مهسا و مریم

0 views
0%

یادم میاد که 18 سالم تموم شده بود و من هنوز هیچ دوس پسری نداشتم. با اینکه از لحاط زیبایی کم نداشتم ولی نمی دونم چه علتی داشت که کمتر توجه پسرا به سمت من بود . شاید هم به قول دوستام اونقدر خر خون بودم که اگه هم کسی به من نظری داشت من متوجه نبودم . با اینکه حس شهوت درونم رو برخی مواقع حس میکردم ولی با این حال تا اون سن هنوز تجربه سکس رو نداشتم. این خاطره ای هم که الان دارم براتون مینویسم مربوط به 3 سال قبل میشه که من برای اولین بارمزه سکس و لذت جنسی رو کشیدم و این لذت برای من همراه بود با باز شدن دریچه ای به جهانی ناشناخته و تازه . تازه پا به سن 18 سالگی گذاشته بودم که یه روز تو خونه دوستم که مشغول درس خوندن برای کنکور بودیم دوستم بهم پیشنهاد داد که کمی به خودمون استراحت بدیم و یه فیلم ببینیم. قبول کردم. یه فیلم بود با بازی انجلینا جولی . اسمش یادم نیست ولی همنی که عاشق یه دختره میشه و میخواد باهاش هم جنس بازی بکنه و اخرش هم ایدز میگیره. در حین تماشای فیلم و با دیدن صحنه های لز اون دو تا مرتب هواسم به دوستم و عکس العملش ها بود . مهسا یه تاپ صورتی پوشیده بود بدون سوتین و با یه شلوارک کوتاه کنارم بود . حواسم به حرکت هاش بود و میدیم که بعضی و قتها دستش رو داره میبرهه سمت بدنش و بدنش رو لمس میکنه. گاهی هم بدون اینکه حواسش باشه سینه هاش رو لمس میکنه. من حالم بهتر از اون نبود . یه حس عجیبی درونم غلیان کرده بود . خودم رو جای انجلینا حس میکردم و مهسا رو جای اون دختره . واقعا من تا به اون روز تو کتم نمیرفت که میشه دو هم جنس هم کنار هم باشن و هم لذت ببرن. با تموم شدن فیلم نگاهم به مهسا تغییر کرده بود و سنگینی نگاه اون رو خودم حس میکردم. بعد از فیلم مهسا یه چایی اورد و در باره فیلم صحبت کردیم . نمیدونم چی شد که بحث به لز کشید . مهسا که فهمیده بود من از فیلم خوشم اومده گفت میخوای یه فیلم نشونت بدم که پر از این صحنه هاست. یه چیزی ته دلم به حرکت در اومد . ناخود اگاه گفتم اره . اشکالی نداره. رفت تو اتاقش و فیلم رو اورد . گذاشت تو دی وی دی و اومد کنار من نشست. تو فیلم قبلی مهسا رو مبل کناری بود ولی این بار اومد کنارم نشست. حس خاصی داشتم. یه نوع هیجان تو ذهنم بود . داغ شده بودم و حس میکردم لای پاهام خیس شدن. فیلم شروع شد و حال ما بدتر. حالا دیگه مهسا کاملا به من چسبیده بود . نفس هامون یه در میون شده بود. بجز صدای جیغ اون دوتا دختر و صدای نفس های ما هیچ صدایی تو اتاق نبود . 5 دقیقه اول فیلم که تموم شد یهو مهسا دستش رو گذاشت رو دست من با حس کردن پوست نرم و داغ مهسا حرارت بدنم بیشتر شد . صدای ضربان قلبم رو میشنیدم . حالا دیگه خودم رو جای دختری گذاشته بودم که انجل عاشقش شده بود. مهسا اروم اروم دستش رو میکشید رو بازو ها و دستای من . تو یه لحظه جفتمون با هم به هم نگاه کردیم . و یه لبخند . مهسا گفت اذیت که نمیشی. جواب دادم نمیدونم راحت باش. با این حرف من پر رو تر شد. کامل اومد کنارم و چسبید به من . دستش رو برد پشتم و با ناخناش کشید به پشتم. حالم خیلی بد بود . حس میکردم واقعا به سکس نیاز دارم. مهسای با هوش اینو فهمیده بود. خیلی اروم کارش رو ادامه میداد. و حس من رو قوی تر میکرد. مهسا دستش رو برد زیر لباسم و از روی پوستم به نوازش ادامه داد. دستاش داغ داغ بود . نمیخواستم حتی یه لحظه دستش رو برداره. اروم اروم اومد بالا . دست کرد زیر بند سوتینم و باهاش ور رفت. گفت میتونم بازش کنم. جوابی ندادم چون نای جواب دادن نداشتم . مهسا فهمید و خیلی اروم بند سوتینم رو باز کرد. دستش رو اورد گذاشت رو چونم و چرخوند سمت خودش. چشمم تو چشمش بود . حال اون خیلی بدتر از من بود . میدونست که من تو سکس هیچ تجربه ای ندارم. دوباره نیگام کرد و گفت ادامه بدم. گفتم مهسا حالم خیلی بده چیزی ازم نپرس راحت باش. کارتو ادامه بده. منتظر این حالم بود دست کرد و تی شرت و سوتینم رو باهم در اورد . سینه های سفید و گرد منو که دید یه دستی بهشون کشید و گفت عالیعه و دختر اینا رو واسه کی نگه داشتی . منم یه لبخندی زدم و گفتم واسه امروز . واسه تو. اول یه بوس کوچولو ازم گرفت و بعد اروم لبای داغش رو گذاشت رو لبام . گرمای لباش رو که حس کردم بی اختیار بوسیدمش. اونم شرو کرد ازم لب گرفتن. برای اولین بار تو عمرم بزاق یه نفر رو تو دهنم حس کردم. با زبوش میکشید روی لبام و لبام رو میک میزد . در حالی که تو بغلش بودم گفت تو نمیخوای لبام رو بخوری. منم ناشیانه شرو کردم ولی خوب چون تازه کار بودم مهسا زیاد بدش نیومد . مخصوصا وقتی که لب پاینش رو بیش از حد محکم میک زدم . گفت یواش دختر کندی لازمشون دارم معذرت خواهی کردم. مهسا خیلی عالی بود اروم اروم کارش رو انجام میداد و خیلی مراقب بود که اشتباه نکنه. لباس خودش رو هم در اورد و بغلم کرد.سینه هاش به سینم میخورد و حال میکردم .سینه هاش از مال من کوچیکتر بودن و نوک تیز تر . مهسا سبزه هستش با چشمای عسلی و خیلی زیبا. لاغر با قد متوسط . سینه هاش متوسط بود و سفت. من سفیدم و از مهسا بلند تر و به قول خودش از اون خوشکل تر. اون موقع سایز سینه هام 65 بود. ولی سفید و گرد با نوک صورتی رنگ و به قول مهسا بسیار بسیار خوش مزه. داشتم میگفتم و بعد اینکه حسابی لب بازی کردیم و مهسا گوش و گردن منو خورد رفت سراغ سینه ام. اول اروم اروم نازشون کرد و بعد نوکشون رو بوس کرد . یکم لیس شون زد که واقعا دیگه داشتم دیوونه میشدم . پاهام رو میمالیم به هم و کونم رو میمالیدم به مبل . یادمه که فقط اه و ناله میکردم. مهسا خیلی حرفه ای سینه هام رو خورد و کم کم رفت پایین. با نوک زبونش نافم رو لمس میکرد و من هم با دستای خودم داشتم سینه هام رو میمالیدم. مهسا در حالی که با زبونش داشت بدنم رو لیس میزد دکمه شلوار لی منو باز کرد. با این کارش هیجانم هزار مرتبه بیشتر شد اروم شلوارم رو کشید پایین. یکی دو روز بود که اصلاح کرده بودم و از لحاظ مو زیاد مشکلی نداشتم . البته بدنم کم موهستش ولی باز هم باید نظافت رو مخصوصا خانوما خیلی رعایت کنن. شلوارم رو کشید پایین و از روی شرت مشغول مالوندن کسم شد. خیلی حال میداد این کارش.. تو اون لحظه حالم یه جوری بود که هر پسری اونجا بود التماسش میکردم که جرم بده. مهسا لبه های شورتم رو کنار زد و با نوک انگشتش کشید رو کسم. من دیگه کاملا اسیر دستش بودم. گفت داغی مریم. گفتم مهسا دارم می میرم. شرتم رو کشید پایین و پاهام رو باز کرد. یکم رونام رو لیس زد و بعد رفت سراغ کسم . کسم لزج لزج شده بود . اینو از حرکت زبون مهسا رو کسم حس میکردم. . مهسا اروم داشت کسم رو لیس میزدو با دستاش سینه هام رو میمالید. حالا دیگه هم حرکت اون تند تر شده بود هم جیغ های من بلند تر. نوک زبونش رو برد داخل کسم و فشار دادو انگشتش رو همکرد تو کسم و گفت اماده ای ارضات کنم . گفتم مهسا هر کاری دوس داری بکن دارم میمیرم. مهسا سرعت حرکت انگشت و زبونش رو بیشتر کرد یهو حس داغ بودن عجیبی سراسر وجودم رو گرفت. بدنم داشت تیر میکشید . بدنم رو به جلو میبردم تا زبونش رو رو کسم بیشتر حس کنم پاهام رو محکم فشار دادم به سرش و ارضا شدم. و بعد نه صدایی بود و نه حرکتی . نمیدونم چند دقیقه تو اون حال بودم که مهسا گفت چطور بود. چشام رو که باز کردم دیدم مهسا با یه شرت کنارمه و یه کتاب هم دستش. حس سبکی داشتم. فکر میکنم یه چنددقیقه ای خوابیده بودم. گفتم مهسا بیا جلو . اومد. بغلش کردم و تو گوشش گفتم و دوست دارم خیلییییی حال داد.نگام کرد و به هم خندیدیم. گفت مریم واقعا اولین بارت بود . منم قسم خوردم که اولین بارم بود . البته از سوالش یکم ناراحت شدم چون مهسا منو خیلی خوب میشناخت و میدونست که من چیزی رو ازش پنهان نمیکنم. مهسا با خنده گفت خیلی حال کردی ها منم دوباره بغلش کردم و بوسدمش. از تشکر کردم و بلند شدم که لباس یپوشم برم دستشویی. مهسا گفت کجا؟ گفتم دستشویی دیگه برگردم درس رو ادامه بدیم. یه نگاه بهم کرد و گفت نامرد پس من چی ؟ همش رو تنها تنها حال میکنی؟ باور کنید تو اون لحظه عین ادم های اسکل مات و مبهوت مونده بودم چیکار کنم. من واقعا بلد نبودم باید پیکار کنم و تنها چیزی که به نطرم رسید بود این بود که همون کارهایی که مهسا با من کرد رو با اون بکنم. ولی تصور این که بدن اون رو بخورم و کسش رو لیسبزنم حالم رو بهم میزد . مهسا که دید من گیج موندم خنده ای کرد و گفت باشه مهم نیست تو که خواب بودی من به خودم حال دادم . ولی یادت باشه یکی طلب من. با شرمندینیگاش کردم و ازش معذرت خواهی کرردم . اونم لبخندی زد و گفت پاشو برو خودت رو بشور الان مادرم اینا میان . رفتم سمت دستشویی که خودم رو بشورم. تو دستشویی دستم که به کسم خورد همه اتفاقات چند لحظه پیش دوباره تو ذهنم متصور شد. دوباره حس خاص چند لحظه پیش به سراغم اومد . ولی به خودم مسلط شدم و اومدم بیرون. دیگه باید میرفتم خونه. از مهسا تشکر کردم و اماده رفتن شدم. تو راه همه اتفاقات مثل یه فیلم از ذهنم رد میشد. دوباره داشتم دیونه میشدم. نگاهم به ادامهای تو کوچه و خیابون عوض شده بود. پسر ها رو به یه کیر کلفت فرض میکردم و دلم میخواست باهاشون سکس کنم. تو تاکسی یه دختر خوشکل کنارم نشسته بود . پام که به پاش خورد دیدم تنش گرمه. این گرماش رو حتی از روی شلوارش حس میکردم. سعی کردم خودم رو بیشتر بهش بمالم یه حال خاصی بود . ناخود اگاه از گرمای تنش خوشم اومده بود. خونه هم که رسیدم حتی بغل کردم مادرم و گرمای دستش برام یه مزه دیگه ای پیدا کرده بود.رفتم حموم و یه دوش گرفتم . اساسی هم هم به کسم حال دادم و صاف و صوفش کردم. تا میتونستم هم باهاش ور رفتم ولی چون بلد نبودم چیکار کنم بیشتر اذیت شدم تا حال کردن. بیخیال شدم و رفتم بیرون . مادر بساط شام رو اماده کرده . شام رو خوردم و اومدم که دراز بکشم. تو اتاقم که تنها شدم دوباره همه اتفاقات امروز تو ذهنم اومد. داشتم دیوانه میشدم. دلم میخواست بازم مهسا باشه و بهم حال بده. تو این فکرا بودم که تصمیم گرفتم به مهسا زنگ بزنم و برای فردا برنامه ریزی کنم. بهش هم بگم که رفتم حموم و چیکار کردم . رفتم حال و گوشی تلفن رو برداشتم اومدم اتاقم. به مهسا زنگ زدم. یه کم که حرف زدیم مهسا گفت که رفتم تو اتاقم و الان تنهام. حال منو درک میکرد. پرسید مریم چته ی میخوای. منم گفتم کهچی شده و ازش خواستم که فردا برم پیشش. مهسا یهو پرسید شیطون باز دلت میخواد . در حالی که متوجه لرزش صدام بودم بهش گفتم که اره مهسا حالم خیلی بده. مهسا پرسید باز دلت میخواد دست داغم رو بکشم به تنت. باز دوست داری سینه هات رو بخورم. باز دس داری با زبونم تنت رو لیس بزنم. وای مریم ه پوست لطیفی داری. خیلی باهات حال کردم. تو چی . گفتم من بیشتر مهسا ای کاش الان اینجا بودی. حس کردم باز کسم خیس خیس شده. مهسا پرسید چی پوشیدی. گفتم شلوارک با یه تی شرت. گفت میخوای حالت بایرم.جوابم مثبت بود. گفت شلوارتو در بیار اها راستی در اتاقت رو بستی. گفتم نه و پاشدم در رو بستم. شلوارم رو در اوردم و با یه شرت و تی شرت رفتم تو رختخوابم. مهسا گفت مریم دستت رو بزار روی کست و ارم بمالش. منم دارم سینه هات رو میخورم. دستم که به کسم خورد باز دیوونه تر شدم. با کسم ور میرفتم و مهسا حرفهای حشری کننده میگفت(بعد ها فهمیدم به این میگن سکس تلفنی) میخوای کست رو بخورم. دوس داری انگشتم رو بکنم تو کست. دوس داری سینه هات رو میک بزنم. وای منم داشتم دیونه میشدم. کسم رو محکم تر میمالیدم. با حس میکردم که داره بدنم قر میگیره . و استخونام تیر میکشه. مهسا دارم دیونه میشم مهسا منو بخور مهسا مهسا مهسا…… و من دوباره ارضا شدم. عالی بود ولی وقتی با مهسا بودم بیشتر حال میداد. تلفن رو قطع کردم و خوابیدم……فردا دوباره رفتم خونه مهسا اینا . با این تفاوت که این بار هدفم درس خوندن نبود و یه راست رفتم برای حال کردن . از دار که رفتم تو دیدم مهسا یه لباس خواب صورتی حریر پوشیده بود با یه سوتین که فقط نوک سینه هاش رو پوشونده بو و یه شورت که اندازه یه خط فقط خط کسش رو پوشونده بود. وای خدایا مهسا زودتر از من اماده شده بود. ولی مهسا بدون اینکه به روش بیاره که برای لز اماده شده وانمود کرد که لباس از دیشب تو تنش بوده و عوضش نکرده بود. ولی یادش نبود که وقتی بغلش کردم و لبام رو گرفت تو دهنش من خیسی موهاش رو حس میکنم. اره از در که اومدم تو لبامون رفت رو هم و مهسا شرو کرد به لب گرفتن و خوردن لبای من. منم که اماده این لحظه بودم خودم رو کامل در اختیار مهسا گذاشتم. مهسا و من رفتیم تو اتاق خواب مهسا و رو تخت مهسا. مهسا بهم گفت لخت شو . منم لباسام رو کندم و با یه شورت و سوتین مشی که تنم بود کنار مهسا خوابیدم . مهسا بغلم کرد و گفت مریم دوس داری باهم حال کنیم یا میخوای خودت حال کنی و بعد عین اوسکل ها بر و بر منو نیگاه کنی. بهش گفتم مهسا جون من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم. مهسا هم گفت کار خاصی نمیکنی هر کاری من باهات کردم تو هم با من بکنم. من گفتم یعنی کست رو بخورم اخه من… که مهسا با خنده گفت ببین نمیخوام و نمیخورم و نمیدم نداریم . مطمئن باش من از تو تمیز تر و بهداشتی تر هستم. راهی نبود برای اینکه خودم ارضا بشم مجبور بودم قبول کنم. مهسا شرو کرد. لب هام رو شرو کرد به مکیدن منم دیگه بی کار نشدم و شرو کردم مالیدن سینه های مهسا. مهسا گفت افرین خوبه ادامه بده . از این کار خوشم اومد سینه های نرمی داشت. خیلی خوب بود . یه کم که مالیدم بیشتر خوشم اومد و نا خود اگاه لبام رو از مهسا گرفتم و سینه هاش رو گرفتم دهنم خیلی عالی بود با یه دستم یه سینش رو می مالیدم و اون یکی سینشم رو میخوردم. و دست دیگم رو به بدنش میکشیدم. کم کم گرم شدم و نفهمیدم دارم چیکار میکنم دیوانه وار پایان قسمت های بدن مهسا رو میخوردم . مهسا با فشار دست سرم رو به طرف کسش برد. منم مقاومت نکردم و رفتم سراغ کسش . اول لبه های شرتش رو کنار کشیدم و بعد اول کسش رو بوس کردم . کسش یه بوی خوبی میداد. سعی کردم عین مهسا باشم. نوک زبونم رو کشیدم رو کسش مهسا یه اهی زد و سرم رو بیشتر به کسش فشار داد. منم شرو به خوردن کسش کردم و تا تونستم کسش رو خوردم. مهسا داشت پایان بدنش رو تکون میداد و با سینه هاش ور میرفت . من دیگه حال خودم دستم نبود . با پایان وجود و لذتی که میبردم داشتم کس مهسا رو لیس میزدم و میخوردم . مهسا دیگه اه و ناله هاش تبدیل به جیغ شده بود و منو به بیشتر خوردن تحریک میکرد. یهو مهسا دستش رو اورد رو کسش و همزمان با خوردن من با دستش با کسش ور میرفت . داشت ارضا میشد . داد میزد مریم داره میاد داره میاد . وای مردم . مریم محکم تر بخور. جرش بده وای اییییییییییییی و ارضا شد. کسش خیس خیس شده بود و بدنش پر از عرق. سرم رو از کسش جدا کرد و منو کشید بالا. لبام رو گرفت دهنش و بعد از یه لب اساسی ازم تشکر کرد.منم مهسا رو بغلش کردم و در حالی که خودم بیشتر از اون نیاز به ارضا شدن داشتم کنارش دراز کشیدم. از این کارها و ارضا کردن مهسا توسط خودم خیلی راضی بودم. حس شوقی وصف نا پذیر پایان وجودم رو گرفته بود. حس میکردم دیگه نیازی به ارضا شدن ندارم و همینه که مهسا توسط من ارضا شده بود برام لذت بخش بود. تو این فکر ها بودم و به فیلم دیروزی انجلینا جولی فکر میکردم که یهو مهسا چشماشو باز کرد و در حالی که یه لبخند رضایت گوشه لباش بود . بهم گفت اماده ای . من دیگه نیازی تو خودم حس نمی کردم ولی برای اینکه مهسا این حال منو نفهمه و ندونه که ارضاکردن اون برای من کافی بود گفتم با کمال میل. مهسا هم با یه لب شرو کرد و بعد از خوردن گردن و سینه هام به کسم رسید و شرو ع به خوردن کرد. من هم یه کم دیر تر از دیروز ارضا شدم . ولی مثل دیروز نبود . امروز پایان فکرم تو فیلم بود و از اینکه مهسا رو تونسته بودم ارضا کنم یه حال کاملا خاصی داشتم. بعد از اینکه منم ارضا شدم با مهسا رفتیم دوش گرفتیم و من خیلی جدی به مهسا گفتم که دیگه بسه بریم سراغ درس. دیدم به مهسا عوض شده بود و یه نوع حس مالکیت براش میکردم . مهسا هم خیلی اروم به حرفم گوش داد و نشستیم پای درس و مشق. روز ها از این موضوع میگذشت و ما با مهسا حداقل هفته ای یک بار لز داشتیم .هر بار اشتیاق من برای مالکیت داشتن به مهسا بیشتر میشد تا جایی که بهش دستور میدادم مهسا بیا کسم رو بخور . مهسا بیا منو ارضا کن . مهسا سینه هات رو بده بخورم و این حرفها . هیچ وقت یادم نمیره یه روز که با مهسا رفته بودیم کرج تولد یکی از دوستام . پدر و مادرم برای بردن ما اومدن دنبالمون. توی راه تو ماشین از مهسا خواستم که ارضام کنه . مهسا اولش نه اورد ولی یه چشم غره که بهش کردم قبول کرد. سرم رو گداشتم رو پای مهسا به بهانه خستگی و اونم دستش رو از پشتم اورد کرد زیر دامنم . بعد کسم رو گرفت دستش باهاش بازی کرد تا من ارضا شدم. روز به روز به وابستگی منو مهسا به همدیگه بیشتر میشد و من دوس داشتم تا هر شب پیش مهسا باشم . حالا دیگه دوستی ما از یه رابطه دوستی رد شده بود و یه نوع رابطه جنسی جاش رو گرفته بود.دانشگاه که قبول شدیم هر دومون تو یه رشته از زنجان قبول شدیم. (البته ازاد) با اینکه میتونستیم از خوابگاه استفاده کنیم ولی به ترجیح من و تحت فشار گذاشتن خانوادم و خانواده مهسا اونها رو راضی کردم تا برامون خونه مجردی بگیرن و من با مهسا جون شب تا صبح تنها باشم . حالا دیگه کارمون شده بود لز . صبح تا شب و شب تا صبح. همیشه لخت کنار هم بودیم و هر دومون از این موقعیت لذت میبردیم. رابطمون طوری شده بود که دیگه هیچ پسری رو در کنارمون قبول نمیکردیم و مهسا هم بعد از قبولی تو دانشگاه تنها دوس پسرش رو به اصرار من دک کردو منو مهسا برای هم موندیم تا اینکه اتفاق اصلی به وقوع پیوست…. نوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *