سلام یه خاطره دارم از اولین سکس باخاله جیگرم این خاطره بر میگرده به 6 ماهه پیشدر مورد خودم باید بگم اسمم ایمان 27 سالمه دانشجو کامپیوتر هستم تو یه شرکت کار میکنم قد وهیکلم هم بد نیست قیافم هم خوبهدر مورد خالم باید بگم که اسمش میترا یه خانم 45 ساله جا افتاده ولی هر کی میبینه فکر میکنه 35 سالست آخه خیلی به خودش میرسه با قد 175 بدن دلربا و برجستگی هایی که هر مردی رو شهوتی میکنه پایان و کمال داره لب های قشنگش که خوراک لب گرفتن و ساک زدنه، سینه های خوش فرم کونش رو که نگو میمیرم براش الان که اینا رو براتون شرح میدم آبم داره میاد رونهای درشتش معرکه ست درکل بدن خوش فرم و پری داره این خاله من 3 تا بچه داره 2 تا دختر که یکیشون دانشجو اون یکی سوم راهنمایی و 1 پسر داره که هم سن خو دمه اونم دانشجو به خاطر پسرخالم من زیاد میرفتم خونشون بعضی وقتا شب میموندم شوهرخالم هم مغازه کیف و کفش داشت. ماجرا از جایی شروع شد که قرار بود خانوادگی بریم خونشون مهمونی من آخرین نفری بودم که وارد خونشون شدم و خالم آخرین نفری بود که من باهاش روبوسی کردم وقتی باهاش دست دادم خواستم روبوسی کنم دست منو تو سینش جمع کرد و پشته دستم رو چسبوند به سینش هاج و واج مونده بودم که خالم داره چیکار می کنه آخه خاله من یه خورده مذهبیه پیشه خودم گفتم شاید اتفاقییه گذشت موقع خداحافظی باز دوباره این قضیه تکرار شد شب موقع خواب با خودم فکر می کردم چرا خاله اونجوری بود آخه تا اون موقع سابقه نداشت باز گفتم بیخیال شاید عمدی در کار نبوده گذشت تا چند باره دیگه که همدیگرو دیدیم باز دوباره خالم همون کارو تکرار کرد منم که از خدا خواسته با میل و رغبت هر چه بیشتر از این قضیه استقبال کردم بعضی وقتا حتی دستم رو با فشار بیشتری به سینه های قشنگش میچسبوندم البته بگم که رفتارش رو با بقیه زیر نظر داشتم با هیچ کس این کارو نمی کرد این شد که زد به سرم که از این فرصت مناسب استفاده کنم این ماجرا ادامه داشت تا اینکه پسر خالم ازم خواست برم خونشون کامپیوترش رو که مشکل داشت درست کنم. قرار گذاشتیم روز سه شنبه که من کلاس نداشتم از سر کار برم خونشون محل کار من هفت تیر بود و خونه خاله جونم شهران بود خونه ما هم فرمانیه بود چون محل کارم تو طرح بود نمی تونستم ماشین ببرم خلاصه ساعت 4 کار من تموم شد راه افتادم سمت خونه عزیز دلم جوری هماهنگ کرده بودم همزمان با پسرخالم برسم خونشون یه خورده تو ترافیک گیر کردم ساعت 6 بود رسیدم تا رسیدم خاله جیگر طلام اومد و منو به لمس سینش مهمون کرد منم بعد از خوردن چایی و یکم حال و احوال پرسیسریع رفتم سراغ کامپیوتر و شروع به کار کردم. کارم تا ساعته 10 طول کشید تا شام بخوریم ساعت شده بود 11 داشتم خداحافظی میکردم که برم خونه که یهو همه گفتن دیر وقته شب بمون منم طاقچه بالا گذاشتم گفتم نه باید برم فردا صبح یه دوش بگیرم ساعته 10 صبح باید آریاشهر باشم شوهرخالم گفت شب رو بمون خونه ما نزدیکه صبح پاشو برو دوش بگیر بیشتر هم می تونی بخوابی ساعته 930 راه بیفت برو منم مثله بچه های خوب حرف شوهرخالم رو گوش کردم و شب رو موندم قراربود دختر خاله ها و پسرخالم صبح زود برن شوهر خالم هم ساعت 730 می رفت سر کار خلاصه منم که خسته بودم نفهمیدم بقیه کی رفتن ساعت 830 بود با نوازش خالم از خواب بیدار شدم جوری با شهوت صدام می کرد و صورتم رو نوازش می کرد که یواش یواش کیرم داشت بلند میشد پا شدم رفتم حموم دوش گرفتم و اومدم بیرون که چشمتون روز بد نبینه یکدفعه چشمم افتاد به خالم فکم چسبید کفه زمین آخه قبل اینکه برم حموم یه بلوز و دامن گشاد تنش بود و آرایش نداشت ولی وقتی از حموم اومدم بیرون با یه تاپ قرمز خوشگل و یه دامن تنگ مشکی که تا بالای زانوش بود با یه آرایش فوق العاده انگارمیخوان دختر سال رو انتخاب کنن به خودش رسیده بود گفتم به به خاله جون چه خوشگل شدی که اومد نزدیکم با دستش زد تو سینم و گفت بیا صبحونت رو بخور . لباسامو پوشیدم و اومدم نشستم کنارش صبحونه بخورم پایان مدت آرزو میکردم که میتونستم همونجا جوری بغلش کنم و فشارش بدم که بدنامون یکی بشه، دوست داشتم اون لباشو ببوسم ، بدنش رو بلیسم، کس و کونش رو یکی کنم تو همین فکرا بودم که حرکت دستاش نظرم رو جلب کرد دقت که کردم دیدم داره با اون ناخونای بلندش رو بازو و ساق پاشو خراش میده مثل زنای حشری پیشه خودم گفتم دیگه میترا جون داره میگه که تنم میخاره موقع حرف زدن کشدار حرف میزد انگار که چند ساله حاله درست و حسابی نکرده آخه هر چند وقت یکباربا شوهرش می زدن به تیپ و تاپ همدیگه بعدا بهم گفت زیاد باهاش سکس نمی کنه بازم گفتم بر شیطون لعنت تصور اینکه یه روز خالم رو تو این شرایط ببینم نمی کردم ازش بابت صبحونه تشکر کردم پاشدم وسایلم رو برداشتم که برم. باهاش دست دادم و اومدم ربوسی کنم که دوباره دستم رو تو سینش جمع کرد و فشار میداد مکثش از همیشه بیشتر بود یه طرفه صورتم رو که بوسید چند ثانیه چشم تو چشم هم شدیم اومدم که اونطرفه صورتش رو ببوسم نمی دونم چه جوری یکدفعه لبش رو گذاشت رو لبم دیگه منو میگی مثله دیونه ها کیفم رو پرت کردم روی زمین شروع کردم به خوردن لباش یه دفعه چسبوندمش به دیوار وحشیانه لباش رو می خوردم لبم رو گذتشتم رو لبش و شروع کردم به مکیدن . وای که چه لبای نرمی داشت اونم داشت حال می کرد و زبونش رو تو دهن من می گردوند . کیرم داشت منفجر می شد گفت بریم رو تخت منم که از شق درد داشتم می مردم گوش کردم. رفتیم رو تخت و شروع کردم ازش لب گرفتن و رفتم رو نقطه حساسش ، نرمه گوشش یه ذره مکیدمش که دیدم الان آمادست تا شروع کنم.کم کم با دستام رفتم سراغ سینه هاش واونا رو از روی تاپ می مالوندم . هردومون تو اوج لذت بودیم که من تاپش رو زدم بالا دو تا پرتقال تامسون درشت و گرد اومد بیرون چشام از حلقه زده بود بیرون که اونم تو اون حالت بهمگفت چیه تا حالا سینه ندیدی؟ واقعا جوابی نداشتم که بهش بدم. کم کم اومدم پایین و شروع کردم اون دو تا سینه ها رو خوردن وای نمی دونین چه لذتی داشتیم هردومون میبردیم. همینطور کارم رو ادامه دادم تا رسیدم به شرتش خیس خیس بود . یه کم با دست اون چوچوله نازش رو براش مالیدم تا یهو دیدم پاشو جمع کرد و لرزید که فهمیدم ارضا شده . بلندش کردم گفتم حالا نوبت تو.،شروع کن.اونم شروع کرد لباسام رو در آوردن ، کیرم رو گرفته بود دستش دیدم داره نگاش می کنه بهش گفتم تا حالا کیر ندیدی . آروم کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن خیلی حرفه ای بود بعد چند دقیقه ساک زدن خوابوندمش رو تخت و شروع کردم به ور رفتن با چوچولش و کمی هم با انگشت تو سوراخش هم می کردم . یه کمی از آبش رو دور و بر کونش مالیدم و شروع کردم با انگشت اونو وا کردن. کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش شروع کردم به تلمبه زدن داشت حسابی که به کونش حال دادم کیرم رو از کونش درآوردم وگفتم بر گرد اونم سریع برگشت گفت بذار تو چرا معطلی دارم میمیرم. منم آروم گذاشتم دم سوراخش و شروع کردم به بازی کردن. اینقدر خیس بود که نفهمیدم کی رفت اون تو حس کردم کیرم داغ شده چند لحظه بی حرکت بودم که میترا جون گفت زودباش کارتو شروع کن . منم سریع دست به کار شدم تند تند تلمبه می زدم خالم هم آه و اوهش تموم خونه رو برداشته بود دیدم باز به خودش لرزید و فهمیدم بازم ارضا شده . آب من هم کم کم داشت میومد بلندش کردم و رو تخت نشوندمش و گفتم باید برام ساک بزنی اونم شروع کرد با ولع هر چه تموم تر کیرم رو خوردن که بهش گفتم آبم رو باید بخوری اونم قبول کرد. یهو آبم تو دهنش پر شد اونم نامردی نکرد همش رو قورت داد بعدش کنار هم نیم ساعت دراز کشیدیم مدام قربون صدقه من می رفت منم مثله عاشقا نگاش می کردم مدام می یوسیدمش و ازش تشکر می کردم بعدش با هم رفتیم حموم همدیگر رو شستیم یه حال اساسی هم تو حموم کردیم اومدیم بیرون من که نتونستم سر قرار برم، حاضر شدم رفتم خونه بعد از این ماجرا هفته ای یکبار سکس می کنیم قراره تا یک ماهه دیگه یه خونه نزدیک خونشون اجاره کنم تا بتونیم بیشتر از هم لذت ببریماینم خاطره ی منامیدوارم که ازاین خاطره خوشتون اومده باشه.نوشته ایمان
0 views
Date: November 25, 2018