مهناز خانم همسایه

0 views
0%

با سلاممن 30 سالمه و این داستان واسه 4سال پیشه…داستان رو از اونجایی شروع می کنم که پدرو مادرم تصمیم گرفتن طبقه پایین رو بدن دست مستاجر.آخه من دیگه خونه نبودم و اونا تنها بودن…اینم بگم من واسه کارم مجبور بودم برم یه شهر دیگه وگر نه تا قبلش خودم پایین بودم….خلاصه یه 2ماهی نبودم و وقتی اومدم خونه مادرم جریان طبقه پایینی رو واسم گفت که یه خانم و شوهر جوونن و از این حرفا.یه روز که داشتم میرفتم بیرون تو حیاط اتفاقی خانم مستاجر(مهناز)رو دیدم.یه خانوم سروسنگین و خوشتیپ بود… تخم سگ هیکل خیلی خوبی داشت وهمین موضوع خیلی تو چش بودو توجه من رو به خودش جلب کرد.نیگاش کردم و پیش خودم گفتم این کس کردن داره ها.اینم بگم که من همیشه کس وکون دوروبرم بود اما این کلا فرق میکردهم خوش هیکل بود وسکسی هم اینکه طبقه پایین بودو دیگه مجبور نبودی واسه یه سوراخ دم هزار نفر رو ببینی واسه مکان…آقا ما چند باری این مهناز خانوم رو دیدیم اما یارو خیلی سفت و محکم بودراه نمیداد اصلا…خلاصه یک سال گذشت و من می رفتم و هر وقت میومدم خونه تو نخ این خانوم جون بودمیه روز تو اتاقم بودم که دیدم صدا از تو حیاط میاد اومدم تو پنجره که یهو مهناز که داشت با مادرم حرف میزد سرش رو به سرعت اورد بالا و منو دید و یه لبخند تصنعی هم زد…اینقدر تابلو نگاه کرد که مادرم منو دید اما یابو آب داد…جا خوردم تو اون لحظه به خودم گفتم این یارو هم کسخوله ها معلوم نیس چیکارس…یه روز با مادر و پدر نشسته بودیم که دیدیم صدای مهناز میاد که داشت مادرم رو صدا میزدخلاصه اومد تو شروع کرد از هر دری سخن گفتن.اونروز کلی جلوش خودشیرینی کردم و کلی تیکه واسش رو کردم.بعد گفت که شوهرش واسه کار داره میره عسلویه(امیدوارم درست نوشته باشم)که تو کون من عروسی شد…کم کم در غیاب شوهرش مهناز با من گرم گرفت.یه چند باری همو دیدیم که هی الکی یکیمون سر حرف رو وا میکردیم و کس میگفتیم به هم سی دی میدادیم واز این جور کارا.یه چندبار صدای بلند موزیک میومد که مادرم گفت داره ورزش میکنه…وقتی هم شوهرش میومد مهناز سنگین برخورد میکرد و همین باعث شد من بیشتر اطمینان پیدا کنم که داره پا میده.فقط اینو بگم که من سال دوم دیگه سر اون کار نبودم و اومده بودم خونه.یه شب کیرم بلند شده بود و مغزم فرمان کیری میداد.هی میگفتم کس طبقه پایین و من اینجا مثل کسخولا نشستمآقا دل رو زدم به دریا و گفتم هرجور شده امشب باید با مهناز حرف بزنم و بهش بگم….رفتم تو حیاطاول خواستم زنگ آیفون رو بزنم که ترسیدم یه موقع پدرم یا مادرم از آیفون خودمون بشنون…همینجوری تو حیاط تو فکر بودم که یه فکر شیطانی به ذهنم رسیدال ام بی ماهواره رو پیچوندم…بعد از یه دقیقه مهناز آروم در رو باز کرد(دیش تو حیاط بود)من رو دیداول جا خوردبعد خودش رو جمع کرد.زود رفتم پایین و سر حرف رو وا کردمبهش گفتم باهاش کار دارم اما الان نمیتونم بگمطرفای 1میام…تا اومد حرف بزنه من پریدم بالا و رفتم.ساعت 1ربع به 1 بود2تا قرص ترامادول انداختم بالا و رفتم تو حیاط.دلم تاپ و پوپ افتاده بودیه نخ سیگار روشن کردم و وقتی تموم شد دیدم در خونه شون آروم وا شد…آخخخخخخمهناز اومد لای در منو که دید یه خنده ای کرد که کیرم راس شد.یکم حرف زدیمو گفتم نمی تعارف کنی بیام تو خونت؟که گفت چرااون رفت تو و من پشت سرش.به خدا کونش رو که دیدم یه لحظه حس کردم آبم الانه که بیاد…خیلی آروم حرف میزدیم…فکر کنم یه 1ساعتی از هر دری حرف زدیم و من فقط منتظر یه فرصت مناسب بودم.راستش تخم هم نمی کردم.میگفتم اگه جیغی چیزی بزنه کونم و پاره میکننکم کم شروع کردم از مسایل جنسی حرف زدن که یهو کسخول شد وگفتبهتره بری دیگه دیروقتهاولش فکر کردم داره شوخی میکنهبعددیدم نهجدیه طرفپیش خودم گفتم من باید تورو بکنم…هین جوری که بالای سرم واساده بود بهش گفتم یه لحظه بشین….گفت نهحرفاتو بذار واسه فرداکیرم شق شده بود از یه طرفاسترس سروصدا هم از یه طرف دیگه…خلاصه پیش خودم گفتم نکنیش باید بری بمیری…پا شدم و گفتم بیا تو اتاق یه لحظه کارت دارم…اولش یکم زور زد بعد خودش اومد تو همین که اومد تو بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن…آخخخخخخخخوای که چه پوستی داش تخم سگمنم حشرم زده بود بالااولش یکم نه نه کرد اما کم کم آروم شد…شروع کردم به گردن خوریییییییی….نفس نفس که افتاد آروم خوابوندمشیهو گفت من نمی تونمصبر کنمخم هنگ کرده بودگفتم چرا آخه؟گفت من اصلا آماده نیستم و از این حرفابعد گفت نمی خوام به جزء مردم به کس دیگه ای بدم…همین که حرف میزد من داشتم با کسش بازی میکردم که یهو بین حرفاش دیدم دستم خیس خیسدیدم داره کس میگهگفتم من امشب میکنم و میرم و شروع کردم به لخت کردن وخوردن کسشاومد حرف بزنه که زبونم رو کردم تو کسشیهو یه آه آروم کشیدو گفت یواشتر…دیدم آروم شد ریلکستر شدم و شروع کردم خوردن چوچولش…یه نور کمی تو اتاق بودیه لحظه پا شدم که شلوارم رو دربیارم که تو نورکم هیکل مهناز رو دیدمواااااای چه بدنیپاهای کشیده ورزشکاریکمر باریک و سینه های برجسته…لخت شدمکیرم داشت میترکیدخودمم باورم نمیشد میخوام این کس رو بکنم…آروم اومدم روشبا اون چشای درشتش تو چشام خیره شدو گفت واقعا میخوای این کارو بکنی؟منم به جای جواب شروع کردم به خوردن لباش اومدم تو گردن و بعد سینه هاشبه سینه هاش که رسیدم آه و اوووهههشش در اومدفهمیدم داره حال میکنه و سینه خوردن رو دوس دارهسینه هاش خیلی خوب بودنبرجسته و سفتانگشتمم کرده بودم تو کسش و مث سگ لیسش میزدم.یهو مث این وحشی ها هولم داد اونورو افتاد رومیکم لبام و خوردو آروم رفت پایین و رسید به کیرم که دیگه واقعا داشت منفجر میشد.گفت جوووون.چه سفتم شدهیکم تف زد به کیرم و شروع کرد به مالوندنبعد آروم شروع کرد به ساک زدنکس خار فیلم سوپربهترین ساک دنیارو میزدکیرم و تا ته میکرد تو دهنش و نگه میداشتداشتم دیوونه میشدم؟آخ واوووخ منم در اومد….بهش گفتم بچرخه که منم بخورم…کون گنده سفیدش رو گذاشته بود رو صورتم و هی تکون میدادکیر من تا ته تو دهن اون بود و زبون منم تا ته تو کس…وای که کس این خانم خوردنم داشت…داشتم میخوردم که دیدم داره میگهبکن تو کونم بکن تو کونممنم همینجوری که میخوردم انگشتم رو کردم تم کونش که شروع کرد به آه ه ه ه کشیدن و عقب و جلو کردن…بهش گفتم هر وقت خواستی بکنم خودت بگو که گفت الان میخوام….همونجوری به حالت سگی قمبلشو بیشتر کردیکم کیرم مالوندم رو کسش اما تو نکردم که بیشتر بهش حال بدهاونم هی میگفت مممممممم بکن تورو خدااااااا….سرش و کردم تو و آروم تا دسته کردم توش و شروع کردم به تلمبه زدنمهناز رو بگی مث سگ اون زیر دست و پا میزد و آه و ناله میکرد…داشتم تلمبه میزدم که خم شدم رو کمرش و آروم تو گوشش گفتم دوس داری این کیر رو؟آآآه کشیدو گفتآخآره…شروع کردم حرف زدن و کردن که یهو گفت آخخخ من دارم میشمدستم و کردم تو دهنش که داد نزنهنفس نفس میزدو فقط میگفت بکنننننندوس دارمممممبکننننن…یهو یه گاز محکم گرفت که فهمیدم ارضاء شد…حالا ما قرص خوردیم هی میکنیم انگار نه انگاربهش گفتم میخوام از کون بکنمدیدم خودش تف زد در سوراخ کونشکیرم و در اوردم و آروم کردم تووااااای یکم که رفت تو مهناز گفت آخ بکن تورو خداو شروع کرد به حرف زدن که وااای بکنکونم خوبه؟واز این حرفا که خوب منو حشری تر کردمنم حشری شده بودممیکردم و میزدم رو لمبرای کونش که بیشتر تکون بخورهبا هر ضربه اون میگفتآخوحشیبکنننننننبعد از 10 دقیقه تقریبا دیدم آبم داره میادگفتم منم دارم میشم که گفت آبت رو بده بخورمیکم دیگه تلمبه زدم و آبم که داشت میومد کیرم رو در اوردم دادم دست مهناز اونم یکم تا با کیرم بازی کرد وآبم که اومد و اولش رو پاشیدم تو صورتش و بقیه اش رو هم مهناز تا قطره آخر خورد…چند لحظه بعددوتایی ولو شدیم تو اتاق…کمی بعد مهناز گفت دیگه دیرقتهبرو تا گندش درنیومده…آروم رفتم بالاتو ابرا بودم و سیگار…راستش دیگه مهناز باهام حرف هم نزدچند ماه بعد از خونمون رفتن و من دیگه ندیدمشاما اون سکس واقعا موندگار شد واسم.راستی اینم بگم که مادرم هنوز که هنوزه به اسم مهناز قسم میخوره ها…همش حقیقی بودفقط چون اولین بارم بود اشکالاتم رو بگید خاطره دارم اونم خفن…هوارتانوشته سیاوش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *