سلام محمد هستم این خاطره مربوط میشه به طریقه آشنایی من دوستم حمید رضا که تا به حال ادامه داره . اول دبیرستان داخل کلاسی افتادم که پر از اراذل بود به طوری که هر بچه خوشگلی رو از روی شلوار می کردن کلن به قول معلم فیزیک یه طویله به پایان معنا. اوایل سال یه پسری به اسم حمید رضا داخل کلاس ما بود بغل دست من می نشست بدن پری داشت با پوست سفید انقدر این پسرو اذیت کردن که پا به فرار گذاشت بعد یه هفته مدرسه اشو عوض کرد . سال اول دبیرستان به هر بدبختی بود تموم شد . اون کلاس طویله هم سر درس خواندن من هم تاثیر گذاشت معدلم کم شد فقط به خاطر چند صدم نتو نستم برم رشته ریاضی مجبور شدم هنرستان رشته برق ثبت نام کنم. اول مهر ماه وقتی رفتم هنرستان چند تا از هم کلاسی های پارسال دیدم که اون ها هم رشته برق ثبت نام کرده بودن یخورده از حس غریبی ام کم شد…. بعد موقع صف بستن دیدم پسر خوشگله حمید رضا هم هنرستان ثبت نام کرد .ذوق مرگ شدم برای اینکه حداقل می تونستم زنگ تفریح ها دیدش بزنم…. حدود یک ماه از امتحان های ترم اول می گذشت روز ای سه شنبه کلاس ما زنگ آخر ورزش داشت کلاس حمید رضا هم اون روز کاملا کارگاه داشتن( پشت ساختمون کارگاه یه حیاط مانندی بود که به صورت انباری استفاده می شد یه سایه بون درست کرده بودن نیمکت های شکسته شده وغیره رو قرار میدادن اونجا) خیلی از بچه های مدرسه نمی دونستند هم چین جایی داخل مدرسه هست خود من بعد 4 ماه متوجه شدم …… بگذریم زنگ آخر مشغول فوتبال بودیم که من توپ شوت کردم افتاد بالا سقف کارگاه از اونجا که ارتفاع دیوار کارگاه بلند بود دوستام منو مجبور کردن که برم توپو بیارم به هر بد بختی بود از دیوار کارگاه رفتیم بالا توپ افتاده بود کنار سقف کارگاه موقعی که توپ برداشتم حس کردم دو نفر داخل حیاط پشتی کارگاه اند یواشی داخل حیاط نگاه کردم که شوکه شدم پسر خوشگله حمیدرضا داشت به یکی از سال سومی ها کون می داد بعد چند دقیقه آمدم پایین تا هم کلاسی هام شک نکنند به از اون روز من همیشه گوشیمو با منو پاد با خودم می بردم مدرسه تا اگه دوباره همچنین صحنه ای دیدم بتونم فیلم بگیرم از شانس گند من از فردا همو روز شروع کردن کلاس هارو برایی جمع آوری گوشی می گشتن یادمه شنبه سر صف شروع کردن بچهها را تفتیش کردن و گشتن، منم که تخمم چسبیده بود گوشیمو گزاشتم بین کلاسور بعدش کلاسور گرفتم دستم بعد اینکه گشتن من تموم شد یادشون رفت کلاسور بگردن اما مونو پاد دیدن ولی گیر ندادن… بگذریم حدود 3 هفته گذشته بود که باز زنگ ورزش مشغول فوتبال بودیم که دیدم حمید رضا از در کار گاه در امد رفت دستشویی بعد رفت پشت کارگاه ،که من خودمو زدم به پا درد دیگه فوتبال بازی نکردم بعد بدون اینکه کسی متوجه بشه رفتم روی سقف کارگاه گوشی وصل کردم به مونو پاد شروع کردم به فیلم برداری حمید رضا باز با همون سال سومی بود مشغول حال کردن بودن منم از بالا داشتم فیلم میگرفتم . بعد 10 دقیقه که کارشون تموم شد منم از رو سقف کارگاه آمدم پایین . زنگ که خورد من افتادم پشت سر حمید رضا داخل یه کوچه خلوت از پشت صداش کردم یه تیکه از فیلمو بهش نشون دادم از ترس رنگ روش پرید بود دیگه نمی تونست حرف بزنه شمارشو ازش گرفتم ساعت 4 داخل تلگرام بهش پیام دادم فیلمو براش فرستادم شروع کرد اصرار کردن منم بهش گفتم برای این که فیلم داخل مدرسه پخش نشه پنچ شنبه باید بیاد خونمون که اونم از روی ناچاری قبول کرد پنج شنبه ها پدر و مادر با برادم می رفتن روستا خونه خالی می شد پنج شنبه حدود ساعت 2 بعد ظهر صدای آیفون در امد منم نگاه کردم دیدم حمید رضا ،در باز کردم دل تو دلم نبود وقتی که آمد داخل خونه بدون مقدمه دوتا زدم در کونش که با صدایی پر از بغض قسمم داد تا فیلمو حذف کنم منم بدون اینکه جوابشو بدم شروع کردم لباساشو در آوردن وقتی نگاهم به رون های سفید اش افتاد کیرم سیخ شد بعد شروع کردم سوراخ کونشو انگشت کردن بعد اینکه کونش جا باز کرد کیرمو کردم داخل کونش شروع کردم تلمبه زدن بعد چند دقیقه تلمبه زدن آب کیرمو خالی کردم داخل کونش بی حال افتادم بعد حمید رضا پا شد رفت دستشویی خودشو تمیز کنه موقعی که از دستشویی در امد باز ازمن خواست تا فیلمو حذف کنم منم بهش گفتم یه شرط دیگه داره اونم اینکه از کون منو بکنه (قبل از این چند باری به پسر داییم کون داده بودم ) اونم که تعجب کرده بود آمد سمتم یه لبخند زد شروع کرد کیرشو مالیدن منم کونمو قلمبه کردم اونم بدون هیچ حرف زدن کیرشو فرستاد داخل کونم شروع کرد تلمبه زدن چنان با حرص تلمبه می زد که صداش کل اتاق گرفته بود بعد چند دقیقه دیدم کونمو فشار داد سمت کیرشو بعدش بی حال افتاد که فهمیدم ارضا شده .. بعد اینکه خودمو با دستمال تمیز کردم بهش گفتم بهت مزه داد یه لبخندی زد گفت آره منم بهش گفتم نترس فیلمه تو پخش نمی کنم اما به شرطی که این برنامه هر هفته ادامه داشته باشه اونم پا شد یه انگشت کرد داخل سوراخ کونم با خنده گفت حتما موقعی که داشت لباسشو می پوشید قضیه ی سال سومی پر سیدم اون هم گفت چند سال قبل باهم همسایه بودن همیشه پسر از کون می کردش بعد ش که از اون محل رفته دیگه مرده را ندیده تا اینکه امسال داخل مدرسه باز هم دیگرو دیدن پسر هم مجبورش می کرده و میکردش اما من و حمید رضا یه بار با هم به سال سومی کون دادیم که شاید بعدا داستانشو بنویسمنوشته x.x
0 views
Date: January 30, 2020