مهناز جووووووون

0 views
0%

سلام مهرانم خاطرات سكسي منو خوندين و اما تو خاطره آخرم از خاله خانم و سكس باهاش گفتم . رابطمون ديگه عوض شده بود و بيشتر من اونجا بودمو با هم حال مي كرديم البته نه اونطوري كه شماها فكر مي كين هفته اي يه بار سكس كامل و بعضي وقت ها هم شيطنت هاي كوچيك چون نه من كمر داشتم و نه خاله خانم توان سكس . تازه من بايد جواب گوي بقيه هم مي بودم الهام ، ساناز ، آمنه خدا رو شكر هانيه زياد گير نميداد چون مي دونين كه باردار بود و عطش سكسش كم شده بود . تو همون ايام من از خونه خاله خانم كليد داشتم و هميشه سرزده مي رفتم خوشون كه يه حالي به اون شيرزن بدم . معمولا هم عصرها مي رفتم چون صبح سر كارم بودم يه روز دمه غروب دلم گرفه بود چند روزي هم سكس نداشتم و حوصله خونرو هم نداشتم گفتم برم يه سري به خاله خانم بزنم چون با يه شيرزن حال كردن صفايي ديگه داشت تا اين جونا . خلاصه رسيدم دمه خونشونو رفتم بالا درو آروم باز كردم كه قافلگيرش كنم چون مي دونستم شوهر خاله نيست و تا آخره هفته نمياد . درو ابز كردمو رفتم داخل ديدم خونه كسي نيست . يه كم تو حال و گشم ديدم نه خبري نيست و لي يه صدايي از تو اطاق مياد . يواشكي رفتم ديدم بله صداي نالست حدث زدم خاله خانم حشري شده داره با خودش ور ميره رفتم آروم لاي در و باز كنم ببينم تو چه حالتيه كه برم سراغش تا باز كردم باز از شانس خوب ما يه چيزي ديدم كه آب از لب و لوچه مهران خوان سرازير شد . يه تيكه ماماني كه بارها آرزوي كردنشو كرده بودم ولي چون شور مذهبي و خشني داشت مي ترسيدم نزديكش بشم ، با يه جوراب شلواري سفيد و يه دامن كوتاه مشكي و تاپ قرمز گل گلي كه سينه هاشم بيرون افتاده بود نشسته لا پاي خاله خانم و داره كس ليسي مي كنه و خاله خانم هم تو آه و ناله به سر مي بره . حالا از دختره بگم يه دختر قد كوتا با موهايي مشكي و بلند تا كمرش صورتي گرد و ماماني و سينه و باسني تو پر و خوش تراش و كمر باريك و اون كسي نبود جز دختر خاله خانم مهنازجووووووووووووووووووووووووووووون . 32 ساله با 2 تا بچه كوچيك يه دختر و يه پسر . هميشه تو مجالس و مهموني ها تو كف اون بودم و لي به دلايل بالا جرات نزديك شدن بهشو نداشتم . يكم ايستادم تا اونا بيشتر تو سكسشون فرو برنو حشري تر بشن بعد من خودمو قاطي كنم كه حرف وحديثي توش نباشه و حتي مقاومتي از طرف مهناز . تو اين فاصله من هم لخت كردمو پشت در ايستادم به تماشا ، مهناز بعد خوب خوردن كس و كون مامانش بلند شد خوابيد روتخت و خاله خانم امد روشو بعد يكم بوسيدن و ليسيدن سينه هاش رفت سراغ اصل كاري و جوراب شلواري مهناز و پاره كرد و شرتشو زد كنار شروع كرد به خوردن مثل اينكه سكس با من به اون هم اثر كرده بود و دنبال لخت كردن بود . كم كم صداي مهناز فضاي اطاق و پر كرد بود و ناله كنان مي گفت بخووووور ماماني كسمو بخوررررر جوووووون چه حالي ميده بخور دگه چشماشو بسته بود و تو حال خودش بود . منم از فرصت استفاده كردمو در و آروم باز كردم رفتم تو خاله خانم متوجه من شد برگشت تا منو ديد زد زيره خنده و انگشتشو به نشانه سكوت گذاشت جلو صورتشو با اشاره گفت بشينم كه مهناز متوجه نشه . بعد انگشتشو فرو كرد تو كس مهناز و شروع كرد به تلمبه زدن گفت جرت بدم دخترم اون شوهر بي ارزت كه نتونسته گشادت كنه جووووووووووون كير دوست داري مي خواي يه كير كلفت توت باشه كه با پاسخ هاي مثبت و شهوت انگيز مهناز كيرم راست شد كه مي گفت جوووووووووووون مي خوام اي كاش يكي بود الان منو ميكرد يه كيييييييييييييييييييييييير كلفت جوووووووووووون خاله خانم گفت شوهرت كه گفت نه اون كيييييييييير نداره كييييييير كلفت مي خوام جوووووووووووووون تو اين احوالات خاله خانم به من اشاره كرد كه بيام نزديك بعد گفت الان يه چيزي توت فرو مي كنم كه تا حالا احساسشم نكرده باشي بعد به من اشاره كرد منم كيرعظما رو آروم فرو كردم تو كس مهناز كه يه جيغي زد و گفت جوووووووووووووون چه داغه اين چي بود و چشماشو باز كرد كه ببينه چي توش فرو رفته كه شكه شده و هاج و واج منو ديد . منم يه لبخندي زدمو خاله خانم هم رفت روشو كسشو گذاشت رو دهن مهناز و بلند گفت جرش بده مهران جوووووون كه دختر تو كف كيرررررررر كلفته منم شروه كردم تلمبه زدن و مهناز هم هم سو با من شد و كسه مامانشوووووووو مي خورد . بعد حدود 11 دقيقه بلند شدم خاله هم بلند شد رفتم سمت مهناز كنارش دراز كشيدم مهناز بلند شد و گفت اي عوضي پس اوني كه مادرم ازش تعريف ميكرد تويي . كيرمو گرفت و گفت واقعا كه جاي تعريف داره شروع كرد به ساك زدن خاله خانم هم كمكش كرد و دوتايي افتادن به جووووووون كيييييييييييييييرم و با ولع مي خوردن . منم دو تاشونو به سمت خودم اوردمو انگشتامو تو كسوشون فرو كردم و ميماليدم . برا اينكه ابم نياد بلندشون كردم و جفتيشونو به صورت سگي نشوندمو رفتم پشتشون گفتم حالا كوس و كون شما مادر و دختر و يكي مي كنم . شروع كردم بخ خوردن اول كس خاله خانم بهد مهناز جووووووون به نوبت يكي مب خوردمو يكي رو انگشت مي كردم ديگه جفتشون داد مي زدند از لذت و خواستار گائيدنشون بودن . منم كيرمو اول كردم تو كسه خاله خانمو شروع كردم به تلمبه زدن و با انگشتم ترتيبه مهنازو دادم بعد 5 دقيقه پزيشنو عوض كردم كيرم و كردم تو كس مهناز و دستمو رسوندم به كون خاله خانم و گشاد كردنش برا نوبت بعدي . مهناز التماس ميكرد كه تا ته بكنم تو و محكم تر بزنم و جيغ مي كشيد . با هر تلمبه من چند سانت به جلو جابجا مي شد و يه اهي از سر شهوت ميكشيييييييييييييييييد و قربون صدق كيييييييييييييرم ميرفت . بعد بلند شدم و كيرمو رونه ي كون خاله خانم كردمو چون با تجربه بود راحت رفت تو و چون من خسته شده بودم اون بود كه داشت تلمبه ميزد و كونشو محكم به كيرم فشار ميداد . تو فاصله رفتم سراغ كون مهناز و يه انگشتي كردم كه ديدم برگشت و گفت از كوووووووووون نه درد داره . گفتم درد اي پدر خاله خانم درد داري الان كه اونم با ناز گفت نه عششششششششششق مي كنم . گفتم نترس طوري بكنمت كه يه زره درد احسا نكني حالا برو اون كرمو از رو كمد بيار تا راه بندازمت . اونم خم شد و كرمو داد دسته منو دوباره قمبل شد منم كرمو به كونش ماليدمو خوب چربش كردمو انگشتم و فرستادم توشو خوب ماليدمش . خاله خانم هم داشت لمبه ميزد و حال ميكرد ولي حواس من همش به كون تنگ و دست نخورده مهناز بود . بعد يكم بازي و عقب وجلو كردن دو انگشتي كردم بعد هم سه انگشتي كه مهناز داشت ناله ميكرد و لذت مي برد به خودش مي پيچيد . كيرمو كشيدم بيرون از كون خاله خانم بهش فهموندم مهناز و بگيره كه در نره اونم امد رو مهناز و سينه هاشو گرفت شرو كرد به مالوندن . منم انگشتمو در اوردم و تا كونش جمع نشه كيرمو فشار دادم تو كه به زور سر گندش رفت توش كه جيغ مهناز بلند شد و مي خواست در بره خاله خانن از بالا منم از كمر گرفتمش و گفتم تحمل كن عادت مي كني . شروع كرد فحش دادن كه نمي خوام سوختم جر خوردم منم اعتنا نكردمو بيشتر فرو كردم تا جا باز كنه بعد اروم شروع كردم تلمبه زدن واقعا تنگ بود و دلچسب البته كير منم بزرگ بود و پایان كونشو پر كرده بود . بعد چندتا تلمبه كونش گشاد شد و مهناز هم اروم و اه و اوف مكرد . اينقدر تنگ بود كه از فشار زياد به كيرمو اصطحلاك زياد ابم داشت مي امد سرعتمو زياد كردمو محكم به كونه مهناز مي كوبيدم كه صداش تا سر كوچه مي رفت ديدم ابم داره مياد كشيدم بيرون رو كمر مهناز خالي كردم كه با ناله سوووووختم مهناز اه و اوف خاله خانم همراه شد . ديگه نا ايسادن نداشتم و رو تخت ولو شدم خاله خانم هم پشت مهناز رفته بود و با زبون ابه كيرمو رو بدن مهناز ميليسيد . چشامو بستم و با صداي خاله خانم به خودم امدم بلند شو مهران جان بريم حموم سرحال بشي بلند شو ، پایان بدنم درد ميكرد مخصوصا كمرك كه بهد چند وقت خالي شده بود رفتم سمت حموم خاله خانم هم با من امد ديدم مهناز هم اونجاست داره خودشو مي شوره . تا منو ديد گفت خيلي نامردي كونمو پاره كردي ميدم حسين (شوهرش) كونتو پاره كنه منم گفتم اگه اون عرضه داشت كون تو رو پاره ميكرد كه با تاييد خاله خانم همه زديم زير خنده . تو داییم اين همه خانوم دست از سر كييييييييييير ما برنداشت و با همراهي مهناز و ساك زدنشون دوباره ابمو اوردمو ريختم تو صورتو دهنشون و مثل جنازه ها امدم خودمو انداختم رو تخت و ساعت نگاه كردم ديدم 9 شب و به ياد هانيه افتادم … ادامه دارد ….

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *