تو شالیزار های شمال قدم میزدم یه فضای سبز زیبا با نسیم خنکی که به صورتم میزد دو هفته بود از کرج اومده بودیم شمال خونه ی خالم اینا چون شوهر خالم گیلانی بود تو همین قدم هایی که میزدم رسیدم به یه صحنه ی باورنکردنی یک خانم زیبای شمالی روی یک زیر انداز خوابیده بود خانمی قوی بود و عضلات پاهای سفید و بدون موش مشخص بود با پایان ترس و دلهرم نتونستم طاقت بیارم بینیم رو چسبیدم به کف پاش واقعا بوی پاهاش دیوانه کننده بود نوک زونمو در آوردم که به پاش بزنم از پشت یکی زد توی سرم برگشتم و دیدم یک خانم دیگه با لهجه ی شیرین گیلیکی بهم گفت چیکار میکنی تو پسر چه غلطی میکنی و خانمی که خواب بود هم بلند شد و اون یکی براش توضیح داد که پرسیدن مگه تو دیوانه ای پسر؟نکنه قصد تجاوز داشتی میخوای هان؟که من کفتم نه به خدا کسی که تجاوز کنه که با پا کار نداره اون یکی خانم دومی که اسمش رضوان بود گوشمو پیچوند و گفت بگو توله سگ چه غلطی میکردی و اون یکی هم زد پس گردنم که گفتم میخواستم فقط کف پاتون رو بوس کنم چون من به تحقیر شدن زیر پای خانم ها علاقه دارم بعد شیدا به رضوان گفت آدم چه چیزا که از این پسر تهرانیا نمیبینه که من گفتم من کرجیم تهرانی نیستم که شیدا زد تو سرم و گفت باید حرفتو ثابت کنی وگرنه تو قصدت تجاوز بوده باید ثابت کنی که حاضری تحقیر بشی جلومون زانو زدم و گفتم چشم بانو هرچی امر کند گفت اسمت چیه تو پسر؟ گفتم طاها رضوان خانم گفت بخواب زمین طاها و پاهاشو از توی کفش در آورد پاهای سفید و قوی سایز چهل گذاشت روی صورتم و گفت ببوس پاهاش کمی بود میداد اما سفید و زیبا بود و پاشنش کمی ترک داشت شروع کردم به بوسیدن پاهاش که هردو خندیدن و شیدا گفت چه پسر خوبی و اونم کف پاشو رو صورتم و چشمام گذاشت و سرمو ب زمین فشار میدادن و با هم میخندیدن که ناگهان رضوان باسنش رو روی دهانم گرفت و یه گوز بلند تو چشمام و دهنمو صورتم داد که بلند خندیدن با هم شیدا گفت دهنتو باز کن و پاشو تا نصفه کرد تو دهنم و برد تو حلقم دستو پا میزدم و میخندیدن باهم و بعد رضوان کف پاشو روی دهنم گذاشت و من مشغول لیسیدن کف پاش شدم و ترک های کف پاشو میخوردم که رضوان به شیدا گفت چه قدر پست و حقیره این پسر بیچاره مادر پدرش و بعد شیدا پاشو تو حلقم کرد و گفت حیف زایمان ننت پسر بدبخت و مینجوری که میخندیدن بهم دیدن که اونجام سیخه که رضوان گفت هو حرومزاده اون آلتت اگه برای من بلند بشه با همین داس میبرمش و بعد با ته داس زد تو سرم که شدید درد گرفت و کفت خوبته خوبته درد بکش بمیر بدبخت شیدا بهم گفت سرتو بذار زمین و من گذاشتم و شیدا کف پاشو رو سرم گذاشت و پایان گل هارو مالید و انگشت کرد به صورت و دوتایی صورتمو توی لجن ا فشار دادن که رسما کور شده بودم و هیچی نمیدیدم که برم گردوندند و تو سرم میزدن و میگفتن ای تخم سگ خوشت میاد هان؟ اشکالی نداره ما مثل سگ تحقیرت میکنیم رضوان گفت خوشت میاد از تحقیر گفتم بله گفت خوشت میاد چرک پای مارو خوردی هان؟گفتم بله گفت خوشت میاد برینم تو دهنت؟گفتم بله گفت پس بخواب دهنتو باز کن که گفتم چرا کفت حرومزاده مگه خوشت نمیاد گفتم بله ولی تا حالا نخوردم رضوان گفت بخواب حالا میخوری و مشتری عن ما میشی شیدا گفت واقعا میخوای تو دهنش برینی؟رضوان گفت آره باید حقارت واقعی رو بهش بفهمونم که گفت چشمات کاملا بسته باشه و دهانت تا آخر باز بوی کونشو حس کردم رو دهنم بچه کونی که از پاها و اندامش معوم بود بزرگ و سفید یوهو یک تکه عن سفت و چرب افتاد داخل دهنم که من مشغول خوردن شدم و جفتشون شدیدا خندیدن و گفتن واقعا داره میخوره این چه موجود پستیه شیدا گفت دلم میخواد همینجا با داس بکشمش که رضوان گفت دستشویی به این خوبی رو آدم نمیکشه میرینه تو دهنش ازش به عنوان دستشویی استفاده میکنه و بازم دهنمو پر عن کرد رضوان کفت چیکارت دارم میکنم طاها گفتم دارید میرینید تو دهنم بانو گفت خوشمزه میرینم گفتم بله قربان گفت پس خوب بخور که شیدا هم گفت رضوان منم شاش دادم که رضوان بلند شد و گفت کارتو بکن و صورتم یوهو داغ شد وچشام شدیدا سوخت صاف رو صورتم شاشید بعد از کارشون بلند شدن و هردو از صحنه رفتن و بلند میخندیدن منم بلند شدمو خودمو رسوندم به آب و صورتمو شستم و با چشمای سوزنده تا خونه رفتم و فردا صبحش هم ما برگشتیم کرج اما بعد از اون هرگز جرات نکردم برم دنبال اون خانم ها چون همونجاشم کلی عذاب وجدان داشتم که نکنه آشنای شوهر خالم باشن و جریان رو براش تعریف کنن.نوشته طاها
0 views
Date: November 24, 2019