موفقیت سکسی بعد از ۳ سال

0 views
0%

سلام به دوستان خوبم ، این خاطره مربوط میشه به ٤ سال قبل ، در این خاطره از اسمهای مستعار استفاده کردم ولی کل ماجرا عین حقیقته . من تو شهرمون هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ شخصیتی و هم از لحاظ مادی جوان تقریبا سرشناسی بودم بهترین خصوصیتم خوش اخلاقی منه ، مغازه وسایل کادویی و زینتی داشتم به همین خاطر بیشتر مشتریهای من خانم بودن ، از لحاظ جنسی از اون دسته مردهایی هستم که با کوجکترین اشاره تحریک میشه ، یه عادت خوبه دیگه که دارم درسته خیلی اهل سکس بودم ولی اهل خیانت و به زور کردن و تهدید و غیره هیچوقت نبودم ، تا ١٠٠ ٪ از رضایت طرف مطمئن نمی شدم کاری نمی کردم خلاصه بریم سر اصل مطلب . یه خانم ٥٥ ساله مشتری من بودن ، من از بچگی ایشون رو می شناختم و همیشه تو کفش بودم ، سنش زیاد بود ولی انصافا مثل یه دختر ١٨ ساله به خودش میرسید تقریبا ١٠ روز یک بار میومد مغازه من ، ولی من با وجود اینکه تو مخ زدن خیلی حرفه ای بودم ولی در مقابل اون همیشه کم میاوردم و میترسیدم ، خلاصه من هم واسه اینکه بیشتر بهش نزدیک بشم همیشه تخفیف خوب می دادم بهش ، کم کم با هم گرم شدیم بیشتر میومد مغازه یک سال گذشت و من نتونستم بهش بگم ، ٢ سال گذشت باز جرات نکردم آخه بعضی وقتها خیلی ناز میکرد و عشوه میومد تا می خواستم بهش بگم یه جور برخورد می کرد که مثل پسرش به من نگاه می کنه ، خلاصه بعد از ٣ سال یه روز اومد مغازه ، با خودم گفتم هر چی بادا باد ابش میگم ولی باز جرات نکردم ، یه ساعت بعد اینکه رفت بهش زنگ زدم گفتم مریم خانم میتونم چند دقیقه مزاحم بشم ، گفتم حقیقتش یه چیزی هست ٣ ساله می خوام بگم ولی جرات ندارم گفت بگو راحت باش . پشت گوشی چشام و بستم و گفتم مریم خانم خیلی دوست دارم و بد جور تو کفم ، اینو گفتم از ترس قطع کردم ، دیدم فردای اون روز اومد مغازه گفت این چه حرفی بود زدی دیروز ، گفتم الانه که بزنه در گوشم ، ولی جرات کردم و همه چیز و بهش گفتم ، گفت حداقل ما ٢٧ ، ٢٨ سال با هم تفاوت سنی داریم تازه شوهرت هم که چند ساله فوت کرده ، دیدم یه لبخندی زد و کیفش و باز کرد یه چیز گذاشت رو میز و بدون خداحافظی رفت . باز کردم دیدم یه ادکلن توشه ، روش هم نوشته منم چند ساله که عاشقتم ، تو کونم عروسی بود ، سریع بهش زنگ زدم گفت عصری بیا خونه ما کسی خونه نیست آخه اون با عروس و پسرش زندگی می کرد ، عروسش هم ماله یکی از شهرهای دیگه بود که با شوهرش رفته بودن خونه باباش ، عصر رفتم خونه شون رفتم تو ١٠ دقیقه همینطور به هم نگاه کردیم هر دومون خجالت می کشیدیم کم کم بهش نزدیک شدم و بغلش کردم وای خدا این من بودم که تو بغلش بودم ، تا الان اگه بگم ١٠٠ کس کردم دروغ نگفتم ولی این یه چیز دیگه بود ، خلاصه شروع کردیم یه جور برام ساک میزد که هیچوقت ندیده بودم من هم داشتم کسشو لیس میزدم بد جور حشری شده بود چند سال هم بود تو کف بود ، هر دومون ٢ بار ارضا شدیم ، تموم شدیم یه چای خوردم و رفتم مغازه ولی متاسفانه این اولین و آخرین بارم بود که کردمش چون چند هفته بعدش من از ایران رفتم و الان تو کشور سوئد زندگی می کنم ولی خوشحالم که حسرتش رو دلم نموند و به آرزوم رسیدم بعد ٣ سال . خاطرات سکسی زیادی دارم که هموشون رو براتون تعریف می کنم . ممنون از همه دوستاننوشته‌ امیر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *