بود که دختراش همه بچه پولدارای معروف شهر و شهره خاص و عام بودن.منم از خندیدن به شکل فشارسنج تو کتاب شیمی 1 و سرک کشیدن تو دفتر یکی از بچه ها(که آرشیو داستان سکسی با دستخط خودش داشت و به همه کرایه می داد) و شوخی با خیار و موز سر زنگ تفریح به جایی رسیدم که دیگه وقتی می رفتم حموم با سینه هام بازی می کردم.منی که تا اون زمان به کسم نگاهم نکرده بودم حالا یواشکی یه آینه کوچیک با خودم می بردم و هر بار رنگ و شکل وسط پاهامو چک می کردم.دیگه تمرکزم از بین رفته بود و وضع درسام شدیدا افت کرده بود.یه خلاء همیشگی رو تو خودم حس می کردم.عضوی از بدنم که بیشتر از همه حس می کردم کسم بود و خیلی بهش حساس شده بودم.موقعی که تو گوشی دوستام (اون موقع موبایل داشتن اونم برا بچه دبیرستانی ته مایه داری بود) فیلم پورن نگاه می کردم حس خاصی بهم دست نمی داد،ولی بعدش ثانیه ای نبود که بهش فکر نکنم و صحنه های جدیدی تو خیالم واسه خودم طراحی نکنم.حتی دیگه نمی تونستم بخوابم.از پسرا خیلی خوشم نمی اومد و اولین چاره ای که به ذهنم می رسید خودارضایی بود.اون روز تا زمانی که می خواستم برم حموم لحظه شماری می کردم.لباسامو مث پورن استارا با رقص کمر در اوردم و زیر دوش برا دوربین فرضی ژستای سکسی می گرفتم،ولی از لحظه ای که خواستم به سینه هام دست بزنم اوضاع عوض شد.هیچ حس خاصی بهم دست نمی داد و فقط از خودم چندشم می شد.رفتم سراغ کسم و انگشتمو کردم تو شیار توش و خیلی آروم لرزوندم.یه دست دیگه هم با صابون رو سینه م بود.لحظه اول دردم گرفت،لحظه دوم حس خوبی بهم دست داد و از اون به بعد دیگه وقت تلفی بود.خواستم انگشت کنم تو سوراخ کسم ولی نگران پرده م بودم.تو تلاش بعدی یکم انگشتمو کردم تو سوراخ کونم(که در کمال تعجب تقریبا راحت رفت تو) و جلو عقبش می کردم و سعی می کردم با دست دیگم کونمو بلرزونم و تکون بدم.اینم فقط یکم حس خارش بهم داد.تنها فرقی که اون حمومم با بقیه مواقع داشت این بود که گر گرفته بودم و موقعی که داشتم میومدم بیرون حالم بد بود و قلبم تندتند می زد.اون روز نگرانی شدیدی بهم دست داد.نکنه من مشکلی داشتم و نمی تونستم تحریک شم؟ این برام مث یه کابوس بود.نه جرات داشتم با کسی در میونش بذارم نه دلم می خواست اون خودارضایی احمقانه رو دوباره تکرار کنم.دیگه دست به هیکلم نزدم و فقط گاهی تو تخت ورژن دخترونه ی شبیه سازی سکس پسر کوچولو تو فیلم مالنا(که اون زمان یکی از کالتای من و دوستام بود) رو اجرا می کردمتا این که با دیدن تجربه های دوستام و شنیدن داستانایی که تعریف می کردن تو فکر یه دوس پسر افتادم.اهل عاشق شدن نبودم و برخلاف دختر مدرسه ای های نرمال سابقه هیچ کراشی نسبت به بازیگر یا خواننده یا پسری از فامیل و دور و ور نداشتم.واسه همین باید تو یه اقدام خودجوش یکیو پیدا می کردم که ازش استفاده ابزاری کنم.با توجه به وضعیت داغون پسرایی که دم مدرسه می ایستادن و باعث می شدن تنها فعالیت مفید ناظم چک کردن هر 2 دقیقه ی بسته بودن در باشه،تنها جایی که می تونستم بی اف پیدا کنم نت بود.از قبل تو خط یاهو مسنجر بودم و حتی پیش اومده بود که با دوستام یه آی دی جنده لاشی نما بسازیم و ملت تو کفو سر کار بذاریم و آخرش لو بریم و فحشایی بخوریم که نفهمیم یعنی چی.تصمیم گرفتم برم تو کار یکی از دوستای قدیمی نتیم که اسمش علی بود و همیشه بهم ابراز عشق می کرد.از این کس لیسا بود که در حدی ضایع بود که من 16 ساله هم می فهمیدم فقط دنبال کس زدنه.به همه یه تیری می انداخت و اگه هم به هدف نمی خورد خیالیش نبود.فکر کردم علی باتجربست و می تونه یه چیزایی بهم یاد بده.بطرز ابلهانه ای اون زمان اصلا به قابل اعتماد بودن و اینا فکر نکردم.فقط تو فکر این بودم که خطر کنم و خودمو بندازم تو فضایی که قبلا توش قرار نگرفته بودم و از سالم بودن خودم هم مطمئن شم.خلاصه،شروع کردم به سکس چت با علی.اون یه مزخرفاتی می پروند و منم تا جایی که بلد بودم جوابشو می دادم.پاتوقم هم شده بود سایتای معدود پاسخ به سوالات جنسی و سایت سکسیای فیلتر شده (اون زمان فیلترشکنا سایتایی بود که توش آدرس سایت فیلتر شده رو تایپ می کردی و بعد 3 ساعت با اون نت دایال آپ لاک پشتی تازه 4تا عکس کس و کون لود می شد) که یه وقت جلوش کم نیارم.اونم برا من ادعا می کرد که قبل اینکه عاشق من بشه 200 تا دوست دختر داشته و بخاطر من با آخریه بهم زده و از اون موقع 300 تا دختر التماس کردن که باهاشون بخوابه ولی بخاطر من قبول نمی کنه و انقدر بامعرفته که خونه شو همیشه برا سکس در اختیار دوستاش میذاره و خودش مجبوره تو خیابون بگرده و … منم حرفای رومانتیک ای تحویلش می دادم که بخاطرشون بیشتر از حرفای سکسی حالم از خودم بهم می خورد.روز اولی که باهم رفتیم بیرون یه فاجعه پایان عیار بود.علی قیافه خوبی نداشت ولی تیپ زدن بلد بود و مطابق رسم اون زمان،معیار اول دخترکش بودنو که خالی کردن نصف قوطی ژل رو کله ش بود داشت.تو کوچه و خیابون می گشتیم و اونم شاید به این دلیل که من زیادی بهش رو داده بودم جلوی چشم مردم تو کوچه های بقول خودش خلوت از زدن تو کون من و سلقمه زدن به سینه هام و گاز گرفتن لپم دریغ نمی کردمنم مدام به خودم می گفتم مهم نیس،به تجربش می ارزه،و از عینک آفتابی ای که وسط پاییز زده بودم تشکر می کردم.از کنار یه بن بست که رد می شدیم منو کشید تو و چسبوند به دیوار و لباشو گذاشت رو لبام.فقط یه خیسی رو لبام حس کردم و این که یه نفر داره زبونشو فرو می کنه تو حلقم.صدای پا که شنیدم هلش دادم عقب و وقتی رفت بیرون دیگه دیر شده بود.همزمان یه پیرزن که می خواست بره تو تنها خونه قدیمی ته کوچه اومد تو و من همیشه شرم اون لحظه که شال افتادمو می ذاشتم رو سرم و می دویدم بیرون تو خاطراتم با لذت بوسه اولم عجین شده.تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت با علی تو شهر قدم نزنم. دفعه بعدی منو برد یه قهوه خونه،معادل سفره خونه های متوسط امروزی،که اینم چندان خلوت نبود ولی حداقل فضای بین تختا با دیوار جدا شده بود و فقط کسایی که از راهرو عبور می کردن می تونستن ما رو ببینن. دستشو حلقه کرد دور گردنم و گونه هامو لیس می زد.از بوی آب دهنش حالم بهم می خورد تا حدی که چن لحظه بعد هلش دادم عقب و صورتمو پاک کردم.گفت ای بابا،تو هم که پایه بودنت فقط پشت کامپیوتره… بعد یادش اومد که هنوز کاملا مخم زده نشده و گفت مهرناز جان،عزیز دلم، من که گفتم تو هر جوری باشی من دوستت دارم.می دونی که من تو رو واسه بدنت نمی خوام،اگه دوس نداری… دلم می خواست حداقل یه گه بخور بارش کنم،ولی سریع لبامو گذاشتم رو لباش و سعی کردم این دفعه بر عکس دفعه قبل که دهنمو کاملا بسته نگه داشته بودم منم محکم ببوسمش.مث کاری که دفعه قبل خودش کرده بود زبونمو تو دهنش می چرخوندم.خیلی حشری بود چون با همون یه بوسه صورتش قرمز شده بود و صدا نفساش رفته بود بالا.خواست بشینم رو پاش.با پاهای باز نشستم رو پاش.اونم تو بوسه بعدی با یه دستش سینه هامو چنگ می زد و با یه دستش کونمو.بعدها فهمیدم پسرایی که بخوان ذهن طرفو آماده کنن تو بوسه های اولی این کارو نمی کنن ولی این یکی خیلی عجله داشتداشت دستشو از زیر مانتو می کرد تو شلوارم که گارسن با سفارشامون اومد.پریدم پایین و به بی حواسی خودم لعنت فرستادم.حداقل می ذاشتم غذاها رو بیاره بعد.صورت منم قرمز شده بود،ولی از خجالت.علی هم که به رو خودش نمی اورد.دیگه ول کن قضیه نبود و تا اون خراب شده رو ترک کنیم داشت با سینه ها و کونم ور می رفت.دستمو هم رو شلوارش نگه داشته بود که عظمت کیر باد کرده شو حس کنم چن بارم به کسم دست کشید که گفتم از رو شلوار دردم میاد.خواست زیپ شلوارو باز کنه بره سر وقتش که دستمو گذاشتم رو دستش و گفتم باشه بعدا عزیزم.خوشبختانه بی خیال شد.هر چی می خواستم به خودم بقبولونم که اون روز حال کرده م، فایده ای نداشت.شبا خواب می دیدم که دارم وسط یه جمع بزرگ با علی سکس می کنم و از خجالت عرق می کردم.هم بیشتر نگران بی میل بودن جنسیم شده بودم،هم علی رو دیگه نمی تونستم تحمل کنم.فک کردم بزنم به دریا،یه بار باهاش بخوابم و بعد این دلقک بازی رو تموم کنم.روز بعد برا اولین بار با تاپ شلوارک نشستم جلوی وب کم و به علی وب دادم.دهنش به وضوح آب افتاده بود.من سینه های کوچیکی داشتم،ولی کمرم فوق العاده باریک و کونم سفت و برجسته بود.پوستم هم زمانی که موهاشو ور می داشتم خیلی سفید و نرم می شد.کلا برای تحریک یه پسر به اندازه کافی و بیشتر از اون جذاب بود.علی نوشت خوشگلم میشه تاپتو بزنی بالا هیکل نازتو قشنگ تر ببینم؟ گفتم اون باشه برا روزی که میام خونه ت. می خوام از نزدیک ببینی.همون جور که پیش بینی می کردم شروع کرد کون خودشو جر دادن که کی میای و من فرش زیر پاتم و خونه مال خودته و … منم که کم عجله نداشتم برا همون فردای اون روز قرار گذاشتم. فردا تو مدرسه امتحان فیزیک داشتم که برگه سفید تحویل دادم.تو خونه هم که کسی حواسش بهم نبود.مادر و پدرم منو تو همه انتخابهای زندگیم آزاد گذاشته بودن و باعث شده بودن من جوری بار بیام که خودمو درگیر هر تجربه ای بکنم.تک فرزند بودم و اونام همیشه جز ظهرا و شبا سرکار بودن و خیلی کاری بهم نداشتن.خونه علی تو یکی از مناطق متوسط شهر بود و از خونه ما تا اونجا 45 دقیقه حدودا راه بود.غروب دم در خونه علی بودم.زنگو که می زدم تو فکر کتابی از مایا آنجلو بودم که چن وقت پیشش داشتم می خوندم.I know why the caged bird singsاز این نوشته بود که یه بار تو نوجوونی با انگیزه هایی مشابه من به پسر همسایه شون پیشنهاد سکس داده و پسره فک می کرد که داره از من استفاده می کنه.نمی دونست قصد منم دقیقا همینه که از اون استفاده کنمبا پارتیزان بازیایی که برا تو رفتنم در اورد و اطلاعاتی که بعدا کسب کردم متوجه شدم که در مورد صاحب خونه دانشجویی بودن و به ملت مکان ارائه دادن کاملا بلوف زده و داره تو این خونه با خاله و شوهر خالش زندگی می کنه.که نمی دونم اون روز کجا بودن.خونه هم یه خونه معمولی بود،یه واحد تو طبقه سوم یه آپارتمان،مناسب یه زوج تنها.یه اتاق خواب بیشتر نداشت و فکر کنم علی رو کاناپه می خوابیدعلی صبر نکرد یه دور خونه رو ببینم و 3 دقیقه نشده بود که روسریمو از سرم کشید و افتاد به جون دکمه های مانتوم.یه بلوز قرمز آستین کوتاه با یقه چپ و راست پوشیده بودم با یه سوتین ابری مشکی زیرش که سینه هامو برجسته تر نشون بده.نفهمیدم کی دستای علی دور کمرم بود و داشت گردنمو لیس می زد،اما لحظه ای که بلندم کرد و برد خوابوند رو تخت دو نفره اتاق خواب دقیقا تو ذهنم حک شده.چیزی که هنوز در مورد علی برام جالبه عجله بیش از حدش بود.بدون اینکه منتظر اوکی یا اصلا هیچ عکس العمل خاص منفی یا مثبتی از طرف من باشه بلوزمو در اورد و سینه هامو محکم از رو سوتین می مالوند.بعد شلوارمو کشید پایین و حالا کس و سینه هامو هم زمان چنگ می زد.منم فقط دستامو داده بودم بالا و چشامو بسته بودم و سعی می کردم لذت ببرم ولی حس کسیو داشتم که داره بهش تجاوز می شه.بدون اینکه بند سوتینو باز کنه محکم کشیدش پایین و شروع کرد به لیس زدن و گاز گرفتن سینه هام.شورتمو هم داد بالا ولی کسمو لیس نزد و فقط انگشتشو می کشید لاش.کم کم داشتم نفس نفس می زدم ولی سعی می کردم صدایی در نیارم.همونجوری که با نگاش منو می خورد خودشم در عرض چن ثانیه لخت کرد و اومد بدنشو انداخت روم و از لبم تا زیر گردنمو لیس می زد.علی گفته بود 22 سالشه و بدنسازی کار می کنه که از بخت بد من فقط همین یه موردو خالی نبسته بودهیکل ورزیده و تنومندی داشت.من هیچ کاری جز نفس کشیدن نمی کردم.فقط سنگینی وزنش و خیسی زبونشو حس می کردم.اونم ظاهرا برعکس همیشه که زیاد کس کس و شعر می گفت آدمی نبود که موقع سکس حرف بزنه.بلندم کرد و منو نشوند لبه تخت و شورتشو که هنوز تنش مونده بود در اورد.کیرش که کلفت بود ولی خیلی دراز نبود جلوی صورتم ظاهر شد.با 2تا دست 2طرف صورتمو از زیر گوشام گرفت و کیرشو اورد تا چن سانتیمتری لبام.چن تا لیس ناشیانه بهش زدم ولی خیلی چندش آور بود برام.گفت دهنتو وا کن قشنگ،بعد کیرشو تا نصفه چپوند تو دهنم.عق زدم.درش اورد و 2باره یه ذره کمتر کرد تو،باز عق زدم.خیلی کلفت بود.بی خیال شد و منو به پشت خوابوند.چن تا لیس طولانی به کونم زد و کیرشو گذاشت سر سوراخ کونم.اساسا با کرم و چرب کننده و انگشت کردن و آماده سازی رابطه خوبی نداشت منم که اون لحظه فقط تو شوک بودم و اگه هم نبودم اون قدر نمی دونستم که بخوام بهش بگم چی کار کنه و چی کار نکنه.فکر می کردم حتما یارو حرفه ایه و هر کاری که می کنه درسته.کیرشو که کرد تو یه درد وحشتناک حس کردم.من قبلا یبوست داشتم و دردشو کشیده بودم،اینم یه دردی بود تو همون مایه ها ولی با دوز خیلی خیلی بیشتر.غیرقابل توصیف.نمی دونم چقدر کرد تو ولی خیلی نبود،دیگه نمی تونستم ساکت باشم،جیغم رفت هوا.درش بیار؛علی خیلی دردم گرفت،علی تو رو خدا درش بیار… دستاشو محکم گرفت جلو دهنم. ساکت همسایه ها میشنون الان دردش تموم میشه،صبر کن، اسکل نمی دونست که اگه بخواد دردش تموم شه باید هم خوب تحریکم کنه هم تدریجی پیش بره.در همین حد می دونست که می گن دردش فقط مال اولشه مرحله بعدی کیرشو تا ته کرد تو قشنگ مرگ رو جلو چشام دیدم.دیگه داشتم با پایان وجود جیغ می زدم ولی صدام از سد انگشتاش رد نمی شد.دستشو گاز گرفتم که سریع از دهنم اوردش بیرون ولی کیرشو از تو کونم نه دستش خون اومده بود،دندونام به تیزی معروف بود.چی کار کردی کثافت…آی دستم…درستت می کنم الان زیر لب یه جنده لاشی گفت و شروع کرد به تلمبه زدن تو کونم.یه دستش محکم رو استخون زیر قفسه سینه م بود که شدیدا بهش حساسم و با یه دست دیگه می زد رو سینه هام.دیگه براش مهم هم نبود که داد و آخم بره هوا.گازی که گرفته بودم برا کنار زدن ماسکش کافی بود و اونقدر به کارش وارد نبود که بتونه جلوی خودشو بگیره.محکم گرفته بودتم و انقدر درد داشتم که دیگه تکون نمی تونستم بخورم.کیرشو که کشید بیرون برم گردوند و یه لحظه ولم کرد و با پوزخند گفت قرصی که بالا انداختم واسه کست هم جواب می ده،غصه نخور گل من… وحشت از دست دادن پرده م با درد قاطی شد.اون زمان هنوز به اون حد از آزادی فکر نرسیده بودم که پرده م برام مهم نباشه.فک می کردم بالاخره یه روز باید ازدواج کنم و اگه پرده نداشته باشم هیشکی منو نمی گیره و از این خزئبلات.از طرفی با پایان اطلاعات کمم شنیده بودم که نباید از کون در اورد و کرد تو کس،البته یادم نمیومد چرا.اولین کاری که به ذهنم رسید این بود که حمله کنم طرفش و حساس ترین نقطه بدنش،کیرشو گاز بگیرم.کس پاره… نعره ش تو کل اتاق پیچید.ساک می خواستی بزنی تو دهنت جا نمی شد، جنده لاشی عوضی،حالا واسه من گاز می گیری؟ رفتم فرار کنم که پام گیر کرد به دمپایی روفرشی زیر تخت و با سر خوردم زمین.اونم اومد بالا سرم و یه لگد زد به کونم،که هنوز همونقدر درد می کرد.وحشی شده بود و دیگه از مخلوط درد و شهوت نمی فهمید داره چی کار می کنه.حالا می دیدم ناشی تر از اونه که بخواد موقع بلند کردن یه دختر جانب احتیاطو نگه داره.به نظرم فقط یه کوه ادعای مشنگ می رسید.اما خودمو مشنگ تر از اون می دیدم که اینجور نشناخته اومده بودم تو خونه یه دیوونه که حالا بخواد با این وضع ترتیبمو بده.بلندم کرد،یکی زد تو گوشم و پرتم کرد رو تخت.گوشه لبم زخم شده بود،لامصب دستش خیلی سنگین بود.صورتم قفل شده بود طرف قاب عکس رو میز کوچیک کنار تخت.چن بار زد رو سینه هام که دیگه پوستشون قرمز قرمز شده بود.پاهامو باز کرد و چوچوله مو گرفت تو دستش.کسم خیلی خیس نشده بود و چوچولمو که محکم می مالوند دردم می گرفت.که البته در مقابل درد کونم چیز غیرقابل تحملی نبود.التماسم هم نمیومد،فقط دعا می کردم معجزه ای اتفاق بیفته.موهامو گرفت و نود درجه منو چرخوند،کمرم از لبه ی تخت تا شد و از کمر به بالا از تخت آویزون بودم.نوک موهام می خورد به فرش و دیوار پشتمو با ترکای بی ریختش برعکس می دیدم.کم کم اشکم داشت در می اومد.پرید پایین تخت،سینه هامو با دو تا دستاش محکم گرفت و تو همون وضعیت کیرشو تا می شد کرد تو دهنم.گاز بگیر دیگه،گاز بگیر جنده،جرات داری یه بار دیگه گاز بگیر… تو دهنم با نهایت سرعت تلمبه می زد و من دیگه حال بهم خوردگی برام عادی شده بود،بدتر از اون واقعا داشتم خفه می شدم.کیرشو که در اورد چن لحظه فقط عق زدم و سرفه کردم.برگشت سر جاش،پاهامو گذاشت دور گردنش و منو کشید بالا.سرم خورد به لبه تخت ولی نه خیلی محکم.یکی دیگه زد تو گوشم،و از پشت هم می زد رو کونم.چه پوزیشنی بکنمت عسلم ها؟ چی دوس داری؟ سرم یه کم گیج می رفت. دیگه دعا می کردم حداقل کیرشو زودتر بذاره تو کسم و سریع تر خلاصم کنه.2باره منو خوابوند و بازوهاشو گذاشت نوک سینه هام و همه ی وزنشو انداخت روم.حواسش به دستام نبود.داشت کیرشو تنظیم می کرد که با همون قاب عکس محکم کوبیدم به سرش.اون لحظه برام خیلی مهم نبود که بمیره یا زنده باشه.فقط نجات پیدا کردن خودمو می دیدم.حتی خورد شدن شیشه و فرو رفتن یه خورده ش تو کف دست خودمو هم حس نکردم.سریع بلند شدم و لباسامو پوشیدم.علی بی هوش یا شاید مرده افتاده بود رو تخت.عکس توی قاب هم کنارش زیر خورده شیشه ها افتاده بود.هوشم تا حدی اومده بود سر جاش.عکسو ورداشتم و اون لحظه فهمیدم که چرا موقع کتک خوردن از علی اونجوری رو این عکس قفل شده بودم.عکس مربی ورزشمون بود که تو لباس و آرایش عروسی نشناخته بودمش اول.ولی حالا مطمئن بودم که خودشه.نمی دونم چرا اون لحظه بهم القا شد که عکسو تا کنم و بذارم تو جیب شلوار جینم.اون لحظه برا اولین بار دیدم از کف دستم داره خون میاد و بلوز و شلوارم هم یکم خونی شده. یه نگاه دیگه به علی انداختم.ترس قتل همه وجودمو گرفت. خواستم گوشمو بذارم رو قلبش و چک کنم می زنه یا نه،ولی می ترسیدم دوباره بلند شه و بگیرتم و همه اون کابوس دوباره تکرار شه.سعی کردم خودمو با فکر اینکه این خرس سگ جون تر از این حرفاست تسلی بدم.با حداکثر سرعت هجوم بردم طرف در و از اون خونه لعنتی زدم بیرون.پایان قسمت اول نوشته مهرناز
0 views
Date: November 25, 2018